برای درک همه جانبه این نبرد بی وقفه باید به اوراق تاریخ و تقویم ایام مراجعه کرد تا فهمید هماورد ارتجاع دجال منش بی رحم و به شدت بازیگر یعنی همانا مقاومت ایران و ملت ایران چه مراحل دشوار و کمرشکنی را پشت سر نهاده و امروز قامت افراشته ( هم مردم عاصی و هم نیروی پیشتازشان ) با اراده و توان خلل ناپذیری نظاره گر دشمن مغروق خود هستند. نقش تحولات زمانی غیرقابل انکار است اما سرانجام در عرصه نبرد اگر قدرت و توان نیروی مقابله کننده نباشد ، این « نقش زمانی » به تنهایی نمی تواند چاره ساز باشد.
امثله فارسی می گوید : « از تو حرکت از خدا برکت » . در این واقعیت شما می توانید به جای خدا ، هرکه و هرچه می خواهید بگذارید. تا نیروی محرکه قوی در میان نباشد هیچ عاملی نمی تواند تضمین کننده پیروزی شود. این چیزی ست که مدعیان پوشالی امروزین که مرگ رژیم را شاهدند در نهایت کودنی و طمع ورزی و سهم خواهی در پشت میزگردها و میکروفن ها به عبث به نمایش می گذارند. همه بغض و کین واقعی شان به پهلوان پیلتنی ست که چهاردهه بی امان در نبردی نابرابر پایداری کرده و همراه با انبوه بحران های ناعلاج خود دشمن قهار او را خوار و ذلیل به قعر غرقاب انداخته و خود همچنان بر امواج نامساعد دریا می تازد و سواد ساحل پیروزی را پیش چشم دارد.
مدعیان می پندارند که حافظه تاریخ هم مثل حافظه خودشان فراموشکار و نعل وارونه زن هست . پیرمردی چون من از یاد نبرده ام که وقتی خمینی تازیانه که رشته هایش رشته های جان انسان ایرانی بود برگرده اروند رود فرود می آورد و بر طبل جنگ تا فتح قدس از طریق کربلا می کوبید ، خانم ها و آقایان آن جنگ ایران گداز را « جنگ میهنی ! » تبلیغ و مقاومت ایران را به عنوان جنگ طلب و همدست دشمن !! معرفی می کردند. از شازده گرفته تا بقیه پاسداران را که خود قربانی مطامع مالیخولیایی خمینی بودند ، سربازان وطن قلمداد می کردند.
از زمانی که ارتش صدام از خرمشهر عقب نشست و آماده مذاکره و آتش بس بود و خمینی موقعیت و منافع رژیمش را در ادامه جنگ می دید ، دیگر جنگ نه میهنی که ضد میهنی بود و مشروعیت خود را به تمامی از دست داده بود و شده بود ابزاری برای اشغال عراق و توسعه طلبی خمینی . امروز ذره یی انصاف باید تا گردن نهد حقیقت را. حقیقتی که مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت آن را دریافته بودند و پای آن به بهای ناسزاها و تکفیرهای سیاسی و اعتباری ایستادند و زنجموره های ریاکارانه متحدان مستقیم و غیرمستقیم رژیم را به پشیزی نگرفتند.
وقتی خمینی و فرماندهان به جای چهارپایان نو جوانان ایران را کلاس به کلاس ، دسته به دسته روی مین می فرستاد ؛ تب ناسیونالیستی آقایان دیگر به هذیانگویی رسیده بود. در حقیقت آنها را نه غم ملک بود و نه ملت بلکه می خواستند هم خمینی را دلبری کنند و هم خاک در چشم مقاومت ایران بپاشند. بیادمی آورم که به عنوان مثال شازده که به برکت سیاست های داهیانه ابوی خردمندش از میهن رانده شده چگونه وامیهنا وامیهنا می کرد و برای پاسداران کف شوینیستی برلب می آورد. همچنانکه امروز نیز که کمر به سقوط رژیم بربسته !! دست مبارک را با مهربانی و طمع خام خیالانه بر سر پاسداران می کشد تا آنان نیز به قدردانی ایران را تسلیم او کنند !! در عرصه مبارزه و نبرد به این می گویند « ریچارد شیردل » ! .
جای تردید نیست که یکی از عوامل عمده و تعیین کننده جام زهر به حلقوم خمینی ریختن همانا مقاومت سرفراز ایران بوده است . می گوییم یکی از عوامل قوی و عمده و نه تمامی علت ها.
بار دیگر به دریا بنگریم . مریم قهرمان نماینده و پرچمدار بی حریف مقاومت ایران پیروزمندانه بر امواج خروشان می تازد و رژیم گردنکش و یاغی بین المللی در قعر غرقاب نفس های آخرش را.