محمد قرایی: دولت صاحبقران شما نیزبگذرد

 

 آورده اند که ناصرالدین شاه بمانند بقیه حاکمان جبار دورانش، علاقه‌ای وافر به شکارحیوانات داشت.

روزی با خدم وحشم و با گزمه‌هایش بقصد شکار از شهرخارج شد. مجبورشدند شبی را درخارج ازکاخ وبارگاه به صبح رسانند. بسرعت چادرشاهی برافراشته شد وبساط شاهانه برقرارگردید. سوزوسرمایی جانسوز ازراه رسید و طوفانی مهیب وزیدن گرفت به‌طوریکه خیمه وخرگاه بلرزید وظل‌اله هراسناک ازشبی تاریک وبیم موج. "شاه بابا" دستوردادند سربازانی درچهارسوی چادر کمکار ستونهای برافراشته و میخهای کوبیده برزمین، شب را صبح کنند تا خواب اعلیحضرت آشفته نگردد. صبحگاهان طوفان آرام گرفته بود ومجلس بزم صاحبقران برپا. شاه ازحال سربازانش جویاشد. چاکران وقربان گویان دربارش گفتند سرقبله‌عالم بسلامت! سربازان به دلیل سرما وباد و بوران دوام نیاوردند وتلف شدند!. ناصرالدین شاه سری تکان داد وختم حادثه را اعلام کرد. راوی این داستان پس ازمشاهده این واقعه دردناک وعکس العمل شاه بابا(یکی ازالقاب ناصرالدین شاه) نتیجه می‌گیرد که کارشاه و نظامش به آخررسیده است. امروزدوستی علاقه‌مند به وقایع تاریخی شرح ماوقع را برایم گفت. باو گفتم لابد دریکی ازهمین شبهاست که میرزارضای کرمانی تصمیم به قتل قبله عالم‌! گرفته است. دراسناد بجامانده ازآن دوران می‌خوانیم که بازجوی میرزا می‌پرسد چراحضرت ناصرالدین شاه را کشتی؟!

 پاسخ ماندگارمیرزاشنیدنی است البته برای گوشهایی که بخواهند بشنوند:

" سراسرمملکت را فساد و فقرگرفته و همه تقصیراز‌اوبود. چراکه سررشته همه چیزدرمملکت به اوختم می‌شد وتمام قوا درشخص او متمرکزبود. گفتند این ربطی به والاحضرت ندارد واطرافیان مقصرند. میرزا گفت اگر اطلاع داشت که حقش بود و اگر بی‌اطلاع بود، وای به حال مملکتی که شاهش از این همه ناراستی و فقر و فساد بی اطلاع باشد، همان بْه که بمیرد."

 بیش ازیکصد واندی سال ازحمله ودرگذشت ناصرالدی شاه می‌گذرد وجهان بشدت تغییرکرده است.

بااین وجود به یمن مناسبات وروابط ستمگرانه به عاریت رسیده از"شیخ" و"شاه" درولایت آخوند گزیده ما، در، برهمان پاشنه می‌چرخد وفریاد وفغان خلایق ازظلم‌ و جورحاکمان، آسمان ایران را به لرزه درآورده است.

درویدیوی کوتاهی، راننده ای را می‌دیدم که پس ازمشاهده چرخ ساییده کامیونش، خودش را به خاک می‌مالید وبرسروسینه خود می‌کوفت. گویی همه چیزش درجلوچشمانش پرپرشده باشند.

 درویدئوی دیگر، پیرمردی برای خریدن یک کیلوسیب زمینی بدون خاک! به فروشنده التماس می‌کند.

وزیربهداشت آخوندی آشکارا درتلوزیون سراسری ملاها حکم قتل صادرمی،کند ومی،گوید برای بیماران صعب العلاج که مدت کوتاهی ازعمرشان باقی است دارو تهیه نمی کنیم.

خودکشی جوان اهل ماهشهر از شدت فقر و محرومیت در کنار مزار پدر دلها را بدرد می‌آورد.

نمونه‌های مذکورتنها به عنوان سنگریزه هایی ازکوه فساد، محرومیت وغارت رژیمی است که دریک بزنگاه تاریخی، انقلاب مردم ایران را غصب کرد وبه چپاول حرث ونسل ایران وایرانی مشغول گشت.

بانگاهی اجمالی به تاریخ یکصده اخیر، حکام چکمه پوش ونعلین بپا را همدست وهمزبان دراستثمار مردم ستمدیده ایران می‌یابیم. بی دلیل نیست که این روزها میرزا رضاهای کرمانی دراقصا نقاط میهن درزنجیر بپاخاسته اند. کارگران، معلمان، کشاورزان، بازاریان، دانشجویان و... دست دردست هم وشانه به شانه یکدیگر برعلیه ظل اله های زمانه خویش قیام کرده اند.هنوزهم فریاد های میزرا میتوان به گوش دل ازدهلیزهای تاریک تاریخ بوضوع شنید ولمس کرد که غرید " سراسرمملکت را فساد وفقر فرا گرفته وهمه تقصیرازوست..."