عزیز فولادوند: هویت و همبستگی ملی



این سطور به اهمیت «همبستگی ملی» در دوارن ما نظر دارد.

پس از نشان دادن مفهوم «هویت» و تشابه و تفاوت در مقوله «کیستی» انسان، ارتباط آن را با گفتار «همبستگی» بررسی می کند. مقاله معتقد است که درک بومی بخشی از اپوزیسیون از دمکراسی، درکی است ساده که از اذعان به نقش برجسته «صلاحیت» و پتانسیل نیروی محوری مقاومت طفره می رود.


در ادبیات سیاسی، مقوله همبستگی از لحاظ واژگان معنی پیوند، اتصال و ارتباط بین دو عنصر یا دو تن را به ذهن متبادر می کند. همبستگی در عام ترین معنی آن یعنی احساس مسئولیت متقابل بین افراد یا چند گروه اجتماعی که از اراده مستقل و آگاهی مکفی مغتنم باشند. همبستگی نیرو زا است. حس جادویی «ما» را می زایاند. چسب فرد به گروه است. این نیرو موتور محرکه گروه برای دستیابی به اهداف معیین است. حس جادویی «ما بودن» هویت فرد و گروه اجتماعی را شکل می دهد. هویت از آن دست واژگانی است که هم در زبان آکادمیک و هم در زبان روزمره استفاده می شود و در برگیرنده گستره وسیعی از معانی و تعاریف و انواع متعدد است.

تعریف هویت
در فرهنگ لغات آکســفورد واژه هویت «آیدنتیتی» (Identity) به دو معنا تعریف شده است: اولا کیستی یا چیســتی (ویژگیها، احساسات و یا اعتقاداتی که باعث تمایز افراد می شــوند) وثانیا ویژگیها و حالتی که باعث شــباهت افراد می گردند،).۶۴۳, ۲۰۰۵, (Oxford.

هویّت و یا به تعبیری «کیستی» مجموعه ای از مواضع، نگرش‌ها، دستگاه ارزشی، ویژگی‌ها و روحیات فرد یا یک گروه اجتماعی است. «کیستی»، فرد یا گروه را از دیگران متمایز می‌کند. خویشتن شناسی، معمای بزرگ زنده گی ماست. پاسخ به این سؤ الات: من کیستم، چه می خواهم، معنی زندگی ام چیست، بخش اساسی هویت ما را تشکیل می دهد. مبدأ اولیه مفهوم هویت، در حوزه ادبیات علمی وآکادمیک منشأ روانشناسانه دارد. اندیشــمندانی چون امیل دورکیم، جرج هربرت میــد، آنتونی گیدنز، ریچارد جنکینز و مانوئل کاستلز در زمره پیشگامان توجه به این مفهوم بوده اند. هویت، متضمن تعلق و وفاداری فرد به «گروه اجتماعی» خویش است.

زایش هویت
گرچه هویت معمولا در نگرشها و احساسات افراد نمود می یابد، اما بستر شکل گیری هویت، زندگی جمعی است. احساس هویت فرد محصول ارتباط دیالکتیک میان فرد و گروه اجتماعی است. هویت در یک پروسه مدام تغییر یابنده سیال در جریان است. بر خلاف نگرش ســنتی، هویت مفهومی ذاتی و ثابت نیست. درک مدرن هویت را منتج از تاثیر گذاری متقابل عوامل گوناگون محیطی، فرهنگی، زمانی، اجتماعی، اقتصادی و غیره می داند.

شباهت و تفاوت
همانطوریکه اشاره شد هویت یا «کیستی» همزمان دو نسبت محتمل را میان افراد یا اشیاء نشان می دهد: از یکسو شباهت و از طرف دیگر تفاوت (Richard Jenkins, ۱۹۸۱). به بیان دیگر هویت دو محوری است: «تعیّن» و «تمیّز». «تعیّن» درونی است و «تمیّز» بیرونی است. با بیانی دیگر هویت مرز من با دیگری است. هویت آن مختصات ویژه من است که از آن دیگری نیست. پس من با او متفاوت هستم و شاید شبیه به تو. همین معجون تشابه و تفاوت است که مقدمات شناخت متقابل را فراهم می آورد. در ساختار هویت هر فرد دو عنصر فعال اند: تعریف فرد از خود و تعریف دیگران از فرد. هویت اجتماعی بارز شده در شخصیت، منفک از دنیای اجتماعی افراد دیگر متصور نیست. این واژه همواره با دو مفهموم متضاد تعریف می شود همسانی و تفاوت: من ویژگیهای گروه اجتماعی «الف» را در خود حمل می کنم و همسان با آن هستم. هر فردی مشابه با گروه اجتماعی خویش است، یا تلاش دارد خود را با ویژگیهای گروه خویش منطبق نماید. هر چه درجه انطباق بالاتر باشد، وحدت و یگانگی پُر رنگتر است. «وحدت» مؤانست و مؤالفت بین افراد گروه را شکل می دهد. گروه «موطن» فرد است و نبود آن احساس غربت و بیگانگی را تقویت می کند.

مرز کشی
از طرفی «من» خود را در فاصله ام با «دیگری» تعریف می کنم. من با گروه «دال» متفاوت هستم. از آن فاصله می گیرم، مرزکشی برای نشان دادن تفاوتها و همسانیهاست. فرد با تعریف خویش، خود را از دیگران متمایز می کند. تمایز «فرق گذاشتن» است، جدا سازی و حصار کشیدن است. تمایز اشاره به تفاوتها و نه تشابه ها دارد. من ریشم را اصلاح کرده و آدکلن می زنم، نماز خوانم، اومانیست هستم، گیاهخوارم، به موسیقی کلاسیک و ارزشهای عصر روشنگری ارج می نهم، براندازم، به گفتگوی خلاق انتقادانه پایبند ام، صلح طلب و مدافع محیط زیستم. من این چنین همسانی و تفاوت را به جهان پیرامونم اعلام می کنم. هویت من «مانیفست من است». در واقع فرد از منظر «همسان بودن و یا متفاوت بودن» تعریف می گردد و هویت می یابد. این پروسه ای است سیال، دیالکتیک و پرورانده شده در بستر کنش اجتماعی.

در واقع بدون «هویت اجتماعی» هیچ جامعه ای متصور نیست. در اندیشه ریچارد جنکینز، هویت اجتماعی عبارت است از «شیوه هایی که به مدد آنها افراد و جماعتها در روابط اجتماعی خود از افراد و جماعتهای دیگر متمایز می شوند. هویت اجتماعی، برقراری و متمایز ساختن نظام مند نسبتهای شباهت و تفاوت میان افراد و میان جماعتها، است. جورج هربرت مید (George Herbert Mead) معتقد است که «[...] در اصل تصویری که فرد از خود می سازد «بازتاب نگرشی است که دیگران به او نسبت می دهند» (گلمحمدی، ۱۹۸۲). جنکینز می گوید هویت را می توان چونان یک فرایند فهم کرد، فرایند «بودن» و «شدن». هویت هیچگاه یک موضوع تمام شده تلقی نمی گردد. پروسه ای است در حال گذار و تغییر. آنچه که ما هستیم همراه مفرد و جمع است. من در درون جمع معنی می یابم.

از طرفی هر هویتی در محدوده جغرافیایی گروهی معیین شکل می گیرد. با تغییر این حدود، هویت هم دچار قبض و بسط، تکثیر یا وحدت می گردد. مواضع، تعلقات و ادراکات جهانی انسان مدام دستخوش تغییر است، جهان پر شتاب آهنگ آن را افزایش می دهد. به نظر می رسد که ما در حال گذار از انزوای فرهنگی به جهان میان فرهنگی هستیم. انسان دوران «جزایر فرهنگی» را پشت سر می گذارد و به دوران گسترش روابط متقابل و ارتباطات قدم می‌گذارد.
هنر زیستن درجهان اکنون، در ظرفییت برقراری روابط متقابل با جهان خارج بارز می شود.

در این نوع «زیستن» مجاهدین کار نامه ای بسیار درخشان دارند.

هویت وفاق در اپوزیسون
وفاق و همبستگی ملی را می توان چنین فهم کرد: اشتراک نظر حول آرمان، آمال و یا خواسته های واحد در راستای کسب اهداف مشترک. باید تلاشی جدی صورت گیرد تا تمامی گروه ها با حفظ «کیستی» خویش در یک مجموعه واحد «همبستگی ملی» برای نیل به مقاصد تعیین شده و با شرایط مشخص تلاش کنند. البته این انسجام ملی، پدیده ای ثابت و ماندگار تلقی نمی گردد. بلکه مدام در پروسه پر شتاب تحول باید مورد بازنگری نخبگان قرار گرفته ترمیم و باز سازی گردد. عوامل تهدید ساز و آسیب زا مدام د ر کمین همبستگی ملی نشسته تا آن را به انهدام کشانند.

باید با اتکاء به تلاش و کوشش جمعی اولا این مهم را برآورده و غنا بخشید و در مراحل بعد آن را از تضعیف، دستبرد، و تخریب دشمن مصون نگه داشت. بدون وفاداری به این وفاق ملی، نبردی جدی در راستای احقاق حقوق ملی با بی اعتمادی جدی مواجه است. مقوله «همستگی ملی» اکنون به دغدغه محوری تبدیل شده است. سهل انگاری در این گستره می تواند فرصتهای ذیقیمتی را به نفع دشمن ذبح کند.

دست یابی به وحدتی جدی و حداقلی نه تنها امکان پذیر بلکه وظیفه ای است عاجل. نزاع و شکافهای موجود و دامن زدن به آنها این پروسه را بطور نگران کننده ای تخریب خواهد کرد.

صلاحییت و دمکراسی
با استقرار شریعت سیاه ملایان یک نوع «همبستگی ایدئولوژیک» مهندسی گردید که به وفاق ملی ما تا کنون ضربات جدی و مهلکی وارد نموده است. پاره نمودن بند های همدلی و همکاری، ایجاد تفرقه، طراحی پروژه های «شیطان سازی»، معماری «اپوزیسیون» قانونی، شقه نمودن و ایجاد اختلافات قومی و مذهبی، نشانه های از این تلاش بسیار گسترده دشمن بوده است. رفع استبداد دینی حاکم به یک خواست ملی ارتقاء یافته است. تحقق این خواست وظیفه ای است ملی. رهبران و نخبگان موطف به پاسخ دادن به این خواست هستند.

اتحاد در میدان عمل محک می خورد، این قانونمند است. میدان عمل مانع بروز و رشد فرصت طلبی است. فرصت طلبان پُرگوی از ورود به عمل هراسانند. ورود به صحنه عمل و درگیر شدن با کشاکش جدی برای تغییر جهان، مستلزم گردن نهادن به قوانین حاکم بر «تغییر» است. تعهد به کنش اجتماعی در باریکترین درک آن، یعنی پذیرش و اقرار به صلاحییت و توانمندی «فن سالاران». همچنانکه دمکراسی در ظریف ترین بیانش، کنترل منیّیت و اطاعت از آیینامه و قوانین است. یک گروه کوهنوردی بنا به تجربه، «اوستادان مجرب» (منوچهری) را پیش قراول می نماید و از تجربه و راهنماییهای او برای رسیدن به قله «اطاعت» می کند.

«ما را به فتح مژده همی داد
آن راستگو خروس مجرب (مسعودسعد)

درک بومی ما از دمکراسی، درکی است دبستانی. دمکراسی در باریکترین فهم آن یعنی اطاعت و عدم سرپیچی، ارجح دانستن حقوق جمع بر فرد، پذیرش انظباط، پایبندی به وظایف و تعهدات، اطاعت از مافوق، داشتن روح جمعی، دیسیپلین و جمع پذیری، کوشا بودن، خلاق و مولد بودن، ظرفییت انتقاد از خویش و در عالی ترین نقطه «پرداخت فدا». شاخص و شاقول فرهنگی دمکراتیک «پرداخت فدا» است.

آنارشیسم میدان فراخ خود محوری است.

طرح جبهه همبستگی ملّی
نمی توان کتمان نمود که بنیادی ترین خواست ارتجاع سیاه حاکم بطور سیستماتیک بی اعتبار کردن و قلع و قمع نمودن جدی ترین نیروی خطه فرهنگی ما (سازمان مجاهدین خلق ایران) بوده است. در کشاکش حماسی چهار دهه گذشته آنان توفیق یافتند به مدد تلاشی فراسوی طاقت انسانی و نبردی همزمان در جبهه های نظامی، سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک با جرارترین نیروی تاریخ کشورمان، مقاومت سازمان یافته را در عالی ترین نقطه جهانی گره زده و مقاومت را با وجه ای بی همتا زیبنده نماید.

دوستان منطقه ای ملایان و دکترین مماشات از این توفیقها خوشنود نیستند.

بدون حمایت و دستیابی به نقاط تفاهم و نزدیکی به این نیرو «همبستگی ملّی» محقق نخواهد شد. تحقق «همبستگی ملی» و سرنگونی شریعت سیاه با دوری و نزدیکی به این نیرو معنی می یابد و از این نقطه می گذرد. این را قوانین حاکم بر مختصات لجوج مبارزه می گوید. شخصییتها، نخبگان، سازمانهای سیاسی و «مشتاقان آزادی میهن» (طرح جبهه همبستگی ملّی برای سرنگونی استبداد مذهبی، مصوب ۱۳ آبان ۱۳۸۱) زمان آری گفتن به «طرح جبهه همبستگی ملّی» فرا رسیده است. فوران قیام سراسری، ورود ملایان به بن بستی تاریخی و خواست اکثریت جامعه برای برچیدن بساط ننگین قومی چپاولگر و متعفن ما را از هر زمان دیگر ملزم به این وظیفه ملی می نماید. نمی توان مدام بر «تفاوت» ها انگشت گذاشت و «تشابه» های عریان را در راستای احقاق حقوق خلقی اسیر ساده لوحانه نادیده انگاشت. تعهد به فرهنگ «فدا» و ایمان به «دمکراسی»، تحقق جبهه همبستگی را امکان پذیر می نماید. می توان با حفط «هویت» خویش و یافتن «تشابه» هات با این نیروی بغایت جدی، امر سرنگونی را کیفا ارتقاء داد تسریع نمود. مروری کوتاه در تاریخجه «سه اشرف» باید قوت قلب و اطمینانی باشد برای آنانی که در امر همبستگی تعلل می نمایند. می توان با سبکباری یقین داد که هم پیمان آنان در امر سرنگونی زنان و مردان از خود گذشته، جدی، سخت کوشا، مملو از تجارب غنی مبارزاتی و بطور آرمانی پرورش یافته در فرهنگ «فدا» هستند.

تنها دو خواسته
اجماع در محوری ترین خواست یعنی «نفی کامل نظام ولایت فقیه» و خلع قدرت و سرنگونی کل سیستم حاکم. ثانیا پای بندی به این اصل که اختلافات و مکانیسم های حل منازعه با حداقل هزینه و کمترین کشمکش حل و فصل گردد. باید تفاهمی پایدار، حافظ ارزشهای بنیادین همبستگی باشد تا بتوان افتراقات و نظرگاهای مختلف را با توسل به اسلوب مسالمت آمیز سامان داد.

همبستگی نشانی از اراده قدرتمند ما برای سرنگونی است، باید آن را محقق کرد.

«داوطلبان عضویت در جبهه، التزام خود را به مادهٌ ۲ این طرح اعلان می ‌کنند. اولین گردهمایی جبهه، به بحث و گفتگو دربارهٌ همه مسائل جبهه از جمله بررسی و تصویب عضویتها، تنظیم و تصویب آئین‌نامه‌های لازم و انتخابات درونی جبهه می ‌پردازد.»
(طرح جبهه همبستگی ملّی برای سرنگونی استبداد مذهبی، مصوب ۱۳ آبان ۱۳۸۱)

زنده باد همبستگی ملی
مرگ بر اصل ولایت فقیه

دکتر عزیز فولادوند

۵ خرداد ۱۳۹۸ برابر با ۲۰ می ۲۰۱۹، بن/آلمان