خامنهای درحالیکه خنجری تا دسته در پشتش فرورفته و خون بهآرامی از پشتش به روی زمین سرازیر شده و جوی باریکی از خون به دنبال خود دارد و درحالیکه زانوهایش تا وسط تاشده، سرخود را برگردانده و با دیدن ظریف (که این ضربه خنجر را زده)، با تعجب و با صدایی خفه و پر از درد(به تقلید از سزار که از بروتوس ضربه خورده!) رو به ظریف میگوید:
- ظریف ..... ملعون پدرس...... تو.... هم؟!
..... و روی زمین ولو میشود و به خود میپیچد و زیر لب زمزمه میکند:
خنجرت تا دسته در پشتم نشسته ای ظریف
گشته ام از این خیانت زار و خسته ای ظریف
رفتی و با دژمنان همدست و هم پیمان شدی
دژمنان خندان به بنده دسته دسته ای ظریف
من به دولت داشتم چشم امید و دوستی
پس چرا دولت پر از دژمن پَرسته ای ظریف
یک زمان امثال تو از بنده می ترسیدهاند
پشمم اینک ریخته، شاخم شکسته ای ظریف
چونکه آقازاده ی بنده نَشُسته می خورد
بیخودی گفتی که او پولا رو شسته ای ظریف
شاه اگر در رفت چون راه فرارش باز بود
راه در رفتن ولی بر بنده بسته ای ظریف
۳۰ آبان ۱۳۹۷