«آورده اند که یمین الدّوله سلطان محمود بن ناصر الدّین(۱) به شهر غزنین بر بالای کوشکی(۲) در چهاردری(۳) نشسته بود به باغ هزار درخت (۴). روی به ابوریحان کرد و گفت: "من ازین چهار در، از کدام بیرون خواهم رفت؟ حُکم کن و اختیار (۵) آن بر پاره کاغذ نویس و در زیر نهالی(۶) من نه" و این هر چهار در، راه گذر داشت.
ابوریحان اُسطُرلاب (۷) خواست و ارتفاع بگرفت (۸) و طالع درست کرد و ساعتی اندیشه نمود و بر پاره یی کاغذ بنوشت و در زیر نهالی نهاد.
محمود گفت: "حکم کردی؟" گفت: "کردم".
محمود بفرمود تا کَننده (۹) و تیشه و بیل آوردند، بر دیواری که به جانب مشرق است دری پنجمین بکندند و از آن در بیرون رفت، و گفت آن کاغذ پاره بیاوردند. بوریحان بر وی نوشته بود که "ازین چهار در، هیچ، بیرون نشود، بر دیوار مشرق دَرکَنند و از آن در بیرون شود".
محمود چون بخواند طَیره گشت(۱۰) و گفت او را به میان سرای فرو اندازند، چنان کردند، مگر با بام میانگین (۱۱) دامی بسته بود. بوریحان بر آن دام آمد و دام بدرید و آهسته به زمین فرود آمد چنانکه بر (۱۲) وی افگار (۱۳) نشد.
محمود گفت: "او را برآرید!" (۱۴). برآوردند، گفت: "یا بوریحان! ازین حال، باری، ندانسته بودی».
گفت:"ای خداوند! دانسته بودم.»
گفت: «دلیل کو؟»
غلام را آواز داد و تقویم از غلام بستد و تحویل (۱۵) خویش از میان تقویم بیرون کرد. در احکام آن روز نوشته بود که "مرا از جای بلند بیندازند، ولیکن به سلامت به زمین آیم و تندرست برخیزم".
این سخن نیز موافق رأی محمود نیامد، طیره تر گشت، گفت: "او را به قلعه برید و باز دارید"!
او را به قلعه غزنین بازداشتند و شش ماه در آن حبس بماند.
آورده اند که در این شش ماه، کس، حدیث بوریحان پیش محمود نیارست کرد (۱۶)...
گویند خواجه بزرگ احمد حسن میمندی (۱۷) درین شش ماه فرصت همی طلبید تا حدیث بوریحان بگوید. آخر، در شکارگاه، سلطان را خوش طبع یافت، سخن را، گردان گردان، همی آورد تا به علم نجوم، آن گاه گفت: "بیچاره بوریحان که چنان دو حکم بدان نیکویی بکرد، و بَدَل خلعت و تشریف(۱۸)، بند و زندان یافت".
محمود گفت: "خواجه بداند که من این دانسته ام، و میگویند که این مرد را در عالم نظیر نیست مگر بوعلی سینا، لکن هر دو حکمش برخلاف رأی من بود و پادشاهان چون کودک خُرد باشند، سخن، بر وفق رأی ایشان باید گفت تا از ایشان بهره مند باشند. آن روز که دو حکم بکرد، اگر از آن دو حکم او یکی خطا شدی به افتادی (۱۹) او را. فردا بفرمای تا او را بیرون آرند و اسب ساخت زر و جُبّه (۲۰) مَلکی و دَستار (۲۱) قَصَب (۲۲) دهند و هزار دینار و غلامی و کنیزی".
پس... بوریحان را بیرون آوردند و این تشریف بدین نُسخت به وی رسید، و سلطان ازو عذر خواست و گفت: "یا بوریحان! اگر خواهی که از من برخوردار باشی سخن بر مراد من گوی، نه بر سلطنت علم خویش.
بوریحان از آن پس سیرت بگردانید، و این، یکی از شرایط خدمت پادشاه است. در حقّ و باطل با او باید بودن، و بر وفق کار او تقریر باید کرد...» («چهار مقاله»، نظامی عروضی سمرقندی، صفحات۵۷تا ۵۹).
ــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات:
۱ ـ یمین الدّوله: لقب سلطان محمود غزنوی، و ناصرالدّین: لقب پدرش سبکتکین
۲ ـ کوشک: کاخ
۳ ـ چهار دری: اتاق داری چهار در
۴ ـ باغ هزار درخت: از باغهای سلطان محمود غزنوی
۵ـ اختیار: «تعیین ساعت مناسب برای انجام کاری با استفاده از منازل قمر (=ماه)»
۶ ـ نهالی: تُشَک («در زیر نهالی من نه»: در زیر تشک من بگذار)
۷ ـ اُسطُرلاب: «آلتی بوده برای پیداکردن ارتفاع ستارگان، به جای "طولیاب امروز» (فرهنگ عمید)
۸ ـ ارتفاع گرفتن: «تعیین کردن فاصله زاویه یی جرم آسمانی تا صفحه افق»
۹ ـ کننده: کلنگ
۱۰ ـ طَیره گشت: خشمگین شد
۱۱ـ میانگین: قرارگرفتن چیزی در میان چند چیز
۱۲ ـ بَر: تَن
۱۳ ـ افگار: زخمی
۱۴: برآوردن: بالابردن، بلندکردن
۱۵ ـ تحویل: «موقعیت اَجرام سَماوی در نیک و بد»
۱۶ـ کسی جرأت نداشت که پیش سلطان محمود از ابوریحان سخنی بگوید.
۱۷ ـ وزیر سلطان محمود
۱۸ ـ خلعت و تشریف: لباس دوخته شده و هدیه از جانب بزرگان
۱۹ ـ به افتادی او را: برای او بهتر بود.
۲۰ ـ جبّه: لباس بلند و گشاد
۲۱ ـ دستار: عمّامه
۲۲ ـ قَصَب: پارچه کتانی ظریف