آدم خواری یا کانیبالیسم (Cannibalism) به عادت متعارف و یا سُنت همنوع خواری اطلاق می گردد. نشانه هایی از این شیوه زیست را باستان شناسان درجوامع ابتدایی مشاهده نموده اند. در غارهای دوران پارینه سنگی در گران دولینا (Gran Dolina) درتپه های Sierra de Atapuerca دراستان بورگوس/اسپاینا دلایلی دال بر همنوع خواری حفاری شده است.
انگیزه انسانها در همنوع خواری بسیار متفاوت بوده است: رفع گرسنگی، بیان مهر و کین در آیین های خاکسپاری اعضاء خانواده، ارتباط برقرار کردن با جهان دیگر و ارواح، کسب صفات برجسته چون، شجاعت و بی باکی. در نزد اقوام زیادی خوردن گوشت انسان به عنوان پلی برای نیل به جُرگه خدایان و ورود به جهان ربانی و جاودانی بود. در جنوب شرق پاپوآ در گینه نو (اندونزی) قبیله کرووای (Korowai) یا «کولوفو» زندگی می کند. گفته می شود این قبیله آدمخوار، بازمانده از قرون گذشته است که مردمانش همچنان به رسم پیشنیان خود به این شیوه زندگی وفادارند. جنگجویان قبیله، جسد دشمنان کشته شده در جنگ را به عنوان غذا و غنیمت جنگی با خود می برند. قبایل نیمه وحشی جنگلهای انبوه کنگو وقتی در نبرد با قبیلهء رقیب، افرادی را زنده به اسارت می گرفتند، با برگذاری مناسک مذهبی در حضور جادوگر قبیله، اسیر را طی مراسمی دینی تکه تکه کرده و گوشت او را می خوردند. آنها بر این باور بودند که این عمل، «قبیله» شان را از شر ارواح خبیث مصون نگه می دارد.
به محض اینکه وارد مبحث همنوع خواری انسانی یا «آدم خواری» میشویم، ما شاهد یک تفاوت عمده و آشکار بین آیینهای فرهنگی گسترده و رفتار روان آزاری و یا روان پریشی خارج از نظم اجتماعی می شویم. همنوع خواری به عنوان روشی برای ابراز خشم و نفرت و کینه نسبت به همنوع.
چیگیین ها
آدم خواری به مثابه یک آلت سیاسی در سرکوب مخالفین قدمتی دیرینه دارد. از وجاهت علمی خارج است که بر جواد ظریف خرده بگیریم. چگین ها فداییان دربار صوفیان بودند که در تکه تکه کردن مخالفین و خوردن آنها دانش وسیع و خبرگی بی مانندی کسب کرده بودند. این وحشیان با لذتی شگرف وسرعتی بدیع قربانی را از هم دریده و «زنده زنده» می خوردند. «سفرنامه شاردن» تالیف شاردن (Jean Chardin) شرق شناس غربی از گروه ۴۰ نفره چگین ها یاد می کند که مامور «خوردن» مخالفین شاه بودند.
آنچه ما از نوشتههای برخی از مورخین از جمله نصرالله فلسفی (۱۲۸۰–۱۳۶۰) تاریخنگار معاصر ایرانی میدانیم، این است که گروهی از جلادان معروف به چیگینها در دربار شاه عباس اول حضور داشتند که با یک اشاره شاه، شخص مورد غضب سلطان را با دندان تکه تکه کرده در حضور همه حاضران «زنده زنده» می خوردند. «آن فرقه آلت سیاست و غضب حکومت بودند که گناهکاران واجب التغدیر را از یکدیگر ربوده و انف [بینی] و اذن [گوش] ایشان را به دندان قطع نموده و بلع می فرمودند و همچنین بقیهء اعضای بدن ایشان را به دندان افصال داده [یعنی می کندند] و می خوردند.» (زندگانی شاه عباس اول تالیف نصرالله فلسفی، جلد دوم، صفحه ۱۲۵). نصرالله فلسفی این صحنه را از قول کتاب خطی «روضة الصفویه» تالیف میرزا بیگ جُنابذی (گنابادی ) تاریخ نگار رسمی دربار شاه عباس نقل میکند.
پس از شکست شیبک خان ازبک به فرمان شاه اسماعیل صفوی مریدان او برای خوردن جسد شیبک خان هله هله زن هجوم آوردند. «جمعی تیغ کشیدند و (برای خوردن آن جسد) به جان یکدیگر افتادند و آن مردهء به خاک و خون آغشته را مانند لاشه خواران از دست یکدیگر می ربودند و می خوردند (نقل از روضه الصفویه).» شاه عباس کبیر هم جمعی از صوفیان و مریدان طوایف را در مجلسی جمع نموده بعد از ذکر و ذاکری که در میانهء صوفیان معمول است، به ایشان خطاب کرد: هر کس خلاف اراده و سخن مرشد عمل نماید تنبیه او چیست؟ آن جماعت (مومن و متدین و متعبد) گفتند که: گوشت بدن او را خام خام خواهیم خورد.. و بر این نیت الله الله کشیدند (نقل از خلاصه التواریخ)
منبع: مطالب فوق در کتاب «وقایع اتفاقیه» سعیدی سیرجانی و در کتاب «زندگانی شاه عباس اول» نصرالله فلسفی و منابع دیگر ذکر شده است.
اصلاح طلبان و آدم خواری
«همین ادمها که در بیرون ایستاده اند از هر کدامشان بخواهید تا در هر یک از جلسات ایرانی شرکت کنند و ببینید اگر زنده ماندند؟ آنها یک دقیقه زنده نمی مانند می دانید چرا؟ آنها حتی در عراق هم نمی توانند کار کنند زیرا مردم عراق آنها را زنده می خورند.» (مصاحبه جواد ظریف با تلویزیون دولتی پرس تی وی در سوئد ۳۰ مرداد ۱۳۹۸)
ذخیره واژگان هر فرد نشان دهنده هستی شناسی اوست. آنچه که گفته می شود، بیان اندیشه و به نوعی ترجمان نگرش گوینده به جهان است. زبان ابزاری است برای بیان اندیشه، نگرش و ارزشهای انسانی. پس می توان ادعا کرد زبان مهم ترین و بارزترین خصوصیت ذاتی (انتخاب این واژه با مسامحه است) انسان است. در واقع زبان، زندگی است و زندگی در زبان معنا می یابد. هادیگر می گوید «زبان خانه بودن» است و همه چیز در آن هستی و معنا پیدا می کند. «خانه» مکانی است امن، ما با آن مانوس هستیم و به ما احساس آرامش را منتقل می کند. زبان و واژگان انتخاب شده هم چنین اند. آنها خانه ما هستند. هر کس «خانه ای» دارد و خود را در آن باز می یابد. زبان من «خانه» من است.
انسان تصاویر ذهنی خویش را به مدد زبان به جهان پیرامون انتقال می دهد و خود را با آنها تعریف می کند. رومن رولان تصاویر آشنا و مأنوس ذهنش را در رمان «ژان کریستف» می ریزد. چایکوسکی با «باله دریاچه قو» با ما حرف می زند، و رنه ماگریت با اثر «این یک پیپ نیست» Ceci n'est pas une pipe)) ما را به جهان خویش می برد.
و خمینی با این تصویر زبانی «اقتصاد مال خر است» خود را «پدیدار» می نماید.
زبان نه فقط کانال ارتباطی است بلکه فرم دهنده تفکر نیز می باشد. زبان فاکتور بنیادین در نحوه تفکر است. شیوه ادراک و توصیف فرد از جهان، متاثر از زبان اوست. علاوه بر این قدرت انتزاع و تخیل فرد نیز به گستره زبان او بستگی دارد. یعنی هر چه دامنه دستگاه زبانی و واژگان فرد وسیعتر و تکامل یافته باشد، تفکر انتزاعی او به مراتب قوی تر است. به باور لودویگ ویتگنشتاین جهان هر فرد تا جایی وجود دارد که می تواند در قالب زبان او گنجانده شود. بر اساس این نظریه، زبان ما تصویری از حقایق موجود در جهان ما است.
زبان «حرف دل» ما را بیان می کند. بر این نحوه ادراک و شناخت ما از جهان، متاثر از زبانی است که برای توصیف جهان به کار می گیریم. زبان، فقط ابزاری برای اندیشه نیست، بلکه قالبی است که اندیشه و تفکر در آن نیز شکل می گیرد (یوهان گوتفرید فون هردر). در واقع زبان نه صرفا وسیله ای برای بیان تفکر، بلکه بخشی از ذات خود تفکر است. زبان نارسا و نا پخته نشانی از تفکر و اندیشه پریشان دارد.
نتیجه: زبان راز پی بردن به اسرار هستی است. زبان دروازه ورود به افق زندگی دیگران است. در سایه زبان می توانیم به «هستی» دیگری نقب زنیم. زبان پل ارتباطی با جهان دیگران و دنیای پیرامونشان است. ما با زبان، دنیای خود را با دنیای دیگران پیوند می دهیم. با مدد زبان خشم، شادمانی، نا امیدی و تمناها، اندیشه و تفکرات خود را ابراز می داریم.
این گذاره که «مردم عراق آنها را زنده می خورند» ذات یک هستی است. تصویر آشنا و مأنوس در منظومه فکری گوینده این گذاره است. می توان بر این گمان پای فشرد که او حتی با صحنه «زنده خوردن» در پستوی هزاری لای سیاهچالهای ملایان مواجه شده است. به همین علت این «تصویر» برای او آشنا است و در «خانه زبان» او جایگاه ممتازی دارد. این تصویر در ذهن جواد ظریف آنچنان آشنا و مألوف است، که او بر خلاف عرف دیپلماسی در مقام یک «دیپلمات» بلند پایه رژیم، براحتی از این تصویر زبانی («آدم خواری») ممد می گیرد.
لغزش کلامی
شاید جواد ظریف ادعا کند که او دچار «لغزش کلامی» شده است و خدای ناکرده قصد بدی از گفتن «زنده خوردن» نداشته است. ما ساده دلان او را باور می کنیم. اما علم روانشناسی او را یاری نمی دهد. زیگموند فروید این «لغزش کلامی» را چنین توضیح می دهد: اشتباهات ما حین حرف زدن و یا لغزش زبانی افکار و احساسات و نیازهای سرکوب شده ما را بطور ناخودآگاه عیان می کند. ذهن ناخودآگاه، قلمرو احساسات، افکار، انگیزهها و خاطرات و تمناهای ماست. وقتی یک کلمه، («زنده خوردن») بصورت ساختاری در ترکیب یک جمله استفاده شود و در عین حال احساس یا یک خواست را بیان نماید، احتمالا دلایل عمیقی پشت آن نشسته است. در واقع بکار گیری نابجای واژه ها هیچگاه تصادفی و از روی «اشتباه» صورت نمی گیرد. لغزشهای کلامی ما را لو می دهند. دست ما را باز می کنند و ما را افشاء می کنند. آنها درون ما را بیرون می ریزند. در واقع ما آنها را «بالا» می آوریم. آنها چیزهایی را در درون ما فاش می کنند، که ما در صد استتار آگاهانه آنها هستیم. این «اشتباهات لُپی» تصادفی نبوده بلکه از مقاصد ناهشیارعمیقتر فرد خبر می دهند. در واقع لغزشهای کلامی انعکاس رؤیاهای گوینده آن است.
و بدین ترتیب گوینده مراد و نییت پنهان خود (اگو) را عیان می سازد.
جواد ظریف در این کلام روشن، رؤیا، آرزو و تمنای خویش را برای «زنده خوردن» مقاومت و دگر اندیشان بیان می دارد. او سخنگوی این رؤیا و خواست ملایان است. برآورده نشدن این خواست در اشرف و لیبرتی، آنان را به کنش پریشی کشانده است.
حلقه وفاداران به «گفتگوی تمدنها» و «خردگرایی» با بیان چنین «رؤیا» های پنهانی، هستی خود را آشکار می کنند. آنها بود خود را «نمودار» می کنند. در مکتب پدیدار شناسائی (Phänomenologie) می آموزیم که معرفت ما بر اشیاء از طریق شناسائی «فنومن» است. امانوئل کانت می گوید که عالم خارج از ذهن، در واقع د ر چهارچوب ارتباطش با انسانها به دو بخش تفکیک می گردد: بخش غیرقابل تجربه حسی (بود یا نومن) و بخش قابل تجربه حسی (نمود یا فنومن). پدیدهها (فنومن ها) به ما امکان دستیابی به اطلاعات علمی را می دهند. تلاش برای شناخن چیستی فنومن هایی چون میز، ستارگان، آهوی تیز پا، زندان طوفان، دیکتاتوری، لیوان روی میز، قیام، فقر، شکنجه و «آدم خواری» زمینه تکامل دانش نوین بوده است.
برای شناخت «خرد گرایان» و «مردم سالاران» حکومتی نیازی به بررسی «ذات» آنان نیست. گفته های آنان جایگاه ممتازی برای پدیداری حقیقت آنان دارد. همچنان که «حقیقت» حکومت فاشسیسم دینی در خیابان، در آپارتاید جنسی، در فقر، در تن فروشی، در بحران، در ماجراجویی، در تبعیض و فلاکت خود را «پدیدار» می کند. برای دستیابی به «حقیقت» خمینی، نیازی به سردرگمی در بحثهای کلامی و فقهی نیست. او ذات خود را در اظهاراتی چون «جنگ نعمت الهی است» و یا «سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید» از قوه به فعل می رساند و کار ما را در شناخت این «پدیده» آسان می کند.
جواد ظریف هم به ظریف ترین و دقیق ترین بیان ذات خود و «مردم سالاران» حکومتی را «پدیدار» نمود: آدم خواری.
فعل خوردن
کاربُرد فعل «خوردن» در نزد ما ایرانیان تأمل پذیر است. در محاورات روزانه ما چای را نمی نوشیم! بلکه آن را «می خوریم» و به همین سیاق ترکیباتی چون، «زمین خوردن» (افتادن)، «مال مردم خوردن» (به ناروا تصرف کردن)، «یکه خوردن» (متحیر شدن)، «شکست خوردن» (مغلوب شدن)، «گول خوردن» (فریفته شدن)، «کتک و تنه خوردن»، «گه خوردن» (در مقام تحقیر، بی ربط گفتن) و غیره.
علل پریشان گویی و «گه خوردن» جواد ظریف فشار مقاومت و قیام سراسری است که «بود» او را پدیدار و عریان نمود.
این پدیده ملایان در مصاف با مقاومت و «نمود» آن اشرف ۳، به «گه خوردن» افتاده است.
«آدم خواری» حقیقت نظام ملایان است. برچیدن این دستگاه وظیفه ای است مبرم و ملی ـ میهنی.
دکتر عزیز فولادوند
بن/المان، اول سپتامبر ۲۰۱۹ برابر با ۱۰ شهریور ۱۳۹۸