عارف شیرازی:‌ عشق و کین در نبرد آزادی و الزامات آن



عشق و کین در مبارزه به یک رزمنده انقلابی دینامیزم داده و در حرکت به سمت آرمان آزادی او را به پیش می‌راند.

یکی با عشق به میهن به نبرد رو می‌آورد، دیگری رهایی و بهروزی مردم را هدف خود قرار می‌دهد و سومی عشق به خدا را در خدمت به خلق و تلاش برای آزادی مردم از چنگال دشمن ضدبشری می‌بیند.
در همه این موارد عشق به آرمان آزادی و میهن به‌مثابه موتور محرک به شورشگر انقلابی نیرو و توان پیمودن مسیر مبارزه و تحمل سختی‌ها و مشکلات را می‌دهد.
از سوی دیگر کینه ونفرت به دشمن در نقش چراغ راهنما فرد و نیرو را از افتادن به بیراهه و کانالهای انحرافی برحذر داشته و سمت و سوی صحیح حرکت را به او نشان می‌دهد. در این منظر دشمن ضدبشری همواره بایستی مورد توجه قرار گرفته و از هر چه که بنفع او تمام شده یا او را خوشنود می کند باید پرهیز نمود.
از اینرو باید از همکاری و همنوایی با دم و دنبالچه های سیاسی رژیم اجتناب کرده و از رله کنندگان و بازتاب دهندگان به مزخرفات و تبلیغات رژیم دوری نمود. به عبارت روشنتر عشق به آزادی و کینه داشتن بدشمن ضدبشری ایجاب می کند که به همه رهپویان آزادی عشق ورزیده و آنها را مورد حمایت قرار داد و از هر گونه تضعیف و یا ضدیت نمودن با آنها پرهیز نمود. بویژه بایستی در رابطه با جدی ترین نیروی سرنگونی طلب که طی ۴۰ سال حکومت آخوندی بیشترین ضربه را بدشمن ضدبشری زده و بیشترین قیمت و بهاء را برای آزادی پرداخته است از هرگونه تضعیف، ضدیت، لجن پراکنی و نیز همنوا شدن با دشمن علیه آنها پرهیز نمود.
این منطق منحصر به عرصه سیاسی نیست، در جامعه نیز هر کسی که کسی را دوست داشته باشد به وابستگان و متعلقات او نیز عشق می ورزد و از دشمنان او دوری می کند.
در منطق عرفانی و توحیدی نیز عشق به خدا در عشق به مردم و خدمت به خلق تبلور می یابد.
عبادت به جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست
این مضمون را حافظ شیراز به شیواترین عبارت به نظم در آورده است:
مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم
از اینرو هر آزادیخواه واقعی الزاما بایستی همه نیروهای سرنگونی طلب و برانداز را که در عمل بهای مبارزه برای آزادی و رهایی مردم را می پردازند دوست داشته ومورد حمایت قرار دهد.
در این راستا در آموزشهای اسلام انقلابی و مردم گرا (و نه ضداسلام و ارتجاع زیرپرده دین که آخوندها آنرا نمایندگی می کنند) با 2 واژه که ناظر باین معنی است برخورد می کنیم.
۱ـ تولی به معنی دوست داشتن دوستان خدا (که در خدمت به خلق پیکار و نبرد می کنند) و همبستگی و همراه بودن با آنها می باشد.
۲ـ تبری: به معنی برائت و دوری جستن و مرزبندی نمودن با دشمنان خدا (یا همان سدکنندگان راه تکامل و راه آزادی و بهروزی خلقها) می باشد.
می بینید منطق عشق و کین در همه پهنه ها الزامات خاص خود را دارد.
در عرصه سیاست نیز عشق به خلق الزاما بایستی با حمایت از نیروهای جبهه خلق همراه باشد و دشمنی با رژیم ضدبشری باید در دوری گزیدن از هر نیرو که سمت و سوی رژیم دارد خود را نشان دهد. و نیز بایستی از هرگونه سیاست، خواست، برنامه، گفتمان و عملی که بنفع رژیم تمام می شود پرهیز نمود.
اینجاست که هر فرد ونیرو به آزمایش کشیده می شود و صحت و سقم ادعای آنها برملا می گردد، آنکس که در پیکار آزادی جدی و صادق است الزاما بایستی اصلی ترین و گسترده ترین نیروی سرنگونی طلب را که بیشترین هزینه را برای آزادی خلق پرداخته مورد حمایت قرار داده و در کنار آن قرار بگیرد.
عکس آن نیز صادق است، بدین معنی که هر کس با مجاهدین دشمنی کرده و یا به رله کردن و بازتاب دادن مزخرفات رژیم علیه آنها بپردازد یک همسنگر رژیم می باشد و یا دست کم با رژیم نخ داشته و منافع خود را به آن گره زده است.
به عبارت روشنتر مجاهدین شاخص سنجش نیروها می باشند این را بی حساب نمی گویم، دشمن ضدبشری دهها بار به آن اذعان کرده است.
در اخبار ۱۰ اکتبر ۲۰۱۹ آمده بود که یکی از وحوش مجلس آخوندی گفته بود: «یکی از بحث هایی که همواره با کشورهای غربی داشتیم اینست که چرا از مجاهدین حمایت می کنید» پس مجاهدین دشمن اصلی رژیم و مرز سرخ آن بوده و دوری و نزدیکی هر فرد و نیرو و یا کشور به آنها شاخص دوری و نزدیکی آن (نیرو و فرد و یا کشور) به رژیم می باشد، این مسئله را وزارت اطلاعات سال گذشته در تماس با معلم آزاده آقای هاشم خواستار صریحا بیان کرده و گفته بود:
«ولی فقیه مرز سرخ ما نیست» یعنی که تو مجازی علیه او هم اگر خواستی چیزی گفته یا بنویسی اما «مجاهدین مرز سرخ ما می باشند» و هر گونه نزدیکی به آنها ممنوع می باشد از همین رو سران رژیم همواره در تماس با کشورهای اروپایی خواستار محدود کردن فعالیت سیاسی مجاهدین شده و شاخص صداقت آن کشورها را در محدود کردن مجاهدین دانسته اند.
پاسدار حسین شریعتمداری نماینده ولی فقیه سفاک در کیهان آخوندی سالها قبل در این رابطه نوشته بود: «مجاهدین خط قرمز نظام و یکی از سنگ محکهای نظام برای ارزیابی میزان صداقت آمریکا و اروپا می باشند» وی هر چند این سنگ محک و خط قرمز را در رابطه با کشورهای اروپایی بیان کرده اما در حقیقت همواره مجاهدین خط قرمز نظام و سنگ محک رژیم برای سنجش هم جبهه بودن هر فرد و نیرو با آن می باشند. در زندانها نیز تیرخلاص زدن به مجاهدین شاخص اصلی بریدگی و پشت کردن زندانی به آرمان و راه مجاهدین بود. در تاریخ اسلام نیز ناسزا و دشنام به علی و خاندان او شاخص نزدیکی فرد به معاویه حاکم سفاک آن دوران و الگوی تاریخی آخوندهای دین فروش بود.
توجه کنید در منطق سیاسی دوری از قطب خلق و انقلاب در نزدیکی به قطب دیگر یعنی رژیم خود را نشان میدهد همچنانکه دوری از رژیم نیز در نزدیکی به جبهه خلق و اصلی ترین نیروی ضدرژیم تبلور می یابد. از اینرو زدن به مجاهدین و ضدیت با آنها و بازتاب دادن یاوه های رژیم علیه آنها نشان نزدیکی (فرد و گروه مربوطه) به رژیم و دوری از جبهه خلق است همچنانکه حمایت و نزدیکی به مجاهدین شاخص دوری از رژیم می باشد.
مضافا از آنجا که عشق به خلق در حمایت از نیروهای جبهه خلق تبلور می یابد و کینه به رژیم در دوری گزیدن از آن و دم و دنبالچه ها و بازتاب دهندگان طرح و برنامه ها و تبلیغات آن ظاهر می شود هر کس که مدعی مبارزه با رژیم است باید در عرصه سیاسی بدفاع فعال از نیروهای جبهه خلق پرداخته و به مقابله با طرح و برنامه و ترفندهای رژیم بپردازد و آنها را افشاء کند هر گونه سکوت و بی عملی در این زمینه نه تنها نشان از جدی نبودن آن فرد و نیرو در مبارزه می باشد بلکه در بسیاری از موارد مبین نخ داشتن با رژیم و یا گره خوردن منافع آن فرد و نیرو برژیم و استمرار حیات آن می باشد وانگهی این سکوت و بی عملی در برخی نیروها نه تنها حاکی از رضایت آنها به تبلیغات و لجن پراکنی های رژیم علیه اصلی ترین نیروی سرنگونی طلب در صحنه می باشد بلکه نشان از سکتاریسم، انحراف و گرایش اپورتونیستی آنها می باشد. اینهم مهم نیست که این بی تفاوتی مبتنی بر چه محاسبه ای می باشد، مهم اینست که این نیروها در مقابل ذبح سیاسی اصلی ترین نیروی جبهه خلق (مجاهدین) سکوت کرده و بعضا حتی قند در دل آنها آب شده است. از اینرو این گونه عناصر و نیروها بایستی به خلق و تاریخ پاسخ داده که به چه علت در مقابل به مسلخ بردن اصلی ترین نیروی چنگ در چنگ با رژیم ضدبشری چشم فروبسته و سکوت کرده اند و به کدام دلیل غیرت سیاسی آنها به جوش نیامده و بدفاع از آن برنخاسته اند. و در یک کلام چرا به خاطر پاسداری از منافع حقیر گروهی خود به عالیترین مصالح خلق و انقلاب پشت کرده و در مقابل توطئه و ترفندهای رژیم مهر سکوت بر لب زده اند.
خلاصه کلام: یک رزمنده انقلابی با عشق به آرمان آزادی و رهایی مردم آغاز می کند. با این انگیزش درونی مبارزه را «انتخاب» نموده وکلیه قوای خود را در آن راه بکار می گیرد، به هر فرد و نیرو که در آن راه حرکت کرده عشق می ورزد و آنها مورد حمایت قرار میدهد و از هردسته و گروه که با ساز رژیم همنوا باشد دوری گزیده و با آن مرزبندی می کند، از اینرو با دفاع فعال از نیروهای جبهه خلق توطئه و ترفندهای دشمن را افشاء نموده و تا رسیدن به هدف از پرداخت هیچگونه هرینه ای کوتاهی نکرده و از پا نمی نشیند.
اینست راه اصولی مبارزه با رژیم ضدبشری آخوندی.