جمشید پیمان:‌ چه جنایت کاری را فرزند شایسته ایران نامیده ای!


ــ پیشترگفته ام، اکنون هم تکرار می کنم: محمود دولت آبادی بزرگترین نویسنده ی معاصر ایران(و شاید همه ی تاریخ ادبیات ایران) است. تکذیب و انکار این واقعیت، کاری بیهوده است! * امّا اگر به این برجستگیش نکته های زیر را نیفزاییم، در بیان حقیقت وجود او کوتاهی می کنیم.

ــ پیشتر گفته ام و اکنون هم تکرار می کنم: محمود دولت آبادی به همان اندازه ی بزرگیش در نویسندگی، فرصت طلب و نان به نرخ روز خوراست!
ــ پیشتر گفته ام و اکنون هم تکرار می کنم: این نویسنده ی بزرگ به شدت آویزان به قدرت حاکم است. و این شیوه را بعد از استقرار جمهوری اسلامی اتخاذ نکرده است. در او زمان رژیم شاه نیز بر همین پاشنه می چرخید. نامه ی سراپا التماس و تضرعش به فرح پهلوی در چند سال پیش از انقلاب ضد سلطنتی را بخوانید و حال و روحیه و ادا و اطوارش در آن روزگار را مقایسه کنید با بادمجان دور قاب چینی های چهل ساله اش برای رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی!
ــ آخرین شاه ـ کار او سوگنامه ای است که برای از دست دادن سردار شایسته اش حاج قاسم سلیمانی نوشته است، حاج قاسمی که قاتل هزاران ایرانی و عراقی و سوری و لبنانی است و تروریسم دولتی جمهوری اسلامی را در منطقه سامان داده و در جهان گسترانده است!
متن سوگنامه اش بی نیاز از هر تفسیری مبین فرومایگی او و خیانتش به حرمت قلم و بی اخلاقی و بی معرفتیش نسبت به جامعه ی در حال ویرانی زیر سلطه ی جمهوری اسلامی است. او در پی چند هفته سکوت مطلق در برابر کشتار بیش از ۱۵۰۰ تن از بهترین فرزاندان ایران به دست ملایان حاکم و نوچه های همین قاسم سلیمانی، اکنون برای این جرثومه ی جرم و جنایت، چنین اشک می ریزد:
فرزند شایسته ایران
به پا گر خَلَد خاری آسان برآید
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
از لحظه ای که خبر فاجعه ی ترور سردار قاسم سلیمانی را شنیدم، مفهوم این عبارت بالا ذهنم را رها نمی کند: چه سازم به خاری که بر دل نشیند؟ و از خود می پرسم آیا این است سرنوشت فرزندان شایسته این آب و خاک؟ با هر اندیشه و گرایشی؟ انهدام؟ باری ... ایران بار دیگر یکی از فرزندان شایسته خود را با دریغ تمام، از دست داد. شخصیتی که سدی سترگ در برابر خون آشامان داعش برآورد و مرزهای کشور ما را از حضور نکبت آنان ایمن داشت. من نیز در اندوه عمیق از دست دادن آن انسانی که شخصا دورادور دوست می داشتمش، سوگوارم!

محمود دولت آبادی!تعفن سوگنامه ات برای این پاسدار جنایت کار، مشام هر انسان شرافتمندی را می سوزاند و هر هنرمند مسؤلی را متنفر و منزجر می کند. ننگ بر تو باد که از هزار دزد با چراغ، چرب دست تری!

* نویسنده و بزرگترین نویسنده بودن، خطائی را که آن نویسنده(یا هر هنرمندی) مرتکب شده است، هرگز توجیه نمی کند، چه رسد به خیانت! نمونه:هایدگر بزرگ ترین فیلسوف قرن بیستم بود ولی چون مدت کمی عضو حزب ناسیونال سوسیالیست آلمان شد و از آرمان ناسیونال سوسیالیزم پشتیبانی کرد،هرگز این لکه از زندگیش پاک نشد، هرچند که با انتقاد ازخود، از آن خطا تبری جست! وای بر کسانی که بر خطای خود پای می فشارند!