رضا محمدی:‌تلاش عبث برای محو و دفن خورشید

 

داستان مقاومت خونین مردم ما، طی قریب به ۴۰ سال قدرت نکبت بار جانیان حاکم بر میهنمان، داستان پرغصه نسل اشک و درد و تیر و طناب دار، فرای تصورها.

اشک دیدگان و سوزدل آکنده از درد ومحنت و تباهی و سیاهی.

آمده بود آنجا برای محو و دفن خورشید، جایی که راهبر نسل دانه و باران ایستاده فریاد برآورد،" مگر می توان خورشید را از آمدن باز ایستاد"، هرگز.

این گونه واژه مجاهد معنایی دگر و مجاهدت صبورانه آغازید.

تیغ کینه شب پرستان را بجان خرید تا که نهال نوپای آزادی ریشه گیرد، خونش ریخت اما یاران، نام و یادش را سرخ برافراشتند.

سی و یکمین روایت کشتار تابستان سال ۱۳۶۷، گفته های نا گفته، بسیار در خود دارد. سکوت زبانها و قلمها سهوا و یا بعمد و از روی غرض ورزی چیزی نیست جز پاشیدن بذر فراموشی بر این داستان و این سوگ سترگ.

اما شرافت انسانی و تعهد اخلاقی ما، تکرار و باز تکرار و باز تکرار جنایات خمینی از همان دوران آغازین است تا دنیا بفهمد و بایستی که بفهمد "چه بر سر نسل انقلاب آمد".

پیش درآمد این داستان جانکاه، ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، روزی که دجال پرده فریب به کنار، شمشیر نابودی نسل پاکان را از نهان به عیان آورد و فرمان به قتل عام.
زدند و کشتند و به اسارت بردند.

خواست که در این اسارتگاه نقطه پایانی بر این داستان تلخ نهد، اما نه، چرا که هنوز نا تمام بود، مقاومت با شکوه این فصل داستان را نمی توانست و نتوانست که انکار کند.

مگر می شود از زندان نوشت، اما نوشتن در باره اراده آهنین عنصرمجاهد خلق در برابر فرمان شکنجه، حبس انفرادی و تابوت و قفس و قیامت و ایستادن در برابر قصابان جانی را از قلم انداخت؟
به مقاومت ها و خواندن سرود و رساندن "پیام سلام به مسعود" در زیر چوبه دار، هیچ اشاره ای نکرد؟
از آنانی که شرافت و انسانیت را خواهرانه و برادرانه میان خود تقسیم کردند، آنانی که با عزت و سربلندی زیستند و عاشقانه رفتند، آنان که مرگ در راه خدا و خلق را حق و نه پایان زندگی که اوج تکامل دانستند، سخنی نگفت؟

فصل دیگرداستان، پس از شرح شکوه بی مانند مقاومت، رواندن قلم بر روی کاغذ در وصف اوج حضیض ذلت و شقاوت و شرح دنائت و حس تهوع آور به دژخیم خون آشام که هر کلام فرمانش بوی مرگ داشت و نابودی، "هر کس و تا هر کجا بر سر موضع ایستاده".
تابستان ۱۳۶۷ تمام کش کردن ایستاده قامتان بود، فارغ از هر جسم و جنسیتی، رفتند اما غرورشان به امانت ماند.

آغاز کشتاری که مصداق بارز "جنایت برعلیه بشریت" می باشد.

داستان ناتمام مقاومتی که برگ اول آن با رزم و فدا از کف خیابانهای شهر و کوی و برزن شروع و با گذر از دهلیزها و تونل های تاریک و وحشت زندانها ادامه و در اشرف و لیبرتی استمرار و خون و جانمایه آن در اشرف ۳ تداوم و تبلور یافته، پایانش را تنها و تنها "ما " خواهیم نوشت و نه حرامیان هرزه نویس، هرچند با قلبی آکنده ازغم نبودن و حس خالی بودن جای یاران، اما با افتخار به شکوهمندی راه و آن گونه رفتنشان.

خواهیم نوشت از جنایت بزرگ قرن، بدستان جانیان و شکنجه گران دیروز که همی با افتخار از جنایت خود سخن می گویند و بیشرمانه با دهن کجی و سخره گرفتن حق وعدالت، همچنان بر مسند قضاوت بی عدالتی، تکیه زده اند.

می نویسیم که به عدد، ۳۰۰۰۰ نفر از پاکترین و صالحترین فرزندان میهنمان را از دم تیغ کینه وعداوت خود گذراندند و آنهم به اذن و دستخط دجال خون آشام و به بهانه قصد شورش در زندان، که از اساس پوچ بود و تماما واهی و عاری از هر گونه حقیقت.

باز تکرار و باز تکرار می نویسیم، که این نسل بهای "نه" گفتن خود به دژخیم را در زندانها تا اشرف و لیبرتی چه جانانه وعاشقانه و بدون هیچ چشمداشتی پرداخت، تا عشق به رهایی خلق خود و شرف انسانی را پاس بدارد.

داستان مقاومت تمام عیار در برابر ارباب استمالت که درهمسویی عیان با رژیم جنایتکار آخوندی، هدف شیطانی انحلال سازمان مجاهدین خلق و یا جدا شدن اعضای آن برای سهولت در کار خروج از جهنم عراق را روی میز مماشات گذاشته بودند، را بازگو خواهیم کرد.

از ایستادگی در اشرف و لیبرتی بفرمان رهبرمقاومت در برابر جنایتکارانی، که آمده بودند "تا آخرین نفر" را از میان بردارند، خواهیم نوشت، "اگر اشرف بایستد دنیا را به ایستادن بپا خواهد داشت" و چه ایستادن با شکوهی.

از تیر و تبر بر پیکر پاک بی سپر و تیر خلاص بر سر و بر شقیقه اسرای دست بسته که عین جنایت بود و درنده خویی وارثان حقیقی خمینی.
از اوج مقاومت پس از آن هجرت بزرگ و اعتلای روزافزون جدی ترین و متشکل ترین آلترناتیو و هزار اشرف و کانونهای شورشی و بیش از هرچیز از اشرف ۳ کانون امید مردم ایران .

خواهیم نوشت که، به هدف دادخواهی و نه به قصد و نیت انتقام جویی، "نه می بخشیم" و نه اجازه می دهیم که این کشتار بزرگ و این جنایت آشکار به محاق "فراموشی" سپرده شود.

فراخوان به جنبش دادخواهی از سوی مقاومت خونین مردم ایران، در پی گشودن رازیست حکومتی که رژیم در پی پنهان کردن آن است، رازی آشکار که "همه با هم" شریک در این کشتار و جنایت بودند و حسابرسی از جلادان در برابرعدالت برای پاسخ به این سؤال که به چه جرمی و چنین مجازاتی؟

به انتظار دادخواهی خواهیم ماند گرچه مسیری است بس دشوار.

هرچند کشتار سال ۱۳۶۷ شامل موارد مصرح ماده ۷ اساسنامه دادگاه جنایی بین المللی رم (مصوب ۱۷ ژوئیه ۱۹۹۸) از جمله کشتارعمد، شکنجه، سلب آزادی و تجاوز می شود که بدون شک مصداق بارز ارتکاب جرم علیه بشریت و نافی "مقام ومنزلت وشان انسانی" است، اما این دادگاه طبق ماده ۱۱ آن، صلاحیت رسیدگی به جرائمی که پیش از لازم الاجرا شدن آن ( در اول ژوئیه ۲۰۰۲) اتفاق افتاده، را ندارد. از سوی دیگر سرباز زدن رژیم برای پذیرش این اساسنامه این راهکار حقوقی دیوان کیفری بین المللی را با مشکل عدیده همراه می کند.

با این وجود درخواست بحق مقاومت ایران برای پیگیری و روشن شدن زوایای تاریک و پنهانی این کشتار بزرگ تنها با ارجاع این پرونده به شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی کشورهای قدرتمند ممکن خواهد بود که این امر نیاز به تلاشی پیگیر و اراده ای مستمر دارد تا که نقطه پایانی برمصونیت مرتکبین این کشتارگذاشته شود.

اما پیش از هر راه حل حقوقی متصور، سرنگونی رژیم ضد بشری آخوندی بدست توانای مردم و مقاومت خونین آن و کانونهای شورشی، کارآمد ترین شیوه برای راز گشایی از این جنایات حکومتی می باشد تا "حقانیت و مظلومیت" نسل پاکباز انقلاب برهمگان روشن و به اثبات برسد.

خمینی آن روح پلید شیطانی آمده بود برای نابودی نسل خورشید و اسارت روشنایی اما جز ننگ و نفرین و آه مادران داغدار نصیبی نبرد.

راه و آرمان مجاهدین ازهمان نقطه آغازین تا گذشت بیش از نیم قرن از آن زمان همچنان پویا و زنده است و محتوم به پیروزی .
با تعظیم و احترام به تمامی جانباختگان حکومت جهل و جنایت خمینی و آن سی هزار گل سرخ