هر زندگی و اتفاقی شروعی دارد و پایانی و هر انتخابی هم شعوری دارد و سرانجامی.
نوشتن درباره کسی که هیچگاه او را از نزدیک ندیده و افتخار مصاحبت و معاشرت با وی را نداشته اما مهرش در قلبت جاری است، هم سخت است و هم آسان .
سخت است چراکه نتوانی به دلیل بیمایگی قلم و بیبضاعتی کلام از عهده آن بهخوبی بربیایی.
بااینحال درباره کسی چون مجاهد خلق سید محمد سیدی کاشانی (بابا)، نوشتن آسان است.
از بابا نوشتن چیزی نیست بهجز ارج نهادن بر ارزشهای انسانی و خصوصیات والای منحصربهفرد.
چراکه بابا ساده بود و بیپیرایه، فروتن و بزرگمنش
الگویی شایسته برای صداقت در کلام، تواضع در رفتار و ایمان به پندار
وفادار به آرمانهای انسانی
حضورش غرورآفرین
بابا، مجاهد راستین خلق بود
در برابر دوست بیادعا، در برابر دشمن خلق بیمحابا.
همواره به انتخابش در زندگی میبالید و احساس افتخار میکرد.
خاطره خوش وصلش به سازمان را که بهسادگی بیان میکرد، با سفر به زمان،۵۰ سال پیشازاین، را میشد در برق چشمانش خواند و در شور و شعف کلامش شنید، از رضایتمندی و غرور به آن انتخاب شایسته.
"شروعی باشکوه تنها با سه کلمه "
در اولین دیدار با محمد آقا، با قلبش عاشق شد و باخردش ستایشگر آرمان و اندیشهای انسانی.
در ابتدا سه کلمه بود:"چیه این زندگی؟ "
آتشبهجان و ضمیرش افتاد، تکانش داد،
بار تعهد آزادی خلقش را با مجاهدت بر دوش گرفت، تا آخرین دم.
از همهچیزش گذشت، مدرک و مقام، آسایش و رفاه، دوست و آشنا، تا به خودآیی رسید.
مگر نه این است که "تعهد روشنفکر و هنرمندان جامعه "خوف انگیز و آسایش برهم زن و خانهخرابکن کژیها و کاستیهاست" بقول شاملو.
هنرش مبارزه، مبارزهاش هنر،
یکدست سلاح و دست دیگر کلمه
اتاق شکنجه و نفیرهرشلاق، ظرفی و واژهای برای سرود رزم و پایداری.
شعر مقاومت را اعتباری بود و مایه اوج حیات.
حیثیت شعر ناب مقاومت را در برابر هرزه نویسان نادم چه جانانه پاس داشت.
ایمانش بسان پولاد، مانند آب، زلال، بیریا.
عاشق راستین مردم و سازمانی که در هوای پاکش نفس میکشید،
به سوگندش تاآخریننفس در برابر آرمانهای ایدئولوژیکی، خطمشی و ضوابط تشکیلاتی وفادارماند و مسئولیتپذیر.
نه یک روز که نیمقرن، مرامش افتادگی و خضوع
نجیب بود و شریف و بزرگوار.
اهل بذل و بخشش جان، صاحبخانهای بیخانمان، آواره کوی یار و همواره بدهکار.
درهرشرایطی حرمت امانت دریای رنج و خون مجاهدین درراه خدمت به خلق، در مسیر نیل به جامعه بی طبقه توحیدی را نگه داشت.
گرچه جسمش نحیف از تیر و تبر دشمن و زخم خنجر حراملقمگان نامرد و خائنین پس فطرت، اما دریغ از یک آه دشمنشاد کن، چراکه روحش نه حقیر و ذلیل که عظمتش به بزرگی آسمان بود.
باشرافت برسراصول مبارزاتیاش ایستاد، تا بیشرفان بریده مزدور را نه خصم که انکار باشد.
پاکسیرت بود و امین واژهها، کلام و سرود و نوای عشق.
چه زیبا آخرین قطعه سمفونی مقاومت را با دست توانا و دست خط خود نوشت.
قطعهای که در کلام و سخنش عشق به زندگی و راز و رمزماندگاری و پایداری به مقاومت جاری و ساری است،
آینهای است شفاف در برابر جمع بیهمهچیز و درمانده، مفتخوران فاسد، نفس به حرامان، اجساد متعفن و
آنکه مست بود اگر ...خورد ...فراوان خورد مستانا، که نانش دیرزمانی است آغشته به خون شهیدی کبیر و باوفا، جیره روزانهاش نزد دیگر یغماگر شرف و حیا.
و در انتها یک اردنگی بر پوزههای رقتانگیز" بهترین شاعرمزدوردنیا" که دراصطبل های عفونت به سرنوشتی ذلتبار وفلاکت بار و منفعل دچار آمد.
مجاهد خلق سید محمد سیدی کاشانی آغاز و پایانی شکوهمند بود.
ای غایب از نظر، به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت (حافظ)
بدرود بابا
با احترام
رضا محمدی
۹ دی ۱۳۹۷