غم پروانه ها در زیر باران را تو میفهمی
هراس گل ز تاراج زمستان را تو میفهمی
در آنسوی شکاف پنجره چون باغ میخشکد
یقین دارم غم بیحد گلدان را تو میفهمی
فضای کوچه بیرهگذر باغ سترون را
شب مرموز و بیمرز بیابان را تو میفهمی
چو از کابوس خواب کودکان آشفته میگردد
نیاز بوسه بر دستان ایشان را تو میفهمی
تو میدانی چه معنا میدهد حلقوم در چنگال
جدال بی امان با چنگ و دندان را تو میفهمی
بروی شانه ات بگذار بگذارم دمی سر را
چو بعد خستگی در ذهن انسان را تو میفهمی
غم پروانه ها در زیر باران را تو میفهمی
هراس گل ز تاراج زمستان را تو میفهمی
رضا