در ۲۰ نوامبر ۱۹۵۱، دکتر مصدق، پیشوای کبیر نهضت ضد استعماری مردم ایران بعد از دفاع جانانه از حقوق مردم ایران در سازمان ملل درراه بازگشت به کشور، در قاهره توقف میکند و در آنجا مردم قاهره با فریادهای "زعیم الشرق"از وی چون قهرمانی فاتح که بیباکانه در مقابل بزرگترین امپراتوری عصر ایستاده است، استقبال بیسابقهای به عمل میآورند.
انقلاب مشروطه ایران نمونه مثالزدنی دیگری است که آوازه آن به گواهی تاریخ، کشورهای همسایه ایران را تا دههها تحت تأثیر خود قرارداد. حدود شش دهه بعد از انقلاب مشروطه، قیام شکوهمند بهمن ۵۷ فراتر از منطقه خاورمیانه، حتی برای روشنفکران و نیروهای مترقی در اروپا نیز به نقطه امید تحولات دمکراتیک در منطقه تبدیلشده بود. بااینهمه، علیرغم فداکاری بینظیر مردم برای نیل به گوهر آزادی، آنها نهتنها هنوز به این آرزوی بزرگ دست نیافتهاند، که امروز ایران تحت حاکمیت استبداد دینی در عداد یکی از وحشیانهترین ناقضین حقوق بشر در دنیا شهرت پیداکرده است.
ناکامی جنبشهای آزادیخواهانه مردم ایران از صدر مشروطه تا انقلاب بهمن، البته دارای علل و عوامل خاص خود بوده و این امر میتواند از زوایای مختلف موردتحقیق و بررسی قرار گیرد. نظر به شرایط سرنوشتساز کنونی جامعه ما، در این نوشتار به عاملی پرداخته میشود که میتوان از آن بهعنوان "راهزنی سیاسی" نام برد.
مفهوم راهزنی در فرهنگ رایج جامعه امری است شناختهشده. برجستهترین تخصص راهزنان حرفهای که هیچ نقشی در امر تولید ندارند، زندگی انگلی، فرصت شناسی و در انتظار نشستن شرایط مناسب برای تاراج اموال و داراییهای دیگران است. تأملی کوتاه بر پیشزمینههای سیاسیای که راه را برای بزرگترین "راهزنی سیاسی" تاریخ معاصر ایران، یعنی خمینی دجال، هموار کرد، در شناخت راهزنانی که در مرحله کنونی جنبش آزادیخواهی مردم ایران سودای تاراج حاصل دههها رنج و تلاش و خوندل خوردن مردم برای آزادی را در سر میپرورانند، کمک میکند.
بعد از کودتای ننگین ۲۸ مرداد که توسط آمریکا و انگلیس و عوامل مزدور داخلی هدایت و منجر به سقوط دولت ملی دکتر مصدق گردید، رژیم نامشروع شاه بقای موجودیت خود را تنها در سایه سرکوب خشن میدید. ازاینرو با مستولی کردن وحشیانهترین فضای سرکوب و ترور در جامعه از طریق سازمان جهنمی ساواک، نهتنها به شکار و شکنجه و اعدام نیروهای تشکیلاتی سازمانهای انقلابی میپرداخت، بلکه هرگونه صدای مخالف را نیز در نطفه خفه میکرد. آمریکا و غرب در شرایطی از رژیم خونریز شاه حمایت بیچونوچرا میکردند که در ایران خبری از آزادی بیان، آزادی مطبوعات و انتخابات آزاد که از دستاوردهای بزرگ و خدشهناپذیر غرب بهویژه بعد از انقلاب کبیر فرانسه بشمار میآیند، نبود. در عوض، تنها رهآوردی که از غرب و از طریق «دروازه تمدن بزرگ شاه» به ایران سرازیر و نصیب مردم میشد، رواج هدفمند فرهنگ بورژوایی بود؛ فرهنگی که با خلقوخو و آداب و سنن جامعه سنتی ایران و حتی اقشار روشنفکر شهری هم سازگاری چندانی نداشت.
این تناقض تأثیر بسیار منفی در رویکرد مردم نسبت به غرب ایجاد کرده و گرایش جامعه را هر چه بیشتر بهسوی ریشههای سنتی آن سوق میداد. این امر برای مذهب سنتی و سردمداران ارتجاعی آن، چون آب حیاتی بود برای گسترش حوزه نفوذ خود، بهویژه در بین قشر عظیم ناآگاه جامعه.
در فقدان رهبران انقلابی و اصیل جنبش انقلابی، که تا آخرین هفتههای پیروزی انقلاب کماکان در زندانهای شاه بسر میبردند و "خدعه" خمینی به فرستادگان "شیطان بزرگ" در پاریس، دیگر شرایط برای سرقت رهبری انقلاب توسط بزرگترین راهزن سیاسی قرن، یعنی خمینی جلاد از هر حیث مهیا شده بود و بار دیگر نتیجه جانفشانی یک نسل و پیشتازان قهرمان آن توسط مشتی آخوند عافیتجو و فرصتطلب به یغما رفت.
اما برخلاف دیکتاتوری کلاسیک شاه که افسار آن در دست غرب و آمریکا بود، ساختار نامتجانس رژیم ولایتفقیه با سر قرونوسطایی و بدنه بورژواییاش، دامنه و ابعاد وحشیگری، جنایت و فساد آن را بسا فراتر از سرکوب در حوزه سیاسی، به خصوصیترین حیطه زندگی روزمره مردم نیز باعث گشته است. این همان امری است که جنایات رژیم ولایتفقیه را بهطور کیفی و کمی از چپاولگری دستگاه فاسد و ساقطشده سلطنت متمایز میکند و باعث گردیده تا پسماندههای رژیم گذشته زبان بگشایند و از گور تاریخی خودسر برآورند. آنها با مقایسه ابلهانه ابعاد کمتر جنایات شاه در برابر وحشیگریهای قرونوسطایی شیخ مذبوحانه تلاش میکنند با فریب دادن ناآگاهترین اقشار جامعه به بیش از ۵۰ سال دیکتاتوری شاهان پهلوی لباس اعتبار و اقتدار بپوشانند!
در شرایط انقلابی کنونی، همه شواهد و قرائن سیاسی و اجتماعی، مرحله تعیین تکلیف نهایی رژیم و وقوع یک تحول عظیم و تاریخی را در میهن ما نوید میدهند. برآیند بردارهای تحولات بعد از کلان ضربه ناشی از شکست سیاست مماشات در حفظ رژیم، سمت سرنگونی رژیم ولایتفقیه را نشان میدهد. ایرانزمین بافرهنگ غنی و مثالزدنیاش میرود تا بعد از تجربه تلخ اما بسیار عبرتانگیز انقلاب مشروطه و گذار از دو حاکمیت استبدادی شاه و شیخ، یکبار و برای همیشه بساط دیکتاتوری و واپسگرایی را در هم پیچد و جایگاه حقیقی و شایسته خود را در جهان متمدن بازیابد.
اما در این میان، پسماندههای رژیم شاه که اساساً فلسفه حضور سیاسیشان، نه مبتنی بر یک مبارزه جدی با پرداخت بها برای تغییر رژیم، که تنها و تنها با پشتوانه جنایات قرونوسطایی رژیم و زائیده انگل گونه آن است، رویای واهی تاراج و راهزنی حاصل فداکاری ۴۰ سال مبارزه بیامان مردم ایران برای آزادی را در سر میپرورانند.
سردسته این راهزنان سیاسی، بدون حتی کمترین انتقادی به خیانتها و جنایات رژیم گذشته در شکنجه و اعدام بهترین فرزندان ایرانزمین، با وقاحتی کمنظیر خود را “گاندی و نلسون ماندلای ایران” مینامد!* و با گردآوری مشتی هفتخط سیاسی، مدعی رساندن "ایران به شرایط کمال پیش از یورش اهریمن و ورود پلیدی” است. در بین این مدعیان مبارزه با اهریمن، هستند کسانی که بعد از بزرگترین جنایت سیاسی در تاریخ ایران یعنی قتلعام ۳۰۰۰۰ زندانی مجاهد و مبارز، تا همین چند سال پیش در حسرت فقدان امام دجالشان در رثای او در روزنامههای رژیم تیتر میزدند که “ای دیر بهدستآمده، بس زود برفتی”!
اما کیست که نداند، منظور این راهزنان سیاسی از شرایط "کمال پیش از یورش اهریمن" همان بازگشت به دوران "طلایی یکهتازی چپاولگرانه اعلیحضرت" است که البته علیرغم لفاظی های ظاهری، رویای تحقق آن را در اتحاد با شیخ در سر می پرورانند. و از همین روست که پسر دیکتاتور سابق با اشراف بر اتحاد تاریخی شاه و شیخ، خود را از اجرای مأموریتش بهعنوان راهزن اصلی بدون پیوند با برادران بسیجی و پاسدارش معذور دانسته و لذا جهت امکان دسترسی سریع به آنها و سایر اراذل اوباش درون رژیم حتی یک خط تلفن آنلاین را در اختیار سربازان گمنام “امام زمان” گذاشته است.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
گذار مبارزات تاریخی مردم ایران برای آزادی و عدالت اجتماعی از فراز و نشیبهای سهمگین با پرداخت بهای سنگین، دیگر جایی برای پنهان کردن ماهیت مدعیان دروغین دمکراسی و آزادی باقی نگذاشته است. مردم ایران در طول ۴۰ سال حاکمیت جنایتکارانه رژیم حاکم همواره حمایتهای بیدریغ خود را نثار فرزندان دلیر مجاهد و مبارز خودکردهاند و یقین در کوران حوادث مبارزه به درک درستی از دوستان و دشمنان آزادی و عدالت اجتماعی دستیافتهاند.
اکنون طوفان انقلاب در عزم پولادین کانونهای شورشی و شوراهای مقاومت درراه است. بیتردید اولین وزشهای این طوفان با پشتوانه خون همه شهیدان قهرمان آزادی و با دریایی از حمایتهای مردم محروم و ستمدیده، همه حبابهای پوشالی را کنار زده و ایرانزمین را از لوث وجود همه نیروهای اهریمنی پاک خواهد نمود.
*مراجعه شود به مصاحبه پسر آخرین دیکتاتور ساقط شده در ایران با فوکوس آن لاین ۷ ژوئن ۲۰۱۲