از دیتریش بون هوفر میگفتند. صدای رادیو را بلند کردم. جوان نابغهای در که نوزده سالگی پایان نامه دکترای خود را در رشته الهیات مینویسد و نگرش جدیدی به کلیسا و وظایف کلیسا دارد. کلیسا برای این محقق جوان یک نهاد اجتماعی است که باید در خدمت مردم قرار گیرد و نه به دنبال فرستادن مردم به بهشت. اسم این کشیش را یادداشت کردم و بر آن شدم که در مورد او و کارهایش بیشتر مطالعه کنم. نتیجه مطالعات را شاید روزی در مقالهای طولانیتری بنویسم، ولی در این مطلب از زاویه دیگری زندگی و کارهای او را مورد توجه قرار میدهم.
از آنجائی که حاکمیت ولیفقیه شباهت هائی با دیکتاتور نژاد پرستانه هیتلر دارد، همیشه سئوال من این بود مقاومت مردم آلمان در داخل کشور در زمان دیکتاتوری هیتلر چگونه بوده است. موارد بسیاری از مقاومت مردم ایتالیا و اسپانیا در مقابل دیکتاتوریهای فاشیستی ایتالیا و اسپانیا دیده میشد ولی در مورد آلمان اطلاعات زیادی در دسترس نبود. با رسیدن هیتلر به قدرت حزب کمونیست آلمان با تعداد نزدیک به چهار صد هزار عضو به سرعت از هم پاشیده شدند. احزاب سوسیال دمکرات و گروههای دیگر سوسیالیستی نیز سرنوشتی بهتر از حزب کمونیست نداشتند. کلیسا هم وضعیت بهتری نداشت، کلیسای پروتستان بر این عقیده بودند که باید به قدرت گردن نهاد. از کشیش آلمانی «مارتین نیمولر» چند جمله (۱) معروف درباره لزوم مبارزه و همبستگی نقل شده بود. همچنین ازبرتولت برشت نویسنده و متفکر کمونیست! به جز چند مورد انگشت شمار موضع کلیسای آلمان و مردم آلمان در قبال هیتلر چه بوده است. جسته و گریخته مقاومت هائی نه کاملا سازمان یافته در مقابل هیتلر صورت میگرفته است که بیشتر اعضای آن توسط گشتاپو دستگیر و اعدام شدند. سؤالاتی از این دست که روشن شدن و یا پیدا کردن پاسخی برای آنها شاید کمکی به پیشبرد مبارزه مقاومت و مردم ایران در مقابل بنیادگرائی اسلامی بود.
مبارزه برای به دست آوردن کرامت و حقوق اولیه انسانی تا آنجا که به تاریخ مدون بشریت برمیگردد وجود داشته است. چه در ایران و چه در دیگر نقاط جهان. در ایران برخی از این جنبشها، چون مزدکیان و مانویان قبل از اسلام و جنبشهایی مثل قرمطیان، سرخ جامگان، سیاهجامگان و اخوانالصفا در مقابل حاکمان مستبد عباسی جای پای خود را در تاریخ باقی گذاشتهاند؛ و بزرگترین جنبش ضد بردهداری به رهبری اسپارتاکوس و قیام او برعلیه امپراتوران رم باستان هنوز زبانزد است؛ اما در دنیای معاصر و در یک قرن گذشته مهمترین اتفاق جهانی که تأثیرات بسیار قابل توجهی را در جهان گذاشته است جنگ جهانی دوم است. جنگی که جغرافیای سیاسی و اجتماعی جهان را تغییر داد. کشورهای زیادی بعد از پایان این جنگ به استقلال رسیدند. شاید زندگی دیتریش بون هوفر نمونه جالبی برای درک بهتر شرایط آن دوران و لزوم مبارزه و جنگ برعلیه هیتلر باشد.
دیتریش در روز ۴ فوریه سال ۱۹۰۶ میلادی به دنیا میآید و روز ۹ آوریل ۱۹۴۵ تنها چند هفته قبل از خاتمه جنگ و شکست هیتلر در حالی که صدای توپهای جنگ شنیده میشد، اعدام میشود. او در سال ۱۹۳۳ دو روز بعد از به قدرت رسیدن دریک خطابه رادیوئی از ایدئولوژی هیتلر انتقاد میکند و به شیوه فکری او اعتراض میکند. برنامه رادیوئی قطع میشود و پس از آن او همیشه تحت کنترل بوده است. بعد از تصویب قانونی به نام پارگراف آریائی که بر اساس آن یهودیان از داشتن مشاغل دولتی محروم میشوند و حتی در صورت گرویدن به آئین مسیحیت اجازه داشتن هر موقعیتی در کلیسا از آنان سلب میشود. بون هوفر در یک مقاله بسیار اعتراضی مینویسد که میبینیم که یهودیان یکباره به یک نژاد تبدیل شده اند و نه انسانهائی با دینی دیگر. نکته جالب توجه این است که کلیسای پروتستان در آن زمان به نظریه هیتلر دال بر برتری نژاد آریائی اعتقاد داشت. بون هوفر در مقاله بسیار تیز کلیسا و کشیشان را مورد خطاب قرار می دهد و مینویسد که کشیشها برای اعتراض باید خود را زنده به گور کنند. بون هوفر مینویسد که نظریه هیتلر با نابودی یهودیان شروع میشود و همچنان ادامه خواهد داشت. به همین علت هیتلر احضاریه ای برای او می فرستد. از سال ۱۹۳۹ تا سال ۱۹۴۴ مخفیانه در یک گروه ضد هیتلر که به مبارزه مسلحانه اعتقاد داشتهاند عضو میشود و هم زمان برای این که برای کارهایش برعلیه هیتلر دست باز داشته باشد عضویت سازمان جاسوسی ارتش به نام آب ور Abwehr را بپذیرد. در ارتباط با سازمان جاسوسی آبور مأموریتی از جانب کلیسا به او محول میشود که به نروژ برود و به کشیشهائی که نسبت به جنایات نازیست ها در آن کشور در اعتصاب به سر می برند، بگوید که از اعتصاب خود دست بکشند؛ اما او در حقیقت به آنان گفته بود که به اعتصاب و تحصن خود ادامه دهند. در نهایت در روز ۲۰ ماه ژوئیه سال ۱۹۴۴ در یک عملیات ناموفق نظامی برای اعدام انقلابی هیتلر شرکت میکند و دستگیر میشود و او همرزمانش درست چند هفته قبل از سقوط هیتلر اعدام میشوند. او در دوران زندانش یادداشتهائی نوشته است که برای اولین بار در دهه پنجاه میلادی در کتابی به نام «مبارزه و تسلیم ـ یادداشتهای زندان» در دسترس عموم قرار گرفت. او میگوید که هیتلر یک پرانتز در تاریخ آلمان است و در نهایت خیر بر زشتی و شر پیروز میشود. او مطالعات خود ادامه می داده است و کتابهای زیادی را نوشته است در یکی از این یادداشتها او مینویسد: «من قدرت انتخاب دارم میتوانم کنار بنشینم و شاهد این باشم که هیتلر از این جنگ پیروز بیرون بیاید و تمامی تمدن و دست آوردهای بشری نابود گردد؛ و یا اینکه فعالیتی داشته باشم با علم به اینکه کشور و مردمم در زیر ضربات له میشود و با این همه از این مسئله خوشحال باشم که بلای بزرگتری از سر بشریت رفع میشود. ولی من مطمئن هستم که باید انتخابی بکنم که این انتخاب بدون خطر و ریسک نخواهد بود.» او اعتقاد راسخ داشته که باید مبارزه ای سخت و نابرابر را انتخاب کرد و به این امیدوار بود که انسانیت پیروز میشود و این چنین است که افکار او به بی عملی ختم نمیشود و او در پی تفکر و تعقل راهی را انتخاب کرده و خود را در برابر انتخابی که میکند مسئول می دانسته است.
داستان بون هوفر داستان آشنائی است که به زبان دیگری ما ایرانیان شنیده ایم. داستان مبارزه و انتخاب آگاهانه و پای نتایج این انتخاب ایستادن.
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نا مکرر است
اما تفاوتی که روشنی که نظریه بنیادگرائی با نظریه نژاد پرستی هیتلر دارد این است که در آن دوران هیتلر و نظریاتش بعد از سالها فشار و جنگ و میلیونها کشته به یک چالش جهانی تبدیل شد و در همین روزها شاهد بودیم که در مراسم بسیار باشکوهی در پورتموث انگلستان که نیروهای متفق هفتاد و پنجمین سال ورود نیروهای نظامی آمریکا را در نبرد نهایی برعلیه هیتلر جشن گرفتند. سلسله عملیات نهائی برعلیه هیتلر به عملیات دـ دی مشهور است با ورود نظامیان آمریکائی به نرماندی فرانسه آغاز میشود. اهمیت این کار در برابر جنگ طلبی هیتلر و متحدانش بر کسی پوشیده نیست. به این مفهوم اگر آمریکا نیروی نظامی خود را برعلیه هیتلر وارد جنگ نمی کرد و شوروی سوسیالیستی به رهبری استالین نیز به این توافق نمی پیوست، جهان سرنوشت دیگری داشت. پس از گذشت هفتاد وپنج سال از آن روز هنوز رهبران کشورهای عضو متفقین، پیروزی بر هیتلر را بزرگترین پیروزی خود میدانند. در ساعات پایانی این مراسم سران شانزده کشور بیانیهای را مبنی پیشنهاد راهکارهایی برای پیشگیری از وقوع جنگهای خانمانسوزی چون جنگ جهانی دوم امضاء کردند.
نکته دیگری که در مبارزه با بنیادگرائی اسلامی و ایدئولوژی ولیفقیه بسیار برجسته است، وجود سازمانی پویا است که ارتجاع مذهبی را تا بن استخوان میشناسد و بنیانگذار آن در آغاز کارهای مبارزاتیاش با مرزبندی جدی با غول بنیادگرائی، ایدئولوژی سازمان خود را در مرز بین با خدا و بی خدا تعیین نکرد و مرز را بین استثمار کننده و استثمار شونده، نبین کرد که چنین سازمانی در دوران حاکمیت هیتلر در آلمان وجود نداشت.
محمد محدثین در مقدمه کتاب بنیادگرائی اسلامی، تهدید جدید جهانی که در بهمن سال ۱۳۷۱ چاپ شد مینویسد: «در این مرحله تاریخی منطقه ما با دو گزینه روبرو است: پذیرش خمینیسم و یا تعهد به دموکراسی و مدرنیسم. بدون رویارویی مستقیم با بنیادگرایی که قلبش در تهران می تپد و بازوانش از مغرب عربی تا اندونزی و مالزی گسترش دارد، استقرار دمکراسی در این بخش از جهان غیر قابل تصور است. ارتجاع مذهبی یک اتحاد در سراسر جهان اسلام شکل داده است. لازمه چالش آن شکل گیری یک جبهه متحد، از همه کشورها، احزاب و نیروهایی است که برای آنها صلح و تفاهم بینالمللی، دموکراسی و حقوق بشر اصول تردیدناپذیر است. مجاهدین متعهد به این جبهه ضد بنیادگرایی هستند.
اما کشورهای غربی و قدرتمند دنیا تصور آن را داشته و دارند که میتوان بنیادگرائی را مهار کرد و نیازی نیست که مثل زمان هیتلر در مقابل آن ایستاد. این رویکرد آنان است. ولی مسئولیت مقاومت مردم ایران چیز دیگری است که از روز تشکیل شورای ملی مقاومت به آن متعهد و ملزم هستند. مریم و مسعود رجوی بارها در سخنرانی هایشان گفتهاند که مسئولیت تغییر نظام ولیفقیه به عهده مردم و مقاومت ایران است. دست از دلجوئی و سیاست مماشات بردارید بقیه کار به عهده مردم و مقاومت برحق آنان است؛ و مسعود رجوی در پیام شماره ۱۲ که در ۱۹ فروردین همین امسال صادر شده مینویسد:
«اما در جبهه خلق و سرنگونی، تحریم رژیم و لیست گذاری سپاهش لازم و بسیار مفید و مؤثر است به شرط اینکه با اتکا به خود، با کانون شورشی و ارتش آزادی، آنرا در خیابانها و شهرهای این میهن، همچون کاوهی آهنگر به پتکی سنگین و گرزی آتشین بر فرق ضحاک زمان و مزدوران آن ارتقا دهیم. با برانگیختن مردم به جان آمده به برخاستن و قیام و حقطلبی به هر قیمت. چرا که حق و آزادی را به رایگان نمیدهند. باید بر اساس «کس نخارد» قیمت آن را به تمام و کمال پرداخت و از حلقوم حقستیزان و آزادی کشان بیرون کشید. در همین جا از هموطنان، از مشتاقان آزادی و یاران شورشگر و اشرف نشان در کشورهای مختلف در خواست می کنم اگر قبول افتد، امسال گردهمائی سالانه مقاومت را به موازات اعتراضات مردممان در داخل ایران، به تظاهرات در خیابانها، شهرها و مکانها در شرایط و زمانی که مناسب میبینند، بکشانند.»
راستی چه مأموریتی از این بالاتر و زیباتر که فریاد آزادیخواهی مردممان باشیم و تا آنجا که در توان داریم به جهان نشان دهیم که قیام ایران و قیامکنندگان خواهان سرنگونی تام و تمام نظام ضد بشر ولایتفقیه هستند و این مهم تنها از کسانی بر میآید که برای رسیدن به خواسته هایشان نه تنها هیچ سد و مانعی را به رسمیت نمی شناسند، بلکه سر از پا نشناخته اما آکاهانه حاضر به فدای جان هستند. اولین تظاهرات گسترده و جهانی امسال در روز ۱۵ ماه ژوئن در بروکسل برگزار میشود تا بار دیگر به جهانیان نشان دهد که قیام ایران زنده و مقاوم تر از همیشه هدفی جز سرنگونی نظام که همان خواست مردم است در پیش روی خود ندارد. با شرکت در این سلسله تظاهرات تعهد خود را به مردم و مقاومت ایران تجدید میکنیم.
۱ ـ مارتین نیمولر
«اول سراغ کمونیستها آمدند، سکوت کردم چون کمونیست نبودم. بعد سراغ سوسیالیستها آمدند، سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم. بعد سراغ یهودیها آمدند، سکوت کردم چون یهودی نبودم. سراغ خودم که آمدند، دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.».