دیدگان در حسرت خواب، آسمان بی اختر است
دوستش داری یکی را، میرود بی بازگشت
چشمهایی خیس میماند که عمری بر در است
قمریان را سنگ میراند ز باغ و ظلم باد
باغ میماند و گلهایی که هر سو پرپر است
باده را برچین که امشب ساقیا از فرط غم
باده ای از جنس اشک و خون مرا در ساغر است
مرغ شیدا پرکشید و رفت عاشق بر بهار
باورش این بود و مومن، کاین خزان آخر است
زندگی این است آری تلخ و شیرین نیش و نوش
مرغ خوشخوانی که حلقومش بزیر خنجر است
زندگی گهگاه لبریز از شب و خاکستر است
دیدگان در حسرت خواب آسمان بی اختر است