ــ دشمن سیاسی با دشمن عادی در
مناسبات فرد با فرد یا با جمع محدود
و کوچک مثل خانواده یا اهل کوچه
و محله یا محیط کار متفاوت و مختلف
گفتار و رفتار مبتنی بر وابستگیهای
آرمانی و آرمان و شرف فروشی ست.
ــ جدا از ارتجاع حاکم و حمایت
های استعماری، هر ملتی واجد
مختصات روانفردی و روان اجتماعی
برآمده از ادوار تاریخی ست.
منطبق بر شرایط امروزین زمان،
ملتهای تحت ستم باید از فردگرایی
خود را رها و در مصالح و منافع
جمع یعنی میهن ؛ مستحیل کنند
وگرنه بر فداکاریهای بیشمار آنان،
ارتجاع به پشتبانی استعمار موقتا
هم که شده در عین تزلزل و وحشت
به مدد نیروهای سرکوبگرش سرپا
میماند.
استعمار همچون دیگر جریانات تاریخی، ادواری دارد که هر دوره هدف و شکل و شیوه آن متفاوت بوده است. این قلم برآن نیست تا در این نوشتار محدود چگونگی دورهها را تبیین کند. اما به اختصار برای تفهیم بیشتر اشاره میکند که استعمار از عهد باستان از فنیقیها و یونانیها به دو صورت متفاوت که حاوی مفهوم استعماری نداشتند شروع شد. آماج ایندو کرانههای غربی مدیترانه بود. بعد از آن امپراتوری روم سربرمی دارد که بازهم از طریق نه دریا بل خشکی گسترش قلمرو خود را به مدیترانه میرساند. انقلاب صنعتی هدف و جهتیابی استعماری را بر بستر دریاها متمرکز میکند تا به کشف و اشغال سرزمینهای ناشناخته غنی و سرشار از منابع اولیه برسد. در این مرحله تاریخی، اسپانیا و پرتقال و هلند و فرانسه و انگلیس در رقابت با هم صحنه را اشغال میکنند. از پایانه قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم است که استعمارگران با بیداری و عصیان ملل آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین مواجه میشوند. تجلی این طغیان و سرکشی علیه استعمارگران در رشد نهضتهای رهاییبخش با دیدگاههای مختلف ایدئولوژیکی، ظاهر و فعال میشود و نتیجه آنکه استعمارگران عقب مینشینند و تن به استقلال سیاسی سرزمینهای اشغالی میدهند. در طول این قرن سرنوشتساز تضاد دو قطب جهانی نقش عمده ایفا میکند البته به سود جنبشها و ملتها.
با رشد و در عین رقابت برای کسب منافع بیشتر، به ناگزیر وحدت و اشتراک مالی و طبعا سیاسی و استراتژیکی استعمارگران آغاز میشود و استعمار از جهات مختلف رنگ و سیما عوض میکند. تکیهگاه آنان ارتجاع است که اگر در حاکمیت نیست، آن را به قدرت برسانند. دیگر لازم نیست سربازان و افسران و لژیونهای آنها، دست به قلع و قمع و سرکوب بزنند. این وظیفه مبرم را ارتجاع حاکم به نحو احسن تر به انجام میرساند. چنین است که این پاک سرشتان متمدن و پیشرفته چشم دیدن مخالفان رژیمهای استبدادی در مناطق ما را ندارند، چنین است که هرچه گند و ابتذال و رسوایی و انحطاط مرتجعان حاکم بیشتر و بیشتر برملا میشود آن خداوندگاران جهان با معترضان بیشتر در غیظ و با حاکمان سرکوبگر در مهر.
ما امروز در جهانی بسرمی بریم که برای استعمارگران “پُست مدرن » مهم نیست که کشورهای جنوبی استقلال سیاسی دارند. مهم این است که استقلال اقتصادی نداشته باشند و سیاست در دست حاکمان طناببازی با مفاهیم و معانی سیاسی باشد. جنبش جانباز، وابسته و مزدور قدرتها قلمداد شود و حاکمان فاسد وطنفروش ضد استعمار و امپریالیسم . همین کافی ست تا به قد و قواره و فرهنگ و اخلاق سودجویانه استعمارگران متشخص سینه سوخته حقوق بشری امروزین پی ببریم.
آخرین تصمیم منوط به اراده و تصمیم خلقهای تحت ستم است. این تصمیم نمیتواند بی آسیب و تلفات باشد. و ملتهای تحت ستم نمیتوانند بدین بهانه رزمآوران جان برکف خود را تنها بگذارند. باید بدانند که اکثریت ستمدیدگانند که میتوانند اقلیت ستمگران را از پای درآورند.
متأسفانه امروز اروپای متمدن و مهد آزادگان، اندیشمندان و فلاسفه و هنرمندان و ادیبان بینظیر، از حیث شئون اخلاقی و بینالمللی به مرحلهای زشت و بس مزورانه از استعمارگری رسیده است (که جلوه و تجسم سیاسی آن را در امثال خانم موگرینی به راحتی می توان دید). تا بدانجا که در بدترین و بحرانیترین موقعیت متزلزل مرتجعان فاسد و خونخوار با خون و اکسیژن رساندن به آنان قیام میکنند که مبادا این مرغان تخم طلا و این گاو پروار شیرده زیر دست و پای معترضان عاصی ایران، لت و پار شوند. خانمها و آقایان اقتصاد و دیگر هیچ ! این مخلص هیچکاره به جای همه شما همه کاره ها، کمی خجالت میکشم!!