«...از همان روزی که نخستین شعرهای پروین در مجله "بهار"، به مدیریّت پدرش ـ مرحوم اعتصامالملک ـ انتشار یافت و او دختری نوجوان بود، تا این لحظه، شخصیت هنری و شعر پروین سال به سال و حتّی ماه به ماه و روز به روز در تصاعد هندسی بوده است و خواهد بود (۱).
این چنین توفیقی در تاریخ شعر فارسی فقط نصیب چهار پنج تن از بزرگان، از قبیل فردوسی و مولوی و خیام و حافظ و سعدی و نظامی شده است و دیگر هیچ.
با این همه نفوذ در میان مردم و با این همه قبول خاطر، میتوان گفت معجزه یی اتّفاق افتاده است و کمتر کسی است که این همه توفیق را یک امر بیرون از قلمرو عادت نداند، امّا معجزه پروین چیز دیگری است.
در این یادداشت میخواهم از معجزه دیگر او سخن بگویم و آن این که در طول پنجاه سال اخیر، که شعر پروین در بالندگی و گسترش بوده است، دستکم در چهل سال اخیر، همواره نظریه های ادبی نوظهور ـ که چشم محافل ادبی و دانشگاهی و بیشتر از همه مطبوعاتی ما را خیره کرده اند ـ در جهت نفی شاعری او بوده است. اگر کمترین نگاهی به کتابهای نقد وطنی یا ترجمه شده نیم قرن اخیر افکنده باشیم، میدانیم که حاصل اعمّ اغلب این "نظریهها" و "نقدها" نفی آشکار شاعری اوست، ولی او با هنر جاودانه خویش، یکتنه توانسته است مجموعه آن نظریه ها را، عملاً نفی کند...
خیل انبوه عاشقان پروین که سال به سال و روز به روز در تزایدند، گواهان این پیروزی اند که این دخترک معصوم با شعر خویش، عملاً تمام این نظریه ها را باطل اعلام میکند. این است معجزه اصلی پروین اعتصامی.
اولین و بهترین نقد
تا آنجا که به یاد دارم و دیده ام، اوّلین نقد شعر پروین، هنوز هم بهترین نقد شعر اوست؛ نقد استاد ملکالشّعراء بهار و این نیز یکی دیگر از شگفتی های تاریخ ادب ماست. در طول شصت و چند سالی که از نشر نخستین چاپ دیوان پروین میگذرد، شاید چندین کتاب و صدها مقاله درباره او نوشته شده باشد، امّا هیچ کدام از این نقدها به پایه نقدی که استاد ملکالشعراء بهار در مقدّمه نخستین چاپ دیوان او نوشت، نمیرسد. این نقد که از سر کمال آگاهی و شعرشناسی نوشته شده و نویسنده آن در زبان فارسی یکی از بزرگترین ادبیات شناسان قرون و اعصار باید به حساب آید، نقدی است معتدل که با اشراف بر تمام جوانب هنر این شاعر بزرگ نوشته شده است.
"بهار" وقتی این مقدمه را مینوشت، در پایگاهی از خلّاقیت ادبی ایستاده بود که اگر مقام پروین را تا "ثریّا" بالا میبرد، چیزی از بلندی مقام خودش کاسته نمیشد. "بهار" وقتی آن مقدمه را مینوشت، "از پس سعدی و حافظ"، خویشتن را بزرگترین شاعر تاریخ ادب فارسی میدانست و کم نبودند و نیستند ادیب شناسان و دانشورانی که این عقیده را تأیید میکردند و هنوز هم تأیید میکنند. به دلیل همین پایگاه استواری که "بهار" بر آن ایستاده بود و دوازده قرن شعر و ادب دوره اسلامی و چندین قرن ادبیات باستانی ایران، در حوزه اطلاع و احاطه وسیع او بود، از این که حق پروین را ـ چنان که باید و شاید ادا کند ـ پرهیز نداشت، همچون پدری که فرزند نابغه خویش را میستاید، از ستایش شعر پروین تن نزد و با اشراف کامل، به تمام جوانب هنر او پرداخت.
پروین عضو خانواده یی از خانواده های شعر فارسی است که در آن خانواده حرمت خرَد و اخلاق و شرف انسانی، اساس ارزشها را تشکیل میدهد؛ خانواده فردوسی، ناصر خسرو، سعدی و نظامی. هر وقت جامعه ایرانی بیمار شود، از قلمرو و نفوذ این خانواده خود را بر کنار میدارد و هرگاه روی در ساختن و رشد فرهنگی داشته باشد، خود را به پناه این خانواده هنری میرساند. پدر این خانواده فردوسی است و فرزندان رشیدش عبارتند از: ناصر خسرو، نظامی، سعدی و ابنیمین و بهار و دختر جوانشان پروین اعتصامی.
این خانواده شعری با یک خانواده بزرگ دیگر، رقابت و در عین حال، خویشاوندی دارد: خانواده سنایی و عطّار و مولوی. فرهنگ ایران، تعالی و رشد خلّاقیت خویش را در پرتو رقابت این دو خانواده به دست آورده است. معیار سلامت جامعه ما را، در طول تاریخ، باید از رهگذر نزدیکی و دوری به این دو خانواده جست. وقتی هنر و خلّاقیت ما از این دو خانواده یا یکی از این دو خانواده دور شده باشد، آثار بیماری روحی و انحطاط در آن شکار است (شعر عصر تیموری و صفوی و قاجاری). در مشروطیت نشانه بهبود جامعه فرهنگی، نزدیکی مجدّد به این دو خانواده، به ویژه خانواده اول است و نشانه آشکار بیماری بخش عظیمی از خلّاقیت شعری عصر ما، دوری از این دو خانواده، بهویژه خانواده اول است. ما این بیماری و دورافتادگی را بر اثر تقلید کورکورانه از نظریه های نقد فرنگی داریم و تا به علاج فلسفی آن برنخیزیم، این بیماری مهلک روز به روز بدنه خلّاقیت فرهنگی ما را نزارتر میکند...
ظهور ناگهانی پروین اعتصامی در شعر پس از دوران مشروطیت، یک واقعه بزرگ ادبی به حساب میآمده است. نشانه های تأثیر چشمگیر پروین را بر مجموعه شاعران همنسل خودش و شاعرانی که چندین سال از او مسنتر بوده اند، به راحتی میتوان مشاهده کرد. نگاهی به مجلات ادبی آن سالها و نیز بعضی از دیوانها و جُنگهای چاپ شده در آن ایام این نکته را بر خواننده مسلّم میدارد. حتی شاعر نوآوری همچون نیما یوشیج ـ که پیشاهنگ شعر مدرن قرن ماست و چندین سال عمرش از پروین بیشتر بوده است ـ به گواهی دیوان اشعارش سالها و سالها، پس از نشر "افسانه"، باز در پی اسلوب پروین حرکت میکرده و میکوشیده است تا به شیوه او شعرهایی بسراید. در میان شعرهای سالهای ۱۳۰۶ـ ۱۳۱۶ نیما یوشیج شعرهایی از نوع "خروس ساده"، "کرم ابریشم"، "اسبدوانی"، "کچ پی"، "خروس و بوقلمون"، "پرنده منزوی" و "دود"، همه با نگاهی به شعرهای پروین سروده شده است و ناقدان، این نکته را کمتر مورد توجه قرار داده اند.
یکی از نوادر حوادث شعر فارسی این است که با این که خیل انبوهی از شاعران پس از پروین، و گام به گام همراه او، تا چندین سال پس از درگذشت نابهنگام او، به اسلوب شاعری او نظر داشته اند، حتی یک شعر از شعرهای ایشان نتوانسته است در کنار شعرهای پروین قرار گیرد و از اعتباری در حدّ شعرهای درجه دوم او برخوردار شود. نیما یوشیج یکی از اینان!
شعر پروین، شعر خرَد و عاطفه است و نیازی به استعاره های تجریدی و تشبیهات عجیب و غریب ندارد. اولین بار که دیوان پروین اعتصامی را در نوجوانی به دست آوردم، حالتی داشتم که به هیچ وجه قابل توصیف نیست. نخستین شعری که از او مرا مسحور خویش کرد، شعری بود که به مناسبت جشن فارغ التحصیلی در مدرسه سروده بود و چنین آغاز میشد:
"ای درخت آرزو، خوش زی که بار آورده ای/
غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آورده ای
باغبانان تو را امسال سالی خرّم است/
زین همایون میوه کز هر شاخسار آورده ای"
نمیدانم در این ابیات چه نهفته که هم اینک پس از قریب چهل و پنج سال، هنوز هم مسحور این کلماتم. ممکن است بگویید: "طعم وقت" توست که ضمیمه این کلمات شده است؛ امّا "وقت" من با بسیاری شعرهای دیگر هم گره خورده است و چنین طعمی را به وجود نیاورده است! گیرم من این سخن را بپذیرم، درباره آن صدها هزار خواننده یی که در این هفتاد ساله، مسحور دیوان او شده اند، چه باید گفت؟
...اگر بپذیریم که روح جامعه در انتخاب نهایی خویش؛ آن هم در چندین نسل پی در پی، خطا نمیکند، آنگاه باید چُتکه های بازار تهران و اصفهان را به یک سوی نهیم و بپذیریم که در آن سوی محاسبه چتکه ها، حقایق پیچیده تری وجود دارد که هنر از آنها سرچشمه میگیرد. شعر پروین را با اینگونه چتکه ها نمیتوان ارزیابی کرد».
(ـ بخشی از کتاب «با چراغ و آینه»، به نقل از تارنمای «شهرستان ادب»، ۱۵فروردین۱۳۹۷)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت:
۱ ـ روزنامه «قرن بیستم»، به مدیریت میرزاده عشقی، شماره هشتم، دوره دوم، سال دوم (ماه رجب ۱۳۴۱هجری قمری/ فوریه ۱۹۱۳).