این عمل چیزی جز یک اقدام جنگی علیه یک دولت مستقل محسوب نمیشود و عواقب حقوقی آن از منظر قوانین حاکم بر روابط بینالمللی بسیار جدی است. اگرچه اکثر ناظرین به غیر از آنهائی که با سم مماشات دچار اختلال مشاعر شده اند، متفق القول هستند که رژیم آخوندی مسئول این حمله هست، اما عربستان با دعوت از کارشناسان بینالمللی در مورد تحقیقات مربوطه زمینه ای را فراهم آورده که بتواند مشروعیت یک عکس العمل محتمل را فراهم بکند. بنده میخواهم این قسمت بحث را خاتمه بدهم و تحلیل واکنش عربستان و آمریکا را در این مقاله درز بگیرم.
مهم مروری به سلسله موضعگیریهای رژیم و طرح چند سئوال در این مورد هست:
اول خامنه ای که چند روز کاملا سکوت کرد
اما بلندگوی اصلی او در کیهان در باره حمله به تأسیسات نفتی عربستان با تیتر درشت نوشت: «ستون فقرات عربستان شکست، آمریکا و آل سعود به عزا نشستند». با این حمله بزرگ به قلب صنعت نفتی عربستان نه تنها ستون فقرات این رژیم شکست بلکه رویای ۵۰۰ میلیارد دلاری بن سلمان در مورد عرضه سهام آرامکو در بورس را هم بهباد داد."
روحانی به زبان آخوندی اذعان کرد که رژیم پشت قضیه بوده است و گفت: "شما این همه مدت مردم یمن را کوبیدید خانه هایشان را ویران کردید کشتار براه انداختید بیمارستان را بمباران کردهاید؛ مدرسه را بمباران کردید و می خواهید در برابر این آتش افروزی هایی که انجام دادید کسانی نباشند که پاسخ بدهند."
علمالهدی که مراکز فساد مشهد را اداره میکند و نماینده ی خامنهای است در نماز جمعه سنگ تمام گذاشت و با شمردن دستهی مزدوران منطقه ای رژیم از حزب الشیطان لبنان تا وحوش شعبی عراق و حوثی ها و .. روی یکی از نگرانی های جدی جامعه ای بینالمللی از أعمال رژیم مهر تایید زد که در شمال و جنوب و أطراف منطقه مزدوران خود را کاشته است.
سیر تحول حوادث البته به این منجر شد که نقش رژیم در این تجاوز تمام عیار نظامی به یک کشور همسایه، دیگر کاملا عیان شده است و موضوع بحث در این نقطه قرار گرفته که آیا واکنش نظامی محدود یا گسترده صورت خواهد گرفت و آیا که زمانبندی این عملیات چگونه تنظیم شده است؟
از جمله روزنامه حکومتی آرمان در سرمقاله ۲۷شهریور خود نوشت: «وضعیتی که بهوجود آمده این است که زمانی که به هر کجا و در هر جمعی میروید اولین سؤالی که افراد از یکدیگر میپرسند این است که بالاخره اوضاع چه میشود؟ این سؤالی است که همه از یکدیگر میپرسند و هیچ پاسخی هم برای آن وجود ندارد.»
در این روز رژیم اول از زبان حوثی ها اعلام کرد که دیگر موشک پراکنی نمیکند! روحانی در مراسم مربوط به سالروز جنگ ضد میهنی، پا را از این فراتر گذاشت و به زبان آخوندی ( یعنی وارونه گوئی) گفت که از اشتباهات گذشته ی همسایگان خواهد گذشت، که یعنی ای جماعت همسایه دست از سر گر رژیم بردارید، غلطی کردیم شما فراموش بکنید . او ادامه داد که در سفر به نیویورک طرح صلحی به جامعه ی جهانی ارائه خواهد داد که اساس صلح در تنگه ی هرمز خواهد بود فقط به شرطی که آمریکا و دیگران از فشار نظامی خود بکاهند، از منطقه دور بشوند و آنوقت رژیم آخوندی هم با همسایگان مهربان میشود "و عابد و مسلمانا"
این حرفها هیچ همخوانی نه در شکل و نه در محتوی با عربده های پنج سال پیش در این ایام که حوثی ها کودتا کردند، ندارد، در آن روزها بحث فتح المبین و تصرف مکه بود.
در همین روزها سالروز آغاز جنگ ویرانگری است که بعد از تجاوز عراق شروع شد و خمینی آن را نعمت نامید، او صلح را از مرگ بدتر میدانست و حتی نوشیدن جام زهر آتش بس فقط در زمانی میسّر شد که ارتش آزادیبخش ملی فرض نظامی سرنگونی رژیم را به صورت عینی در عملیات آزاد سازی مهران در مقابل دید همگان گذاشت.
الان که ارتش آزادیبخش در کنار مرز و مسلح نیست، رژیم را چه میشود که بوق صلح خواهی را از سر گشاد مینوازد؟ همین حکومت فعلی آمریکا که بارها به زبان اشهد گفته که هدف آن از فشار حداکثر چیزی جز مذاکرات جدی و جدید نیست.
اگر آمریکا خواستار مذاکره هست، که هست، چرا رژیم آخوندی که مدعی است که خواستار جنگ نیست، وارد مذاکرات نمیشود؟ مگر چه چیزی از طالبان کم دارند که وارد مذاکرات با آمریکا شدهاند؟ جز اینکه در مقایسه، باند های رژیم عظما در ایران از طالبان در افغانستان، با توجه به ظرف اجتماعی و وجود اپوزیسیون دموکراتیک، عقب افتادهتَر هستند و توان مذاکرهی جدی با آمریکا را ندارند.
یعنی بحث اصلی به عدم توانائی تاریخی، ماهیتی، و سیاسی رژیم ولایت فَقیه برای مذاکره برمیگردد و نه این یا آن رئیس جمهور آمریکا.
خانم زهرا مریخی در سخنرانی مهم خود در سالروز پنجاه و پنجمین سال تاسیس سازمان مجاهدین خلق گفت:" این شرایط مرگبار علتی بسیار ریشهدارتر از تحریمهای بینالمللی و کاهش شدید منابع مالی دارد.
مسأله این است که آخوندها بهخاطر عوامل مختلف بهخصوص اثرات جنبش اعتراضی و مقاومت سازمانیافته، به نقطهیی رسیدهاند که ظرفیت باز تولید نیروی بقای خودشون را از دست دادهاند. سیاست مماشات دولتهای غرب، اصلاحطلبان قلابی، و نیروهای دیگر امدادرسان رژیم، همه از نفس افتادهاند.
رژیم ولایتفقیه در حالی که در بحران سرنگونی هست، برخلاف دورههای گذشته، عامل نجاتدهندهیی ندارد و با شتاب زیادی در حال فرسایش هست"
عوامل خارجی میتوانند به مثابه عامل سرعت بخش و یا مانع عمل بکنند، اما دینامیزم واقعی تحولات در مقابله با رژیمی است که از بنیان با صلح در تضاد است و جنگ را راه حل وجود و لا وجود خودش میداند. نمایش های تبلیغاتی رژیم در مورد صلح دوستی اعتباری در حد یتیم نوازی عقرب جرار را دارد، میشود در آن مورد صحبت کرد و فرضیه ساخت ولی نزدیک شدن به عقرب هیچ گاه به لبخند و شادی نیانجامیده است . صلح طلبی رژیم ولایت فَقیه در ایران، عراق، سوریه، یمن، افغانستان و ... صورت و سیرت واقعی خود را نشان داده است . دورانی رسیده است که در هر پرده ای چه در " نعمت الهی جنگ" و چه در" تهدید صلح"، حضرات باید هزینهای را تحمل بکنند که از توان شان خارج است. در این لحظه ما با وضعیتی روبرو هستیم که صلح و جنگ، به طور یگانهای در مورد این رژیم عمل میکنند! فلاسفه باید در این مورد تفکر بکنند که چه شد که دو مفهوم متضاد در تاریخ بشر در مورد رژیم به یک حکم یگانه تبدیل شده است، حکم پایان این رژیم!