براین منطق سوت زدن های آخوند روحانی با شعار «امید درمانی»! و یا عربده کشی های فرماندهان ریز و درست سپاه در تاریکی و جیغ و فغان ها علیه «مجاهدین»، ( بخوانیم دشمن اصلی) و اینکه در کشور هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و اوضاع همچنان بر وفق مراد حکومت می باشد، به یقین خود بهترین ادله براین واقعیت است که روند و چشم انداز تحولات کاملا در تضاد با منافع و سیاست های مخرب رژیم در حال شتاب گرفتن می باشند.
تمامی داده ها سخن از آن دارند که رژیم آخوندی با پنج ابربحران بزرگ روبرو میباشد که به یقین حل هرکدام از آنها، بستگی تام و تمام به حل چهار بحران دیگر دارد. وجود این «دومینو از بحران ها» که به مانند حلقات زنجیرهای به یکدیگر متصل میباشند، اکنون به هرچه بیشتر فرورفتن رژیم در «چاه ویلی» بنام بحران سرنگونی راه برده است، زیرا منطق فشار از پائین که آینه برهم زدن هرگونه «تعادل قوا» در بالا میباشد، اکنون به مانند ساعت سوئیسی درحال کارکرد می باشد.
سخن از مجموعهای از بحرانهای لاعلاج در زمینههایی همچون «عدم مشروعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مالی و همچنین دیپلماتیک» می باشد که هرکدام با خود ابرهای سیاهی را برای یک دیکتاتور خونریز و عنان گسیخته به ارمغان آورده است.
بروز اعتراضات، اعتصابات و حجم بزرگی از تحصن های مختلف از سوی گسلهای اجتماعی که در بستر مناسبی بنام «نارضایتی و تنفر عمومی» که با کاتالیزاتوری بنام «کانونهای شورشی» همراه شده است، خود به اندازه کافی گویای بن بست رژیم در صحنه داخل می باشد.
براین منطق شاهد هستیم که تنها پاسخ رژیم به خواستههای بحق مردم بجان آمده که «نان، آب، برق، حقوق، بهداشت و درمان و حداقل رفاه معیشتی» میخواهند، همان بسیج سرکوبگر، دوایر اطلاعاتی ریز و درشت، سرکوب، دستگیری، ترور، احکام قرون وسطایی و یا اعدام است.
خامنهای اکنون جامعه و مردم را در مقابل و دشمن خود میداند و دستگاهای حکومتی را بر هرچه بیشتر امنیتی کردن برای تقابل با روند روبه رشد اعتراضات مردمی کوک کرده است.
دراین راستا هزینههای سنگین نظام آخوندی برای صدور بحران و یا راهانداختن تمهیدات سرکوبگرایانه که خود را در انواع و اقسام مانورهای شهری و یا لشکر کشیهای خیابانی مانند برگزاری «مراسم مذهبی مانند عاشورا و یا اربعین» به نمایش میگذارند، بخوبی ادلهای بردیدگاه کلی و تلقی حکومت از هرچه بیشتر امنیتی کردن جامعه بویژه در پایتخت و استان های شرقی و غربی کشور است.
این وضعیت مخرب در حالی است که مقام معظم دیگر «آهی در بساط» ندارد و پس از شکست سنگین سیاست مخرب مماشات، از «امدادهای غیبی» هرگز آبی برای دیکتاتوری ولی فقیه گرم نخواهد شد. باز شدن پرونده های متعدد علیه سیاست های مخرب نظام آخوندی در زمینههایی مانند «تروریسم، نقض حقوق بشر، موشکی، اتمی، پولشویی، صدور بنیادگرایی و جنگ های نیابتی» که تماماً در مواضع اخیر جامعه بینالملل قابل شهود میباشند، به مانند آب ریخته شدهای است که دیگر به جوی باز نخواهد گشت.
دستان آلوده رژیم آخوندی برای تمامی شرکای تجاری و اقتصادی که تا به امروز ولی فقیه را با «دلارهای نفتی » بدرقه میکردند، اکنون باز شده است. نه پولی در بساط نظام باقی مانده ، نه ذره ای آبروی ناداشته و نه دیگر اعتباری.
خامنه ای به مانند راننده اتوموبیلی میماند که بقول یکی از مهره های امنیتی و دلواپس نظام «بنزین تمام کرده » و در سراشیب سقوط است. فریاد های اصلاح طلبان قلابی و یا نانخوران ولایت در نمایشات جمعه مبنی براینکه دیگر روحیه ، حال و رمقی برای مهره های حکومت باقی نمانده و یا بسیاری «قالب تهی» کردهاند ، تنها سخنان ما ، به صفت ایرانیان برانداز نیست.
آخوند دژکام نماینده خامنه ای در شیراز بی محابا از «بستن چمدان ها » سخن به میان میآورد و آخوند روحانی از «صدای لرزان» و «استخاره» کاندیداهای حکومت برای جا خالی دادن از پست وزارت و وکالت.
این بحران که نمایشی از هراس متولیان رژیم از چشم آنداز و بی آیندگی ولایت مطلقه میباشد را روزنامه نویس رسالت اینگونه به بیرون ساطع کردهاست: «مخالف خوانیها و غلط نماییها اکنون روی دو واژه "فروپاشی" و "بحران" تمرکز دارد. طوری از اقتصاد، فرهنگ و سیاست سخن میگویند که گویی همهچیز غرق در بحران است».
این همان اعترافی بنام «آغاز پایان رژیم» می باشد که ترجمان به اتمام رسیدن «ساعت شنی نظام » به انضمام «تمامی ظرفیت های استراتژیک» ولایت است.