عبدالعلی معصومی: «هان، ای ایرانیان، ایران مال شماست»!

 
 بعد از این که «تظاهرات» مقتدی صدر و حامیانش برای به بیراهه کشاندن و نابودکردن قیام سراسری مردم عراق، در روز جمعه ۴بهمن۹۸، به شکست انجامید، اسعد الناصری، از چهره های جریان صدر و امام جمعه پیشین مسجد کوفه، جدایی اش را از جریان مقتدا صدر اعلام کرد و به قیام کنندگان پیوست.

اسعد الناصری در «توئیتر»ش نوشت: با عشق به عراق و ناصریه و انقلابیون، عمّامه ام را بر زمین می کوبم. من با مردم عراق بودم، هستم و در کنار آنها باقی خواهم ماند.
 وی در پاسخ به تهدیدهای مقتدی صدر و ایادیش گفت: خواهشمندم مرا سریع تر تصفیه فیزیکی کنید، چرا که اشتیاق دارم به شهدا بپیوندم».


***

«عشق به عراق» و رزمندگان آزادی آن، اسعد الناصری را از صف دشمنان آزادی رهانید و به قلب تپنده انقلاب عراق پیوند داد.
 امّا در میان ولایت معاشان جمعه بازار آخوندی، در این چهل و یک سال، حتّی یک مورد را هم نمی توان یافت که مانند اسعد الناصری، از صف ننگبار ولایت جور و تزویر بگسلد و به دریای شور و سرفرازی قیام برای آزادی بپیوندد.
 در ایران، همه گردانندگان جمعه بازارها با سرکرده نظام آخوندی، در جنایت و چپاول و کشتار همسو و همصدایند. همه، از صدر تا ذیل، دشمن ایران و ایرانی بوده و هستند.

 هم دیروز و هم امروز: ایران سوز
 از وقتی در بهمن ۵۷ خمینی بر خر مراد سوارشد تا امروز که کبّاده کش مفلوک او، خامنه ای، مهار ولایت آدمکشان را به دست دارد و مدار جنایت و چپاول و رذالت را به اوج وصف ناپذیری رسانده است، پیوسته، درب حکومت بر یک پاشنه می چرخد: دشمنی سخت و سازش ناپذیر با ایران و ایرانی و هر آن چه که رنگ و آمیزه یی از فرهنگ و پیشینه و باورهای تاریخی کهن ایران دارد.
 آنها در این چهل و یک سال ایران و ایرانی را غنیمت جنگی پنداشته و مغول وار به نابودی سرزمین ایران و ساکنان آن کمر بسته اند و هیچگاه از این عزم و نیّت شوم و اهریمنی گامی واپس ننهاده اند و با گستاخی و بی شرمی، از بیان آشکار این دشمنکامی رذیلانه، ابایی نداشته اند:
 خمینی: «این ... که ما ایرانی هستیم و برای ایران چه باید بکنیم، این حسابها درست نیست؛ این قضیّه یی که شاید صحبتش در همه جا هست که به ملّت و ملیّت کار داشته باشند، این یک امر بی اساس است در اسلام، بلکه متضادّ است با اسلام» (در دیدار با خانواده امام موسی صدر، ۶شهریور۱۳۵۸).
 ـ «خیلی باید توجّه داشته باشید که به اسم ایران و به اسم کشور ایرانی، شیاطینی نخواهند شما را منحرف کنند از "اسلام عزیز". هر فساد که هست از ملیّت و ملّی گرایی است» (از سخنان خمینی خطاب به افسران نیروی هوایی، ۱۹بهمن ۱۳۵۹).
 ـ «ملّی گرایی اساس بدبختی ماست... ما چقدر سیلی خوردیم از این ملیّت. اینها بروند گم شوند. اینها باید خجل باشند» (خمینی، «کنگره آزادی قدس»، حسینیه جماران، ۱۸مرداد۱۳۵۹).


 ***

 بلندپایگان نظام ایران ستیز خمینی نیز، دشمنی شان را با ایران و فرهنگ و تاریخ ایران زمین، بارها، بی پروا، به زبان آورده اند. چند نمونه:
 ـ میرحسین موسوی: «مسأله اتّکا به نظام ارزشی ایران پیش از اسلام، یعنی تکیه بر تاریخ هخامنشیان و ساسانیان و دوران سلاطینی که پیش از اسلام در ایران بودند... در کشور ما، سوغاتی بود که به منظور اسلام زدایی از فرنگ صادرشده بود... ناسیونالیسم اصولاً وجهی از غرب زدگی است. هویّت ایرانی، دشمن هویّت اسلامی است و توطئه خارجی ها می باشد.
 برگزاری هزاره فردوسی در سال ۱۳۱۳ و پیراستن زبان فارسی از کلمات عربی، که بر اساس ناسیونالیسم صورت می گرفت، توطئه یی از سوی غربیها برای نابودی اسلام بود...

 
 همان موقعی که در ایران با توسّل به باستان شناسی، خرابه های تخت جمشید از خاک بیرون کشیده می شد و تاریخ ساخته می شد تا ملّت ما اجباراً به آن افتخار کنند، در حالی که آن تاریخ کاملاً بیگانه از اسلام بود... هنرمندان ایرانی از هنرها و ادبیات ایران صحبت می کردند، ولی در تمام مجموعه های کارهایشان یک کلمه یی از داستان کربلا نبود. نام نشریه هایشان را هم مثلاً "آرش" می گذاشتند که از افسانه آرش کمانگیر اقتباس شده بود... افسانه آرش ... جز یک افسانه رنگ باخته متّکی بر ناسیونالیسم و خاک پرستی چیزی نیست».
 

(پایه ستون تخت جمشید در جلو در «نمازخانه خواهران» در شیراز، برای بستن بند کفش)


(مجسمه سرنگون شده فردوسی)

 مهدی کرّوبی، در خطبه نماز جمعه تهران در روز ۱۶مهر۱۳۶۱، مهندس مهدی بازرگان را «خائن» خواند زیرا که او در نامه اش از کلمات «ملّی» و «ملّی گرا» یادکرده بود:
«در خیانت شما همین بس که نوشته اید: انقلاب "ملّی" ایران به ثمررسیده و صراحتاً در دو جای نامه خود کلمه "ملّی" را به کار برده اید... در قسمت دیگری از نامه خود می نویسید فلان شخص مردی میهن پرست است، خجالت نمی کشید؟ مردم شعار اسلام را داده اند و حالا که سفره بازشده، شما می آیید و اسم ملّی و میهن را روی آن می گذارید؟ این سخن امام امّت است که فرمود: مردم ما باید جلو آنهایی را که دم از ملیّت می زنند، بگیرند».

خمینی ایرانی نبود!
 مرتضی پسندیده (هندی زاده)، برادر خمینی: «جدّ ما، یعنی سید احمد الهندی، از اهالی شهر کشمیر هند بوده که در ایّام جوانی به ایران سفرکرده است» (روزنامه اطلاعات، ۲۵ دیماه ۱۳۵۷).
 هم او در خاطراتش می نویسد: نام خانوادگی من و برادرم نورالدین، «هندی زاده» بوده است، ولی چون این فامیلی شبهه وابستگی به انگلیس را ایجاد می کرد،من فامیلم را به «پسندیده» تبدیل کردم. («خاطرات آیت الله پسندیده»، صفحه ۵۳).
 خمینی، خود، در نامه یی به پسرش، احمد، به هندی بودن خود و خانواده اش اشاره دارد: «احمد عزیزم، نامه شما واصل شد. از سلامت همه مسرور شدم... از سلامت خودتان و دیگران مطّلعم کنید. از آقای هندی، به طور تفصیل بنویسید که کجا رفته اند و چه معالجاتی شده است و نتیجه چه بوده است؟» («صحیفه امام»، جلد دوّم، صفحه ۴۹۹، از انتشارات «مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران).
 (آقای «هندی» مورد اشاره در این نامه، «سیّد نورالدّین هندی»، برادر خمینی بود که برای معالجه بیماری ریوی به خارج کشور سفرکرده بود).
ـ خواهر خمینی هم «همدم هندی» نام داشت.
ـ خمینی در مقدّمه کتاب «شرح دعاء السّحر» می نویسد: «امّا بعد، این فقیر درگاه پروردگار عظیم، سیّد روح الله بن سید مصطفی خمینی هندی...» («شرح دعاء السّحر»، «مؤسّسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران، ۱۳۸۸، صفحه۷).
 خمینی در غزلهایی که پس از مرگش به نام او به چاپ رسید، «هندی» تخلّص می کند. یک نمونه:
 «رمز عشق تو نگوید "هندی" / چه کنم من، که ز رنگش پیداست؟»
(«دیوان امام»، «مؤسّسه تنظیم و نشر امام خمینی»، تهران، ۱۳۷۲، صفحه ۵۰).


 «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران»
 ـ مهدی کرّوبی: «اصلاً مسأله میهن با مسأله اسلام دو موضوع متضادّ است که با هم جور درنمی آید. "ملّی" یعنی چه؟ بنده به عنوان یک مسلمان چه انگیزه یی دارم که وطن منهای اسلام را نجات بدهم؟» (کیهان، ۲۱مرداد ۱۳۶۱).
 جان کلام خمینی و دست پروردگان ایران ستیز و ایران سوز او، در همین یک جمله خلاصه می شود: «بنده به عنوان یک مسلمان، چه انگیزه یی دارم که وطن منهای اسلام را نجات بدهم؟»
 قول و عمل این اسلام پناهان جلّاد و چپاولگر، در تجربه چهل و یک ساله نشان داده است که «اسلام عزیز» در نگاه این کوراندیشان، همان «حفظ نظام» است و لاغیر. آن هم از طریق کشتار و شکنجه و به زنجیرکشیدن هر معترض و آزاداندیش، بریدن زبان و دریدن قلب هر آن کسی که عشق وطن در دل دارد و در راه آزادی و آبادی آن از سر و جان و مال و خانمان می گذرد.
 ایران، وطن این جلّادان تشنه به خون نیست، ایران، در نگاه این اهریمنان آدمی روی، غنیمتی جنگی است که باید جانمایه آن را تا ذرّه آخر به نابودی کشاند و لاشه اش را طعمه لاشخوران کرد.
 اگر تمامی مردم ایران، از گرسنگی و بیماری و سیل و زلزله و سرما و گرما از میان بروند؛ اگر تمام جنگلها و مراتع و سرمایه های معدنی و ذخیره های آب و خاک ایران از میان برود و حاصل آن یکپارچه آخوندخور شود و در حسابهایشان در بانکهای خارجی تلنبار شود، آنها ذرّه یی دلسوزی به حال «وطن» و مردم بلارسیده آن ندارند.
 خمینی و خامنه ای و پیرکفتاران شورای نگهبان و مجلس خبرگان و سرکردگان ریز و درشت آن و تمامی پاسداران و حافظان قدّاره بند این نظام، از صدر تا به ذیل، این چنین اند. سخت و سنگین دل و اهریمن خوی نسبت به ایران و ایرانی، بی ذرّه یی عاطفه انسانی. مگر خمینی، کفتار خون آشام، نبود که در پاسخ خونهای پاکبازترین قیام کنندگان این میهن برای آزادی که، برای صعودش بر تختگاه خلافت ارتجاعی اش، فرش خون گستردند، در هواپیما در جواب این پرسش که «چه احساسی دارید؟»، گفت: «هیچ». از سنگ ناله برخاست در سوگ شهیدان راه آزادی، امّا از قلب سنگین تر از سنگ خارای خمینی، «هیچ».
***
 مردم ایران در تمام این چهل و یک سال، به یاری مجاهدین و دیگر مشتاقان و رزمندگان راه آزادی، به سیمای اهریمنی این «جوفروشان گندم نمای»، گام به گام، پیشتر پی بردند و برای دفاع از کیان ایران و ایرانی، در برابر این دشمنان آزادی و آبادی ایران زمین به پا خاستند و بی باک و جان بر کف در برابرشان قامت برافراشتند و پشت بر این شعبده بازان جمعه بازارها، شعار دادند: «رو به میهن، پشت به دشمن».
 آنها همگام و متّحد سیاست «راهبردی» صدور تروریسم رژیم را، با شعار «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» به چالش طلبیدند و بر آن خط بطلان کشیدند و با شعارهایی مانند «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، به اصلی ترین شعار خمینی فرموده، پشت پا زدند و چهار رکن نظام را به لرزه درآوردند:
 


(شعار «نه غزّه، نه لبنان ـ جانم فدای ایران» در قیام ۱۳۸۸)

 شعارهای ملّی و ایران گستر و دشمن کوب «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» در قیام ۱۳۸۸، «آب در خوابگه» رجّالگان غاصب حاکمیّت مردم ایران زمین ریخت و همه قدّاره بندان ضحّاک نژاد خمینی زاد را، به نعره کشی علیه آن شعارهای ایران گرایانه ملی واداشت. این سراسیمگی و برآشفتگی در قیام دیماه ۱۳۹۶، و قیام آبانماه ۹۸، لجام گسیخته تر از قبل، تکرار شد.
 قیام دلیرانه مردم همه شهرهای ایران در آبان و کشتار ۱۵۰۰ تن از جوانان و دادخواهان معترض بی سلاح در آبان ماه امسال و ادامه آن در دیماه و شعله ورترشدنش پس از سقوط خامنه ای فرموده هواپیمای اوکراینی که به جان باختن ۱۷۶ مسافر بی گناه منجرشد، این حقیقت را به عیان نشان داد که این قیام پرشور سراسری سر بازایستادن ندارد و تا نابودی تامّ و تمام این نظام کمربسته برای نابودی ایران، ادامه خواهدیافت؛ قیامی که در صفهای مقدّم آن زنان پاکباخته و مرگ بر کف و جوانان و دانشجویان بی باک و بیم رزم نهایی را رهبری می کنند با شعار دشمن کوب و رعشه برانگیز «می جنگیم، می میریم، ایران رو پس می گیریم».