گردانندگان نهضت آزادی به خوبی می دانند که این لیست گذاری و پیامدهای عملی آن ضربه بنیان کنی بر کلّ نظام ارتجاع هار مذهبی وارد خواهد آورد و آن را از هستی ساقط خواهد کرد. از این رو، لحظه یی درنگ را جایز ندیدند و دو اسبه برای نجات رژیمی شتافتند که در دوران ۴۰ ساله حکومت اهریمنی اش همه هستی و جانمایه ایران و ایرانی را به نابودی کشانده است. در حقیقت این تازش شتابان برای نجات رژیمی که هیچ نقطه سپیدی در کارنامه ۴۰ ساله اش نیست، آخرین میخ بر تابوت جنازه یی بود که سالها جز دست و پا زدنهای گاهگاه، نشانی از بودنش وجود نداشت.
حال و روز این «نهضت» «بی یال و دم و اشکم» را از زبان گردانندگان اصلی اش بشنوید:
مهندس مهدی بازرگان، بنیانگذار و اولین دبیرکلّ نهضت آزادی، در نامه سرگشاده یی به «رهبر انقلاب» (خمینی) در ۱۲مهرماه ۱۳۶۷، ضمن اعتراض به «اقدامات غیرقانونی» علیه نهضت آزادی، اعلام کرده بود: «مدّعیان»، «نهضت آزادی» را در دوراهی انتخاب میان «حیات خفیف خائنانه یا توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» قرارداده اند و او ناگزیر است میان این دو گزینه یکی را انتخاب کند:
«آنچه مدّعیان خواسته و پرداخته اند این است که اولاً، نهضت آزادی ایران، با فلج شدن از داخل و لکّه دار شدن در خارج، اسماً در صحنه سیاست و خدمت باقی بماند ولی عملاً منشأ اثر مثبتی نبوده، حیات و حرکت چندان، جز در زیر ذرّه بین اطلاعاتی آنها ... نداشته باشد. ثانیاً، با تظاهر به این که در جمهوری اسلامی ایران حزب قانونی مخالف ... حضور و فعالیت و امنیّت دارد، بتوانند به تبلیغات نادرست سیاسی و انتخاباتی و به خلافکاری اقتصادی و اداری و سیاسی خود جامه حق به جانب بپوشانند و نهضت آزادی وسیله برای فریبهای سیاسی و خیانت بشود.
در هر حال دو انتخاب پیش روی ما گذارده اند: «حیات خفیف خائنانه یا توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه"».
بازرگان در همین نامه «هشدار» داد که نهضت آزادی فعالیتش را متوقّف خواهدکرد «اگر جریان به صورت ناروا و ناجوانمردانه فعلی ادامه یافته، دفتر نهضت آزادی پس داده نشود، فعّالین دستگیر شده آزاد نگردند، از آنها عذرخواهی و اعاده حیثیّت به عمل نیاید، طوقهای تعهّد همکاری و جاسوسی از گردن اعضا و همکاران برداشته نشود، ارعابها و ممانعتهای شهرستانها و تهران متوقف نگردد...».
البته بازرگان در ادامه نامه سرگشاده اش به خمینی، برای خدشه وارد نشدن به «کیان نظام»، این رهنمود دلسوزانه را هم اضافه کرد که اگر این مانع تراشیها خاتمه نیابد، این دو نتیجه را درپی خواهد داشت: «ملّت شرافتمند ایران و مردم عدالتخواه جهان خواهند دانست که چون حاکمیّت ایران طاقت تحمّل آزادی و کمترین صدای مخالف را ندارد، در حیات و حضور جنابعالی دست به تعطیل نهضت آزادی (و جمعیت و گروههای ایرانی قانونی) زده است، ضمن آن که به طرفداران براندازی و آشوب و انهدام ایران سند داده اند که مبارزه مسالمت آمیز قانونی در چارچوب اسلام و انسانیت و اصول، راه نادرست و بیفایده است...»
خمینی، صاحب «چهارچوب اسلام و انسانیّت و اصول»، به نامه بازرگان پاسخی نداد و تضییقات بر نهضت آزادی همچنان ادامه یافت، امّا بازرگان در دو انتخابی که «مدّعیان» برای ادامه فعالیت «نهضت آزادی» پیش رویش گذاشته بودند ـ «حیات خفیف خائنانه یا توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» ـ اوّلی را برگزید و تا پایان زندگیش همان فعالیت مورچه وار را در تنگنای مضیقه های گوناگون وزارت اطلاعات نظام «اسلام و انسانیّت و اصول» ادامه داد و حاضر به «توقّف داوطلبانه و تعطیل شرافتمندانه» «نهضت آزادی» نشد و به «طرفداران براندازی و آشوب و انهدام ایران» سند نداد.
***
بازرگان در آخرین مصاحبه اش با روزنامه آلمانی «فرانکفورتر راوندشاو»، که هشت روز پیش از درگذشتش (۱۲ژانویه۱۹۹۵) در آن روزنامه به چاپ رسید، درباره مبارزه «نهضت آزادی» در دوران «حیات خفیف خائنانه» چنین توضیح می دهد:
«...گاه به گاه دفتر سیاسی مان جلساتی برگزارمی کند؛ همین و بس. کتابها و نشریاتمان را هم اجازه نداریم منتشر کنیم... هر از چند گاهی اعلامیه یی می دهیم امّا این کار هم با مشکلاتی همراه است. مثلاً ما نمی توانیم آن را با پست برای دیگران بفرستیم. زیرا اصلاً به دست کسی رسانده نمی شود و یا اگر رسانده شود، گیرنده آن گرفتاری پیدا می کند. به این ترتیب فقط می توانیم بین خودمان پخش کنیم؛ صد تا صد و پنجاه نسخه، نه بیشتر... حتی در درون چارچوبی که نظام تعیین می کند، هیچگونه آزادی وجود ندارد. کوچکترین گردهمایی آدمها، حتّی اعتصابهای کارگری و دانشجویی، از وحشت این که مبادا گسترش بیابد با قهر و خشونت سرکوب می شود. همچنان که حوادث چند ماه پیش قزوین (۱۲و ۱۳مرداد۱۳۷۳) نشان داد. آنجا به طوری که همه می دانند، موضوع بر سر تقسیمات استانی تازه بود، حتّی مقامات محلی و امام جمعه هم با مردم موافق بودند. آنها حتی امام جمعه را نیز برکنار کردند و شمار بسیاری را نیز کشتند (مصاحبه کننده از کشته شدن سه تا چهار هزار نفر یادمی کند) ... آنها آدمهای بسیار زیادی را اعدام کردند...
گاه پیش می آید که دفتر نشریات و مجلّات، مورد حمله گروههای ضربت قرار می گیرد و ویران می شود. چنان که درمورد مجله "کیان"، پس از انتشار مصاحبه یی با من، اتفّاق افتاد... طبیعتاً مهاجمان مورد پیگرد کیفری هم قرار نگرفتند... آن طور که ما می بینیم حتی پنج درصد هم نیستند کسانی که رژیم به آنها اتّکا دارد... ملّاها ابداً به هیچ تغییری نمی اندیشند. نصایح ما اثری نمی کند...».
بازرگان در این مصاحبه از تأکید بر این نکته نیز غافل نیست که این رژیم با وجود همه این معایب، این حسن را هم دارد که جلو تجزیه ایران را می گیرد و به همین علت باید به کمک آن شتافت که سرنگون نشود، چرا که اگر «ملاها کنار بروند، در هر گوشه یی هر کسی آش خود را می پزد؛ یک گوشه کردستان است، گوشه دیگرش آذربایجان و در جنوب خوزستان. تجزیه تهدید می کند ما را...» («چشم انداز»، شماره ۱۴، زمستان ۱۳۷۳، مقاله «آینده هولناک است»).
تهدید «تجزیه» ایران آن قدر سهمگین است که بازرگان را وامی دارد به زیر عبای رژیمی بخزد که با اتّکا به «۵درصد» از مزدوران آدمکش در یک خیزش مردمی در یک شهر چندهزار را به صُلّابه می کشد و حتّی تاب تحمّل فعالیت مورچه وار یک گروه دلسوز نظام را هم ندارد.
***
نهضت آزادی اگر در هیچ زمینه یی امکان فعالیّت نداشت، امّا در مبارزه با «براندازان» کاملاً دستش بازبود و در این راه با هیچ مانع و رادعی رو به رو نبود و در این میدان با هر شیوه یی که می خواست به پیش می تاخت. چند نمونه آن را در زیر می خوانید:
ـ عملیات «فروغ جاویدان» (به بیان رژیم: «مرصاد») در اولین هفته مرداد۱۳۶۷، تب لرزه مرگ بر پیکر نظام ولایت فقیه افکند به طوری که علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه آن روز خمینی و مشاور کنونی خامنه ای، وضع اسفبارش را بعد از شنیدن خبر حمله ارتش آزادی و پیشرویش تا نزدیکی کرمانشاه، در مصاحبه با روزنامه «ایران» در روز ۱۸تیر ۱۳۸۶ در پاسخ به این پرسش که «تلخ ترین روز کاری شما در سالهایی که در وزارت امور خارجه بودید، چه بوده است؟» چنین توصیف کرد: «تلخ ترین روز آن موقعی بود که بعد از قبول آتش بس از سوی امام و قبول قطعنامه ۵۹۸ برای برقراری آتش بس، به نیویورک رفتیم. در نخستین جلسه یی که می خواستیم با آقای دکوئلار ملاقات کنیم، همین که نشستم، دیدم که یک تلکس به من دادند که در آن نوشته شده بود منافقین (=مجاهدین) به ایران حمله کرده و کرند و اسلام آباد غرب را تصرّف کرده اند و پشت دروازه های کرمانشاه هستند، درحالی که ما رفته بودیم تا برای آتش بس صحبت کنیم. خلاصه این تلخ ترین روز در طول ۱۶ سال عمر کاری من بود. من سیگار نمی کشیدم، در آن موقعی که تلکس را به من دادند آن قدر ناراحت شدم که از یک نفر یک سیگار گرفتم و این سیگار را تا ته کشیدم که به فیلتر رسید و حتی فیلترش را هم کشیده بودم ولی خودم متوجه نشدم که دارم فیلتر سیگار را می کشم!».
ـ چند روز پس از عملیات «فروغ جاویدان»، سران نهضت آزادی (بازرگان، ابراهیم یزدی و دکتر یدالله سحابی) در یک کنفرانس مطبوعاتی که با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی در روز ۱۰مرداد۶۷ برگزار شد، این حمله را محکوم کردند.
دکتر یزدی به عنوان سخنگوی نهضت آزادی در پاسخ به این پرسش که «نظر شما درباره حرکتهای اخیر به اصطلاح مجاهدین چیست؟»، «با اشاره به بیانیه نهضت در زمینه پذیرش قطعنامه ۵۹۸، که قبلاً انتشار یافته است، گفت: "در این بیانیه دو عبارت "منحرف شده از اسلام و ایمان به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی در مواضعی که آنها دارند"، آورده شده که نمی تواند مورد تأیید نهضت آزادی باشد. نهضت به کرّات با شدّت و قاطعیت، روی آوردن به بیگانگان را به شدّت محکوم کرده است؛ به ویژه بیگانگانی که دست به چنین تجاوزهایی می زنند. این امر به هیچ وجه قابل توجیه نیست» (کیهان هوایی، شماره ۷۸۹، ۱۹مرداد ۱۳۶۷).
سران نهضت آزادی در این کنفرانس مطبوعاتی سازمان مجاهدین را «منحرف شده از اسلام و ایمان به لحاظ ایدئولوژیک و سیاسی» و در خدمت «بیگانگان» اعلام می کنند و چندی بعد با این که جنگ با عراق با پذیرش آتش بس از سوی دو طرف درگیر، خاتمه یافته بود و تهدیدی از طرف عراق در کار نبود، «نهضت آزادی» در اطلاعیه یی به تاریخ ۱۲شهریور ۱۳۶۷، «خواستار حضور فعّال همفکرانش در جبهه ها شد».
«دانشجویان نهضت آزادی» در اطلاعیه یی زیر عنوان «وظیفه دینی و ملّی همگان در دفاع از تمامیّت ارضی و استقلال ایران و حاکمیّت ملی» اعلام کردند: «ما دانشجویان نهضت آزادی ایران در این برهه حسّاس از زمان، برای دفاع از میهن و آیین خود بنا بر غیرت ملی و فریضه دینی، جهت حضور فعّال در جبهه ها اعلام آمادگی می نماییم».
بازرگان در نامه سرگشاده اش به خمینی در ۱۲ مهر۶۷، هم دشمنی اش را با «براندازی» رژیم و مجاهدین اعلام کرده و ضمن پافشاری بر «مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز»، نوشت: «نهضت آزادی که شدیداً مخالف با مبارزه مخفی و خشونت برای براندازی نظام بوده و از توسّل به بیگانگان و انتظار عمل آنان نیز امتناع می ورزیده است، برای جلوگیری از خطا و خرابیها، تنها راه حل مشروع و سازنده مؤثّر را در مبارزه سیاسی و مسالمت آمیز علنی جستجو کرده است».
بدون تردید این مبارزه مسالمت آمیز همراه بوده است با پذیرش قانون اساسی رژیم و اصل ولایت فقیه، اعمّ از مطلقه و یا غیرمطلقه.
گردانندگان نهضت آزادی که خود را «موافقین غیرحاکم» نظام ولایت فقیه می دانند، بارها از فعالیت در چارچوب قانون اساسی رژیم با قبول اصل ولایت فقیه استقبال کرده اند. از جمله ابراهیم یزدی در گفتگوی مطبوعاتی اش در بهمن ۱۳۶۷ درباره «دیدگاه نهضت آزادی درمورد ولایت فقیه» گفت: «نهضت آزادی بارها موضع خودش را درباره ولایت فقیه، اعمّ از مطلقه و یا غیرمطلقه، اعلام داشته. ما در چارچوب قانون اساسی ولایت فقیه را می پذیریم» (روزنامه رسالت، ۲۴بهمن۱۳۶۷).
«تعطیل» نهضت آزادی
وزارت اطلاعات خلیفه ارتجاع (خامنه ای) چند روز پیش از قیام سراسری مردم بپاخاسته ایران در روز عاشورای سال ۱۳۸۸ (۶دیماه) ابراهیم یزدی، دبیرکلّ وقت نهضت آزادی و چهار تن از مسئولان بالای آن را بازداشت کرد. گردانندگان بازمانده نهضت آزادی دو روز پس از دستگیری ابراهیم یزدی، دبیرکل نهضت و چهارتن از گردانندگان آن، سرانجام در زیر فشار ماموران وزارت اطلاعات، «نهضت آزادی» را «تعطیل» کرد.
امیر خرّم، «تحلیلگر سیاسی در تهران»، که تا زمان تصمیم نهضت آزادی ایران به خودداری از ادامه فعالیتش، از اعضای رهبری آن به شمار می رفت، دو روز پیش از بازداشت توسط مأموران وزارت اطلاعات، در گفت و گو با «رادیو فردا» (۱۳آبان۱۳۸۸) درباره دلیل این تصمیم گفت:
«مقامهای وزارت اطلاعات در پی احضار پنج تن از اعضای رهبری نهضت، خواستار توقّف فعالیت ما شدند و گفتند در صورت عدم توقّف فعالیت نهضت آزادی ایران، با آن برخورد خواهند کرد... در آن جلسه به دوستان نهضتی اعلام شد که از نظر ما، گروه سیاسی شما، یک حزب یا مجموعه برانداز محسوب می شود. به دوستانمان در نهضت گفتند که درست است که شما در چهارچوب قانون فعالیت می کنید، امّا همین فعالیت شما در چهارچوب قانون و این که شما خواهان تغییر در سیاستهای حاکم هستید، ملاک "براندازی نرم" است و به همین خاطر هم نیروهای امنیتی قصد برخورد با شما را دارند... مقامهای وزارت اطلاعات به دوستان نهضتی گفتند که به نفع شما نیست که از خواست ما سرپیچی کنید...
با توجه به مجموعه فشارهایی که در حال حاضر بر روی نهضت آزادی وارد می شود و با توجه به این که هم اکنون هم دبیر کل نهضت آزادی با وجود کهولت سنّ و بیماری، در زندان به سر می برد و فشارهایی که به اعضا نهضت وارد می شود و این که فضای موجود، متأسّفانه فضای مناسبی برای فعالیت گروههایی مانند نهضت آزادی نیست، بنا به این دلایل، شورای مرکزی نهضت تشخیص داد که در حال حاضر از ادامه کار حزبی خودداری کند. بر همین اساس، تصمیم گرفته شد که نهضت آزادی عملاً تا اطلاع ثانوی فعالیت حزبی نداشته باشد تا انشاءالله شاهد روزی باشیم که شرایط مناسبی بر کشور حکمفرما باشد و امکان فعالیت برای گروههایی که بنا بر اعتقاداتشان می خواهند در چهارچوب قانون اساسی فعالیت کنند و دیگران را هم به ... حرکت در چهارچوب قانون اساسی دعوت کنند، فراهم باشد... دوستان ما هم با توجه به برآیند و بررسی تمام شرایط موجود، دیدند که در شرایط فعلی به صلاح نیست ما بخواهیم با این نیروها به طورمستقیم سر شاخ بشویم و در آن صورت نیز چیزی عایدمان نخواهد شد... آن چیزی که در شورای مرکزی نهضت درباره آن بحث شد و محور مباحث ما بود، این بود که در شرایط فعلی، زندان رفتن دوستان نهضتی ما در راستای امنیّت و منافع ملی و مصالح کشور هست یا خیر. اکثریت دوستان اعتقاد داشتند که در شرایط فعلی این امر نه تنها کمکی به تثبیت امنیّت ملی کشور نمی کند و در جهت مصالح کشور نیست، بلکه اوضاع را بیش از پیش به مخاطره می اندازد و وضعیّت را بی ثبات تر از پیش می کند و ما نباید به این قضایا و شرایط ناپایدار دامن بزنیم».
امیر خرّم در پایان مصاحبه اش با «رادیو فردا» (۱۳آبان۱۳۸۸) درباره «رسالت و وظیفه» «نهضت آزادی» در قبال رژیم حاکم، گفت: «خود بنده در سال ۱۳۸۰ یک دوره زندان را تجربه کردم. وقتی از زندان بیرون آمدم، یکی از همین آقایان اطلاعاتی پیش من آمد و به من گفت که سعی کنم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. من در آن زمان برای ایشان مثالی زدم که متأسّفانه آن مثال هنوز هم مصداق دارد. به او گفتم که جمهوری اسلامی مانند یک قلعه است که جمعی در آن زندگی می کنند و جمعی هم بر این قلعه حاکمند. گروههای قانونی مانند نهضت آزادی و سایر احزاب قانونی، مانند خندقی هستند که دور تا دور این قلعه کنده شده است. رسالت و وظیفه ما به عنوان یک گروه اپوزیسیون این است که هر کسی که از رفتار حاکمان قلعه ناراضی بود و خواست از قلعه بیرون برود، طبیعتاً می افتد در درون نیروهای اپوزیسیون و ما وظیفه داریم نگذاریم آنها به سمت نیروهای مقابل بروند که نیروهای برانداز هستند و آماده جذب این نیروها هستند تا علیه قلعه فعالیت کنند. من آن روز به آن مأمور امنیّتی گفتم که سعی نکنید این خندق را پر کنید. چون وقتی شما این کار را بکنید، آنهایی که از درون این قلعه فرار می کنند بر اساس جاده یی که شما برایشان ترسیم کرده اید، مستقیم به سمت نیروهای "برانداز" می روند. الآن هم همین پیام روشن و شفّاف را می شود به آقایان داد. در شرایط بعدی و در فردای امروز که این نیروهای پایبند قانون حضور نداشته باشند، کسانی سردمدار اعتراضات مردمی خواهند شد که ممکن است اساساً اعتقادی به نظام نداشته باشند. آن وقت است که نه از تاک، نشان خواهد بود و نه از تاکنشان. ما نگران این هستیم».
«خندق» نظام پرشد!
سرانجام «خندق» نظام پرشد و روز «نگرانی» تسکین ناپذیر «نیروهای پایبند قانون» اساسی فرارسید و «تهدید تجزیه»، آنها را با نیروهای سرکوبگر رژیم دزدان و آدمکشان همسو کرد و همگی را آماج شعارهای مشترک مردم بپاخاسته در سراسر ایران ـ «اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمامه ماجرا» و «پشت به دشمن، رو به میهن»ـ قرار داد؛ روزی که «سردمدار اعتراضات مردمی»، کانونهای شورشی هستند که نه تنها «اعتقادی به نظام» ندارند بلکه عزم جزم کرده اند که «مرگ بر کف» و بی بیم و باک، همسو و متّحد با همه مشتاقان آزادی ایران زمین، زیباترین وطن را از چنگال خونریز اهریمنان حاکم رهایی بخشند و رهگشای طلوع خورشید آزادی ایران زمین شوند و نه از تاک و نه از تاکنشان، اندک نشانی برجای نگذارند.