اینبار اما آخوند علم الهدی پرده ها را کنار زد و وضعیت رو بزوال نظام آخوندی و اوج وحشت و سردرگمی سردمداران آنرا به روشن ترین صورت ممکن بیان کرد. وی در نمایش جمعه ۲۷ اردیبهشت مشهد گفت: «دیدید یک گربهای از یک موشی تعقیب میکند این موش همین قدر که چشمش به گربه افتاد و قیافه گربه در دل او ایجاد وحشت کرد حتی سر یک قدمی لانهاش میخکوب روی زمین میایستد، اونی که ما وظیفه داریم برادران و خواهران نترسیم هراس نکنیم».
تکرار اینگونه آه و فغان سردادن ها برای روحیه دادن به نیروهای وارفته و فاقد انگیزه رژیم ازدیگر تریبونهای نمایش جمعه های رژیم نیز، قبل از هر چیز حاکی از وحشت خود شخص خامنه ای از روند تحولات سیاسی جاری است. تحولاتی که شمارش معکوس عمر رژیم را نشان می دهد و بسیاری از دلسوزان رژیم برون رفت از این بحران «بود و نبود» را در مذاکره بدون قید شرط با آمریکا می دانند.
از جمله هرمیداس باوند، یک کارگزار پیشین وزارت خارجه رژیم در مصاحبه با روزنامه آرمان ۲۵اردیبهشت ۹۸) چنین می گوید:«تهران میبایست برخی از زندانیان را آزاد کرده تا بهانههای حقوقبشری واشنگتن را خنثی کند. … ایران باید دست به سلسله اقدامات داخلی و خارجی بزند. در عرصه داخلی باید تصویری را که واشنگتن از ایران در خصوص حقوقبشر و زندانیان سیاسی و... ساختهاند، مصالح کشور ایجاب میکند حتی به صورت تاکتیکی هم که شده آن ادعاها را خنثی کرده و پس از آن پیشنهاد گفتگوهای بدون قید و شرط را مطرح کند».
اما برغم کابوس وحشتناک اضمحلال و سرنگونی که سردمداران رژیم را احاطه کرده است، خامنه ای روز ۲۴اردیبهشت ۹۸ به صحنه آمد و گفت: «جنگ نمیشود و مذاکره هم سم است».
خامنه ای در شرایطی مذاکره را سم می داند که نیروهای وفادار او، به تعبیر علم الهدی چون موشی در مقابل هیبت تهدیدات شرایط فعلی قالب تهی کرده و تنها امیدشان به گذر زمان با سرعت نور تا انتخابات بعدی آمریکا و معجزه واهی تجدید حیات بساط استمالت است.
اما چرا برغم همه این شرایط تیره و تار مذاکره از نگاه خامنه ای چون سم مهلک عمل خواهد کرد؟
برای پاسخ به این پرسش باید لحظه ای شرایط فاشیزم دینی حاکم بر کشورمان را بعد از یک مذاکره فرضی – که نظر بر همه شواهد موجود چیزی جز تن دادن به شرایط آمریکا نخواهد بود – اما در سایه مرگ سیاست مماشات از نظر گذراند و آنگاه به میزان مؤثر بودن سم مورد نگرانی خامنه ای پی برد؛ شرایطی که در صورت تن دادن رژیم به آن، تنها یک قلم حاصلش گل گرفتن "عمق جبهه استراتژیک" اش، یعنی گسستن اجباری از نیروهای تروریستی نیابتی اش را در پی خواهد داشت. این گام به مثابه زدن تیر خلاص به استراتژی صدور ترور، به عنوان یک پای اساسی حفظ نظام خواهد بود که تأثیر بلافصل آن بی آیندگی و سلب دینامیزم سرکوب از نیروهای روحیه باخته داخلی اش را به همراه خواهد داشت.
بستر چنین شرایطی فرآیند ازهم پاشیدگی و اضمحلال ارکان حفاظتی نظام را اجتناب ناپذیر می کند و سم مهلکی که خامنه ای از آن وحشت دارد، چیزی نیست جز فراگیر شدن مقاومت و قیام سراسری مردم به جان آمده تحت هدایت و در پناه آتش کانون های شورشی و تلفیق و درهم آمیختن سراسری آنها با یکدیگر در ارتش آزادیبخش.
حال اگر نبود آن مقاومت مشروعی که هیولای ارتجاع را از یک امپراطوری بالقوه بنیادگرای منطقه ای به موشی میخکوب شده – به تعبیر علم الهدی - برای دریافت آخرین ضربه مرگبار تبدیل کرده است، طبعا خامنه ای با خیال آسوده و با پشتوانه فتوی خمینی جلاد که "حفظ نظام را از اوجب واجبات و بالاتر از نماز می دانست" به میهمانی هر شیطانی هم برای مذاکره شرفیاب می شد.