در این نوشته اما به معنی"آنچه که به ملایان دهند و یا چیزی که مورد سوءاستفاده کسی و یا جمعی (آخوندها) قرار گیرد"، مدنظر میباشد (فرهنگ فارسی هوشیار).
صفت"مردهخور"هم برای کسانی که بطورمثال، با اصطلاحات بازی فوتبال آشنا هستند، در مورد بازیکن حمله و یا فورواردی بکار برده میشود که در یک بازی خیابانی بدون قاعده و قانون (بطورنمونه بدون آفساید) کمتر در روند جریان بازی است و تنها با ایستادن مابین دفاع حریف و دروازه، همواره مترصد به دست آوردن فرصتی است ( تصادفی) تا با کمترین زحمت، بتواند آن را وارد دروازه حریف کند.
از زمان شعلهور شدن آتش قیام مردم بپا خاسته و فریاد حقطلبی آنها از دیماه سال ۱۳۹۶ تا به امروز که شاهد مقاومت و ایستادگی باشکوه و پایانناپذیر کارگران، فرهنگیان، کامیون داران و دیگر اقشار ستمدیده در شهرهای گوناگون هستیم، چندی از فرصتطلبان و کاسبکاران سیاسی که کارنامه مبارزات سیاسیشان طی سالهای حکومت آخوندی بسی شرمآور بوده و هست، از خواب زمستانی خود بیدار شده و از هر گوشه و کناری با انتصاب قیام مردم به خود، مدعی رهبری قیام شده و ادعای آلترناتیوی خود را مطرح میکنند.
یکی از این افراد رضا پهلوی است که در فاز سرنگونی با باز کردن دکان دونبش سیاسی، از یکسو (بنا بگفته خودش) در ارتباط مستمر با بخشی از بسیجیان و سپاهیان جنایتکار دشمن مردم میباشد و از سوی دیگر، مانند خمینی دجال، در پی آن است که مثل بازیکنی "مردهخور" بدون رنج و شکنجی سوار بر موج انقلاب ناتمام مردم شود.
بسیار گفته و نوشتهشده، که صحنه مبارزه علیه رژیم خونخوار آخوندی آنچنان وسیع و گسترده است که برای هر فرد و یا نیروی مستقل آزادیخواهی بهاندازه توان و قدرتش امکان حضور در این صحنه و برداشتن گوشهای از بار سنگین مبارزه از دوش مردم ستمدیده هست و میتواند و میبایستی که در برابر این رژیم خونخوار بهر شکل ممکن که شده همراه با مردم بهجانآمده باشد و در کنار آنان بایستد، ازجمله رضا پهلوی یک شخصیت حقیقی.
هیاهوی پرسروصدای حول بچه شاه در این روزها، که طی قریب به ۴۰ سال درصحنه مبارزه علیه رژیم ضد میهنی غیبتش بیش از حضورش بوده، زمانی سؤالبرانگیز میشود که وی، خود را وارث تاجوتخت حکومت منقرضشده پهلوی بداند (رضاشاه دوم) و خواهان بازگشت سلطنت که معنایی جز برقراری مجدد "دیکتاتوری" ندارد، بشود.
رضا پهلوی بهتر از هرکس میداند که وی در این سالها کمتر دغدغه میهن و ملت را داشته و همواره سرگرم زندگی شخصی و خانوادگی خود و برای امرارمعاش و کسب یکلقمهنان و پنیر بخورونمیر، به تجارت با میلیاردها دلار سرمایه به غارت برده توسط پدر گرامی! مشغول بوده ( که یکبار ناخواسته و نادانسته به ۶۰ میلیون دلار آن اعتراف کرده بود) و اینچنین روزگارش را سپری کرده و هرزمانی هم که برای تفنن و یا خالی نبودن عریضه، ژست یک فعال سیاسی به خود گرفته، یا در حمایت از اصلاحطلبان حکومتی (شکنجه گران و قاتلین و کثیفترین عناصر درون حکومت) بوده و یا تعریف و تمجید از سپاه جهل و جنایت پاسداران و یا ملاقات با "سید حسین خمینی"نوه جلاد و نه در کنار و همراه با مردم.
نظرات و مواضع سیاسی که شازده در مورد حقوق و آزادیهای اساسی مردم در"ایران آزاد فردا" از آن صحبت میکند و این روزها با جاروجنجال فراوان توسط دستگاههای تبلیغاتی گوناگون به آن پوشش رسانهای داده میشود، از۳۷ سال پیش یعنی از زمان تشکیل شورای ملی مقاومت ایران (۳۰ تیر۱۳۶۰)، مواضع و برنامههای مدون این شورا بوده که در برنامه۱۰ مادهای خانم مریم رجوی رئیسجمهور برگزیده موقت برای دوران گذار سالهاست که بهطور مبسوط بیانشده، برنامهای که به آنها عمیقاً باورمند و ملزم به اجرای آنها بوده و تا به امروز نیز هزینه کلمه به کلمه آن را با جان و مال خود پرداختهاند.
وی در مقام مقایسه شرایط زندگی مردم در دو رژیم شاه و شیخ (که امروز بسیار اسفبار میباشد) همواره و بیش ازهر نکتهای درباره قسمت پر لیوان حکومت پدرش، یعنی رفاه اقتصادی، داد سخن میدهد و آن را برجسته میکند.
اینکه مردم ایران در زمان شاه، با توجه به درآمد سرشار از فروش نفت و جمعیت ۳۶ میلیونی، از رفاه اقتصادی نسبی برخوردار بودند همانقدر واقعی است که وجود زاغهنشینان و کپرنشینان و حلبیآبادها و زورآبادهای حاشیه شهرها و سرازیر شدن روستائیان در جستجوی کار بهسوی شهرهای بزرگ بخصوص تهران، شکافهای طبقاتی، گسترش فقر،غربگرایی مفرط، واقعی است که این معضلات اجتماعی روی دیگر سکه تمدن بزرگ بود.
زمانی که اما درباره شرایط سیاسی حاکم در دوران اعلیحضرت همایونی! صحبت بمیان میآید، بیکاره چهره واقعی شازده ازپس شعارهای توخالی با کتمان کردن، توجیه و رفعورجوع کردنهای شیادانه و عدم مرزبندی با آن قسمت خالی لیوان، که در حقیقت لبالب از جنایت و فساد بوده، بهخوبی نمایان میشود.
در اینجا بیمورد نیست تا که نگاهی هرچند مختصر به تاریخ پیدایش سلطنت پهلوی و اشارهای کوتاه به سازوکار آن شود تا روی دیگر سکه جامعه ادعایی مرفه بهتر شناخته شود و کمکحالی باشد برای درک واقعیت هزینهای که مردم برای پیشرفت اقتصادی مورد نظر پدرجان مجبور به پرداخت آن بودند.
قبل لازم به یادآوری است که آقای مسعود رجوی رهبر مقاومت در سال ۱۳۸۸ بهصراحت گفته بودند که "ما جنایات محمدرضا شاه را بهحساب پسرش نمیگذاریم، چراکه وی در زمان دیکتاتوری پدرش نوجوانی بیش نبوده است. اما از وی خواسته بودند که رسماً و عملاً هرگونه داعیه سلطنت را کنار بگذارد و همه موانع و کاسههای داغ تراز آتش سلطنتطلب را به کنار زده و در خدمت و یاری به جبهه مردم ایران اعلام کند که خواهان یک جمهوری دموکراتیک و مستقل مبتنی بر جدایی دین از دولت و نفی تام و تمام رژیم ولایتفقیه و سرنگونی آن هست، چراکه در این صورت چه نام نیکی از خود بجای میگذاشت".(کتاب استراتژی قیام سرنگونی، ۳۰ دی ۱۳۸۸، صفحات ۲۵۸ و۲۵۹)
همانطور که در بالا به آن اشاره شد، رضا پهلوی نیز این حق را دارد که بهعنوان یک فرد ایرانی که خود را وطنپرست میخواند، صادقانه نقش و سهمی درراه مبارزه با رژیم آخوندی داشته باشد، اما چنانچه بهعنوان بقایای سلطنت به دنبال سهم خواهی است و به حمایت سلطنتطلبان وطنفروش، ساواکیهای جنایتکار، بسیجیان حکومتی، عناصر اطلاعاتی، تودهای- اکثریتیهای خائن خط امامی، تواب تشنه به خون و شاعر نامرد و دیگر فریبکاران و خودفروختگان و مزدوران رژیم در خارج کشور دلخوش کرده و درپوش حرفهای عامهپسند و بازی با کلمات، در پی برقراری مجدد استبداد میباشد، آنگاه باید قبل ازهر چیزی، پاسخگوی کارنامه جنایت، خیانت و فساد و همچنین دزدی میلیاردها دلار از سرمایههای ملی متعلق به مردم توسط محمدرضا شاه پهلوی باشد.
رضاشاه و پسازآن محمدرضا شاه پهلوی طی سالهای ۱۳۰۴ تا ۱۳۵۷ (انقلاب بهمن) به ترتیب توسط دولتهای انگلیس و آمریکا بر تخت سلطنت نشانده شده و تا آخرین روزهای حکومت خود در خدمت سرکوب جنبشهای ملی و انقلابی بودند.
محمدرضا شاه در دو دوره، ابتدا به مدت پنج سال (از۱۳۲۵ تا۱۳۳۰) و پس از کودتای ننگین ۲۸ مرداد ۱۳۳۲علیه حکومت ملی و مردمی دکتر محمد مصدق، که از حمایت مالی و اجرایی دستگاههای اطلاعاتی انگلیس (اس ای اس) و آمریکا (سازمان سیا) و همراهی آخوند کاشانی و اراذلواوباش اجیرشده از سوی دربار برخوردار بود، تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷، با برقراری حکومتی استبدادی جنایتهای بیشماری را در مورد بهترین فرزندان خلق رواداشت.
سرکوب مبارزان سیاسی را با شدت و حدت هرچه بیشتر پیش برد، زندگیهای بسیاری را به تباهی کشاند و افراد را به جرم داشتن پیشینه سیاسی از اشتغال به کار در بخشهای دولتی همچنین نیمهدولتی و یا حتی بعضاً خصوصی محروم کرد.
با هر اندیشه آزادیخواهانهای سرستیز داشت، با ممنوعیت احزاب غیردولتی و اجازه فعالیت به تنها حزب دولتی"رستاخیز" (در پایان حکومتش) ایجاد موانع بر سر راه تشکیل تشکلات سیاسی، دانشجویی، صنفی و کارگری، سد راه شکوفایی و سازندگی جامعه شد و آگاهترین قشر جامعه را تا پایان حکومت دیکتاتوری خود دربند اسارت داشت.
با اعمال سیاست شدید اختناق و ایجاد خفقان و کاربرد سانسور در رسانههای جمعی و حوزه فرهنگ و هنر مانع رشد بسی خلاقیتها شد و با سلب آزادیهای اساسی، تودهها را از کسب آگاهی به حقوق و شأن انسانی خود دور داشت.
لطف و عنایت ملوکانهاش همواره شامل حال انگلترین نیروهای اجتماع بود و با منفورترین قشر یعنی آخوندها که با دعاگویی و سپاسگزاری از شاهنشاه آریامهر، تن به ذلت نان داده بودند، مدارا میکرد و آنها را در کنف پناه خود داشت.
ابزار حکومتش برای استمراراستبداد شاهی، اتهام خرابکاری به آزادیخواهان، دستگیری، زندان، شکنجه با آپولو، کابل و نیمکت برقی و تیرباران بود.
عوامل سرکوبکننده حکومتش مستقردرکمیته مشترک ضدخرابکاری و دستگاه جهنمی ساواک و دیگر ارگانهای امنیتی بودند.
محمدرضا پهلوی طی دوران سلطنت خودکامه خود، از منظر سیاسی، جامعهای ساخت زندان گونه برای دگراندیشان آزادیخواه که در بطن آن بستری مناسب برای رشد و گسترش هرچه بیشتر اسلام ارتجاعی و نفوذ روحانیت درباری در دستگاههای اداری و آموزشی بهخوبی مهیا شده بود و اینگونه زمانی که قیام مردم در بهمنماه ۱۳۵۷ میرفت تا به پیروزی نهایی خود برسد، در فقدان نیروهای انقلابی و آزادیخواه محبوس در زندان و حضور نیروهای ارتجاعی متشکل در میان مردم، آرمانهای ترقیخواهانه انقلاب یکی پس از دیگری توسط خمینی دجال به سرقت رفت و"ملاخور" شد.
کلاشان سیاسی مردهخوار و شیفتگان رضا پهلوی، که درصدند تا شرایط اقتصادی، اجتماعی و آزادیهای روبنایی و زرقوبرقهای پوشالی آن دوران را، در قیاسی ناموجه با شرایط و اوضاع بسیار وخیم امروز، برجسته کنند و آن را بهانهای برای اعاده حیثیت از"بهترین دیکتاتور دنیا" و تائید و تطهیر جنایات بالاجبار"به بهانه و یا در خدمت پیشرفت" قرار دهند، هرکس با هر داعیهای که باشد، شعبان بیمخهایی هستند که بجای چماق و قمه، اکنون قلمبهدست گرفته و جایگاه تاریخی خود را در کنار استبداد پهلوی برای بازگشت و استمرار آن مییابند.
نان سر سفره رنگین مردم در دوران پهلوی اول و دوم آغشته به خون و جنایت بود.
تلاش عبث "مردهخور" امروز،که در پی آن است که بجای"ملاخور" دیروز بنشیند، بازگشت به گذشتهای است ننگین که بار دیگر بساط استبداد را با "دار و زنجیر" دوباره برپا خواهد کرد و این دقیقاً مغایر و نفی حاکمیت مردم میباشد.
به امید ایران آزاد فردا، رها از اسارت شیخ و شاه وبرقراری جمهوری مردم
با درود به قیام آفرینان و کانونهای شورشی سرنگونی طلب
۴ آذر ۱۳۹۷
۲۸ نوامبر ۲۰۱۸