از این نمونهاند انسانهایی که بیماری های صعبالعلاج و یا لاعلاجی دارند و یا نمونههای دیگر در ساختمانهای بلندی که آتش سوزی باعث محصور شدن انسانها در مکانهایی شده که تنها راه خروج، به پنجرهای منتهی میشود که چندین و چند طبقه با زمین فاصله دارد. فرار از مرگی دردناک که البته خودکشی را توجیه میکند؛ آنگونه که هیچکس مرتکب این نوع از خودکشی را سرزنش نخواهد کرد.
بنابراین ضرب المثل «خودکشی از ترس مرگ» به هیچ وجه بیانگر یک موضوع انتزاعی و مجازی و ذهنی نیست و در واقع یک واقعیت ملموس عینی است؛ که اینروزها ظاهرا مصداق حکومت آخوندی شده و از ترس مرگ به آن پناه برده است.
آخوندها چهل سال نفت ملت ایران را فروختهاند. عمده منافع حاصله از آنرا نیز یا بالا کشیدهاند و به جیبهای گشاد خویش سرازیر کرده اند، یا خرج صدور تروریسم نموده و برای حفظ موجودیت خود، دستهای پشت پرده مماشاتچیها را نیز خالی نگذاشتهاند.
امروز ورق برگشته است. صادرات نفت تقریبا قطع شده و شعبده مماشات در حال رنگ باختن است. نفت که نباشد، پول نیست. پول نباشد، سور و سات چپاول و تروریستپروری به عزا و ماتم تبدیل میشود و سبیل کارچاقکنهای غربی هم، چرب نمیشود.
همه اینها به کنار، یک ملت مترصد فرصت و منتظر هم که حرف اول و آخرش را در سال نود و شش با حکومت زده را همراه با یک مقاومت سازمانیافته و منسجم در این معادله کاملا معلوم، وارد کنید تا به درد خانمانسوزی که به جان آخوندها و اعوان و انصارشان افتاده بیشتر پی ببرید.
حالا چه باید کرد؟! در این شرایط، دو راه برای حکومت ولایت فقیه بیشتر متصور نیست. یا باید به مرگ تدریجی رضایت دهد؛ یعنی تن به شروط دوازده گانه و در راس آنها، دست شستن از تمامی فعالیتهای هستهای خطرناک، جمع کردن بساط هلال شیعه و تخلیه عمق استراتژیک و برچیدن موشکهای بالستیک بدهد و بعد رو به قبله دراز شود تا «سم مضاعف» به مرور زمان اثرات خود را در رگ و پی و ریشه، بالا تا پائین ساختار این نظام، بارز نموده و خلاصه هیولا راه سفر بی بازگشت را در پیش گرفته و خلقی را غرق شور و شوق و شادمانی نماید.
در غیر اینصورت، یعنی اگر این مرگ خیلی دردناک است؛ که البته برای حکومت مبتلا به جنون و غارت، هست؛ تنها راه باقیمانده همان خودکشی است. یعنی باید اول برود سراغ نفتکشها و با مینهای انفجاری، سعی در ایجاد بلوا و آشوب نماید. بعد هم که از این ترفند، سودی حاصل نشد و در مقابل عرصه را تنگتر دید همانند همان جانور وحشی که در گوشه اتاق به دام افتاده، انتحاری و بی پروا به در و دیوار چنگ بکشد و خود را خستهتر و مجروحتر نماید.
در این مرحله هر چه فشار بیشتر و راه نفس کشیدن تنگتر میشود، عکس العمل برای خودکشی هم به ناچار، شدیدتر میشود؛ تا جایی که کار به آنجا میرسد که عنان از کف داده و به کمک پهپادها و موشکها، به بزرگترین تاسیسات نفتی جهان حمله می کند و در واقع دانسته و آگاهانه طناب را بر گردن خود محکمتر مینماید؛ چرا که با هدف قرار دادن اقتصاد و انرژی جهان، پسمانده جماعت مماشاتگر را هم در نقطه مقابل خود قرار میدهد. بنابراین هر چه بیماری لاعلاج تر میشود، عزم و اراده خودکشی آمیخته به جنون نیز قوی تر و غیر قابل کنترلتر میشود.
اینجا، کار زمانی سخت تر میشود که در می یابد آنچه کرده، نه تنها اثر چندانی بر صعود قیمت نفت باقی نگذاشته؛ بلکه طرف مقابل حتی یک گلوله ناقابل هم به طرفش شلیک نکرده و در مقابل گره طنابی را که از تحریمها بافته و بر گردنش انداخته، با هدف قرار دادن سر سیستم مالیاش یعنی بانک مرکزی، کشیده و تنگ تر کرده است.
از همین منظر است که تروریسم رژیم که زمانی در خیابانهای اروپا جولان می داد و انسانهای بیگناه و آزادیخواه را در کشورهای مهد دموکراسی و تمدن به خاک و خون می کشاند و سر آخر هم اگر جایی گیر می افتاد، با جادوی مماشات و با سلام و صلوات به ام القراء باز می گشت تا در فرودگاه مورد استقبال معاونان وزارت خارجه (شعبه خارجی وزارت بدنام) قرار بگیرد، حالا به ناچار و با توجه به شرایط موجود، تغییر روش و رویه داده و تبدیل شده به موشکهای نقطه زن که به طرف تاسیسات نفتی به پرواز در میآیند؛ تا اقتصاد و انرژی جهانی را به چالش بکشند و این یعنی اعلان جنگ به تمام جهانی که شدیدا به نفت وابسته است و بر همه چیز میتواند چشم ببندد و نادیده انگارد، الا حمله به منابع انرژی و منافع اقتصادیاش.
آری! پرتاب موشک و ارسال پهپاد، دقیقا روی دیگر همان تروریسم است که رژیم درمانده و پا در گل، امروز و به ناچار، از ترس مرگ به آن روی آورده و جامعه جهانی را بیش از هر زمان دیگر، به این نتیجه رسانده است؛ که برای قطع درختی که میوههای سمی آن در ایران فاجعه آفریده و چهل سال است در بسته بندی های شیک دیپلماتیک به سراسر جهان صادر می شود، زدن شاخ و برگ، هیچ نتیجه و عایدی ندارد. برای خشکاندن این شجره خبیثه، باید ریشه آنرا در ام القراء هدف قرار داد؛ تا شجره طیبه صلح و آزادی جایگزین آن شده و به بار بنشیند.