خبرنگار سوئدی از کودکانی که گزارش می دهد که در سن ده یا دوازه سالگی وزن آنان در حدود ۱۰ کیلو است و یا بچه های سه یا چهار سال که تقریبا ۴ کیلو وزن دارند. شرایط زندگی آنان چنان سخت است که برای ادامه زندگی حتی به یک وعده غذا نیاز دارند. در ادامه گزارش شنیده می شود که سازمان ملل از فرستادن مواد اولیه به این مناطق راهکاری پیدا نکرده است. این مناطق تحت سلطه شورشیان حوثی است. خبرنگار توانسته با چند نفر که در این مناطق زندگی می کنند مصاحبه کند.
حسن احمد در یکی از این مناطق در حومه تعز زندگی می کند. او رئیس یکی از قبائل بومی است که به اسم «مردم سیاه» شهرت دارند و غیرنظامی هستند. مأموریت حسن این است که آماری از اهالی تهیه کند و آن را به حوثیان بدهد تا آنان این آمار را به کارمندان سازمان ملل بدهند و در ازای افراد غذا بگیرند. حوثیان او را مجبور می کنند که آمار تقلبی بدهد و پس از آن هم جیره ای به مردم نیازمند نرسیده است. به هر خانواده ای که مجبور به ماندن در منطقه می شده است مبلغ ۴۰۰ دلار از طرف سازمان ملل تعلق می گرفته است. حوثی ها این پول را می گرفتند و مواد غذائی را هم در بازار آزاد می فروختند. هم اکنون سازمان ملل از فرستادن غذا به این مناطق خودداری می کند؛ و اگر هم غذائی باید به مردم برسد این حوثی ها هستند که تصمیم می گیرند، چه کسانی می توانند غذا بگیرند و یا نگیرند.
در این گزارش چیزی در مورد این که حوثی ها از سوی رژیم ایران حمایت می شوند گفته نمی شود.
داستانی است آشنا و پر درد! ما مردم ایران شاهد بوده و هستیم، در مناطق زلزله زده، سیلزده، و آتش گرفته و وو! این است اسلام خمینی و خامنه ای در هر جا که پا می گذارند. در عراق، در سوریه و در نوار غزه در مناطق اشغالی تحت سلطه حماس همین است. مردم شاهد استفاده از ضد انسانی ترین شیوهای سرکوب و ادامه قدرت شیطانی خود بوده اند.
صورت مسئله بسیار روشن است و راه حلی پیچیده ای ندارد. راه حل فقط سرنگونی است که آسان هم نیست. به این معنی و مفهوم که سرنگون کردن ملایان جنایتکار در دستور کار هیچکس و هیچ دولت و قدرتی به جز مردم ایران نیست. تمامی راهکارهای مدنی و صلح طلبی اگر از زاویه بقای رژیم باشد جز استمرار سرکوب و نابودی در ایران و منطقه هیچ جوابی نخواهد داشت. برای اولین بار در چهل سال اخیر دولتی پیدا شده که مخالف سیاست دلجوئی و مماشات از رژیم است و در مقابل گردنکشی های ولی فقیه، ۱۲ مورد را در خواست کرده است که رژیم به آن گردن نهد. نکته قابل توجه این است که حتی رعایت حقوق بشر در این مواد وجود ندارد. آیا شعار مردم را در قیام سال ۸۸ فراموش کرده ایم که می گفتند: " اوباما، اوباما – یا با اونا، یا با ما"! که در مقابل اوباما برای ولی فقیه نامه های عاشقانه فرستاد که خامنه ای همین روزها ادعا می کند که به یکی از آن نامه ها جواب نداده است. حال اوباما و جان کری هم صلح دوست شده اند و هم دیگر امپریالیست نیستند. آیا نباید از شرایط موجود که رژیم می خواهد با دجالیت تمام از طینت و کردار ضد بشری خود چهره ای صلح طلب نشان دهد و با دستور مستقیم به مزد بگیران ایرانی و خارجی خودش خط ضد جنگ و مهمتر از آن نشانه گرفتن مجاهدین را در دستور کار خود داده اند، استفاده کرد و توطئه های آنان مبنی بر مظلومیت رژیم را افشاء کرد.
مقاومت مردم ایران و در نوک تیز آن کانونهای شورشی به سهم خود حاضر حاضر خود را گفته اند. سرکوب و شکنجه و حتی دادن جان را به سخره گرفته اند و پا در میدان گذاشته اند. رژیم هم که خوب می داند هماوردی جز سرنگونی طلبان واقعی در عمل و نه در حرف ندارد، بارها گفته است که در مقابل اینان کمترین رحمی را نداشته باشند و خامنه ای بارها دستور آتش به اختیار داده است. آخوند حسینیان که کارنامه اش در قتلهای زنجیره ای روشن است، از اعدامهای بیش از سی هزار از بهترین جوانان مبارز و مجاهد مردم ایران حمایت می کند و از ترس تهدید می کند که دوباره هم همین کار را خواهیم کرد. در همین ارتباط شورای ملی مقاومت در اطلاعیه ای کرد که
روز یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۸ بیدادگاهی در تهران به ریاست سر دژخیم محمد مقیسهای، یک زندانی سیاسی به نام عبداله قاسم پور را به اتهام آخوندساخته "بغی"، "اجتماع و تبانی علیه نظام" و "عضویت و تبلیغ و همکاری با سازمان مجاهدین" به اعدام محکوم کرد.
این بیدادگاه سه زندانی دیگر به نامهای محمدحسین قاسم پور(برادر عبدالله قاسم پور)، علیرضا حبیبیان(از اقوام برادران قاسم پور) و اکبر دلیر را با اتهامات مشابهی به ۵ سال و نیم زندان محکوم کرد. این چهار زندانی در اردیبهشت ماه ۱۳۹۷ توسط نیروهای سرکوبگر دستگیر و به زندان اوین منتقل شده بودند.
آخوند جنایتکار محمد مقیسهای (ناصریان) سردژخیمی است که از دهه ۶۰ به بازجویی و شکنجه زندانیان سیاسی اشتغال داشته و در جریان قتلعام سال ۱۳۶۷ زندانیان را در زندان گوهردشت گروه گروه روانه جوخههای اعدام کرد.
هواداران مجاهدین و مقاومت مردم ایران هم که در تمامی شهرهای اروپائی و آمریکائی و کانادا که زندگی می کنند، اگر نه هر روز، بل حداقل هفته ای یکبار شاهد تجمعات آنان هستیم. ملاقات های سیاسی و رساندن صدای آزادیخواهی مردم ایران و پژواک دردهایشان نیز از جمله این فعالیت ها است. در فضای مجازی می بیینم که در اطلاعیه های مختلف برگزاری تظاهرات بزرگ در شهرهای و کشورها اعلام شده است.
حال روی سخن من با برخی از ایرانیان خارج از کشور است که به جای استفاده کردن از فرصت بدست آمده، با رویکردهای اسلام ستیزی و ضد آمریکائی بودن، در نهایت به رژیم برای ادامه حیات ضد بشری خود وقت بیشتری می خریم. این عبارات شاید به چشم آشنا بیاید:
ـ همه بدبختی ها از اسلام است.
ـ این اعراب هستند که ما را به این روز انداختند.
ـ آمریکا و انگلیس همیشه برای ما نقشه کشیده اند.
همه این تئوری ها در عمل خود را نشان داده اند. به عنوان مثال:
ـ در افغانستان سوسیالیستی مساجد را تعطیل کردند و گنبد آنان را به رنگ قرمز کمونیست کردند. ودهها هزار نفر را به دلیل اینکه کمونیزم را نپذیرفتند اعدام کردند.
ـ در آلمان تئوری نژاد برتر هیتلر شصت میلیون نفر را به مسلخ برد. ویا در "رواندا" صد ها هزار نفر در طول مدت کوتاهی به وسیله توتسی ها به شنیع ترین و جهی قتل عام شدند.
در این تئوری ها جای خالی یک تحلیل علمی بر اساس نظریه تکاملی به چشم می خورد
گوئی ما در کره زمین جدا از پدیده های تکاملی و انقلابی زندگی می کنیم و پدیده ها هیچ ارتباطی به هم ندارند و برای تئوری شناخته شده و قابل فروش (دین و یا قومیت) دنبال شواهد تاریخی می گردیم گوئی که در بقیه نقاط جهان به جز خاورمیانه و شبه جزیره عربستان امنیت و آسایش بر قرار بوده وهست
چند سئوال
آیا تئوری تکامل تاریخی کل کره زمین را شامل میشود و یا نه؟
در دورانهای مختلف تاریخ صاحبان قدرت برای حفظ و توسعه قدرتشان به چه راه هائی متوسل می شدند؟ برای نمونه پدر دوران برده داری و سپس در دوران کشاورزی، سرمایه داری و هم اکنون در پسا سرمایه داری؟
همانطور که همه می دانند این تکامل در کل کره زمین همزمان با همدیگر شروع نشده که همزمان به دوران بعدی برسد. به طور مثال کشور مصر پنج هزارسال قبل در دوره برده داری بوده و آمریکا سیصد سال پیش. آیا در تحلیل های روزانه خودمان یادمان می آید که سفید پوستان مسیحی آمریکائی انجیل در دست با سیاهپوستان چگونه رفتار کردند و سیاهان را دیگهای آب جوش انداختند، یادمان می آید که در دوران رسانس در اروپای متمدن امروزی کلیسا چه جنایاتی را مرتکب شد. یک جنبش مذهبی پروتستان در مقابل کلیسای کاتولیک ایستاد؛ و یا فئودالهای اروپائی چه بر سر رعیت ها آورند. ویا در چین، ژاپن در قیامهای دهقانی دهها مثال تاریخی دیگر از دوران ها ی مختلف ودر جای جای جهان موجود است!
بزرگترین اشکال این شبه تئوری ها این است که فوکوس از روی رژیم ضد بشری بر داشته می شود و به هم دلیل رژیم بیشترین سود را از این گونه تئوری ها می برد. نمیتوان شباهت بسیار قابل توجه در انتخاب کلام و ترم های استفاده شده در این قبیل مطالب را دید و متوجه نشد که گویا صنعت کپی برداری غنی شده ای در تهیه این مطالب استفاده نشده است!
خوب در ورای همه ی این همه حرف یک سئوال ساده این است که نفع و بهره ی اولی و برتر این دود و دم ها به که میرسد؟ به نکته ی ظریف و مهمی باید اشاره کرد. نباید این تصور را داشت که هر کس و فردی که این جعلیات را ترویج میکند، نفر رژیم است، اصلا و ابدا
اما سر چشمه و منبع اصلی این توهم پراکنی ها و همزمان و به موازات ان تبلیغ شیطان سازی از مجاهدین و قدرت نمائی نفوذ بر تمامی اپوزیسیون و فلج کردن اذهان برای اغتشاش در انتخاب وجه اثباتی نفی رژیم، بدون تردید از خود رژیم است. در وجه سلبی عدم کفایت و مشروعیت نظام دیگر شک و تردیدی نیست. هدف رژیم خریدن یک ابروی کاذب برای خودش نیست، کار از این کارها گذشته و صد نیزه آب از سر رژیم گذشته است. قصد این است که با ترویج بد بینی، شک غیر علمی، سفسطه و هجویات نژاد پرستانه و شرط کافی برای استمرار دستگاه اختناق را ایجاد بکند. نباید تصور داشت که تنها با دروغ گوئی و دجالیت مسئله ی حفظ قدرت حل میشود، این توهم پراکنی ها مکمل یک دستگاه دار و اعدام و شکنجه و بی قانونی کامل هست. در تقابل با این توهمات، هزینه ی اختناق عریان برای رژیم بالا میرود، زمینه ی سوء استفاده و استمرار دجالیت محدود میشود و به طور علمی و منطقی ادامه ی روغنکاری ماشین سرکوب با چالش های جدی تری روبرو میشود. از این نقطه باید با این شبه کمپین های مجازی که سعی در انفعال ما را دارد، مقابله کرد و بر روی مقاومت همه جانبه و سرنگونی تام و تمام رژیم با تمامی جناح هایش نیرو گذاشت.