دراین راستا بحران عدم مشروعیت برای یک دیکتاتور خون ریز و عنان گسیخته به موازات شکست های سنگین نظام در زمینه های اقتصادی، مالی، اجتماعی و حتی سیاستهای راهبردی در منطقه و بین المللی خود بهترین ادله برای گریز نیروها از «عمود خمیه» نظام آخوندی است.
خامنهای که مردم به وی «رهبر یک شبه» میگویند، نه از پایههای فقه سنتی و از نه آتوریته سیاسی برخوردارمیباشد. بدین سان وی که در یک زد و بند صرفاً سیاسی با رفسنجانی و در یک «شبه کودتا» برمسند رهبریت نظام آخوندی تکیه زده است، خود بهتر از دیگران میداند که به چه میزان پایههای حکومت ولایت اش لرزان میباشد.
برای نمونه بر اساس اصل ۱۰۹، شرایط و صفات رهبر نظام آخوندی عبارتند از:
صلاحیت علمی لازم برای افتاء در ابواب مختلف فقه
عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام
بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری. در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد مقدم است.
با نگاهی به دادههای فوق، بهخوبی میتوان گفت که خامنهای به یقین خالی از هر سه صفات یعنی «صلاحیت، تقوا و بینش فقهی» است، زیرا در فردای مرگ خمینی و پدیدار شدن خلائ بزرگی در رأس نظام، این رفسنجانی بود که با خرمردرندی، مشتی آخوندهای دانه درشت حکومتی را در یک جلسه فوقالعاده، فریب داد و چنین وانمود که گوئیا مجلسی بنام «خبرگان رهبری» در وضعیتی قرار خواهد گرفت تا یک آخوند دونپایه را النهایه تحت کنترل خود درآورد.
بدین سان نخستین پایههای حاکمیت خامنهای شکل و قوام گرفت و وی در پروسهای قریب سه دهه نه تنها دست به تصفیه گسترده نیروهای مخالف خود زد، بلکه فراتر از آن چشمانداز حذف «ریاست جمهوری» و مالا برپایی یک «نظام مطلق ولایی» بجای «جمهوری» را در دستور کار حکومت قرارداد.
بر این منطق جابجایی مهرههای سرسپرده و دستچین شده و بهویژه سپردن ارگانهای سرکوبگری مانند سپاه، وزارت اطلاعات و یا کنترل شدید پلیسی بر حوزههای علمیه و رواج خرافه و عقبماندگی در این بخش، از جمله سیاستهای «راهبردی» ولی فقیه برای مهار مخالفین خود در درون حکومت بوده است.
بدین سان گماشتن عوامل دست نشانده خامنهای بر مسند مدیریت و یا تولیتها، بگیروببندهای پلیسی و امنیتی کردن حوزهها و مدارس علوم دینی، پرداخت «حق سکوت» به پارهای از آخوندهای درشت برای مهار وضعیت، ایجاد شبکههای مافیایی و یا دستکاری های عامدانه در متون معارف حوزوی تنها بخش کوچکی از سیاست پادگانی کردن حوزههای علمیه در کشور میباشند.
ابعاد عدم مشروعیت خامنهای را حوزههای مختلف کشور، بهویژه در قم بهکرات به بیرون ساطع کردهاند. سر برآوردن «سکولاریسم حوزوی» و مالا دوری جستن طلاب از بیت ولی فقیه و «خامنهای زدایی» و یا وجود مدارس مختلف از سوی آخوندهای دانه درشت که خامنهای به لحاظ فقه سنتی «انگشت کوچک» آنان نیز نمیشود، خود دلیلی بر این واقعیت است.
ولی فقیه طلسم شکسته که به یقین بیاعتبارترین و منفورترین فرد در میان مردم میباشد، ابعاد این هراس و وحشت خود از چرخش در حوزههای علمیه را اینگونه به بیرونی کرده است. وی در تازهترین سخنان در جمع بسیجیان «جان برکف حوزه» و «مبلغان استخر فرح» میگوید: «طلبه و استاد ما اگر معتقد به انقلاب نباشد، به درد کشور نمیخورد». (خبرگزاری حکومتی ایسنا ۱۷ اسفند ۱۳۹۷)
بدین سان «مقام معظم» خواسته یا ناخواسته به واقعیتی بنام وجود «بحران» در درون حوزههای علمیه اعتراف مینماید و آدرس و مشخصات موضوعی بنام «عدم مقبولیت» از کلیت نظام ولایت در میان حوزهها را به مردم نشان میدهد.
پیشتر نیز رئیس دفتر خامنهای، آخوند گلپایگانی در سخنانی نسبت به وجود «جریانات انحرافی» در حوزه علمیه قم هشدار داده بود. مشابه چنین جملاتی را نیز آخوند یزدی از عوامل دانه درشت ولی فقیه در حوزه قم ایراد و اعتراف کرده بود: «معتقدان به جدایی حوزه و نظام اسلامی همان معتقدان به جدایی دین از سیاست میباشند. مدارسی هستند که کاری به انقلاب و نظام ندارند و دنبال برگرداندان حوزه به شرایط قبل از انقلاب باشند». (سایت حکومتی حوزه ۱۳ دی ۱۳۹۷)