در این سالیان، من از دور و از نزدیک شاهد شهادتهای بسیاری در صفوف این مقاومت پرشکوه بوده ام. از اولین شهید سازمان، مجاهد کبیر احمد رضایی، تا شهیدان بنیانگذار در دهه ۱۳۵۰، تا حسین نواب صفوی، برادر بزرگتر خودم در ۵ مهر ۱۳۶۰، تا اشرف و موسی در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰، تا شهیدان دوران پایداری پرشکوه برای پیروزی در اشرف، بخصوص آن یکی حسین، حسین مدنی، همرزم و رفیق دیرین و مسئول خودم در ۱۰ شهریور ۱۹۹۲. اما، نمی دانم چرا با آنکه سی سال از آن روز تلخ و بسیار دردناک در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۹می گذرد، گذر زمان نتوانسته است بر زخم از دست دادن دکتر کاظم مرهمی بر دلم بگذارد.
شگفتا که خاکسپاری اش در خاکپای سرور شهیدان، همانطور که خواهر مریم در وادی السلام در کربلا در سخنرانی شان گفتند، همزمان بود با پایان ماه رمضان و امسال، سی امین سال جاودانگی اش، مقارن شده است با شروع این ماه مبارک. این تقارنها شاید به این دلیل باشد که ماه رمضان ماه فدیه است.
خواهر مریم در پانزدهمین سالگرد پر کشیدنش به سوی رفیق اعلا در اردیبهشت ۱۳۸۵، گفته بودند، «ملت ایران برای حقوق بشر و آزادی چه فدیه های بزرگی تقدیم کرده است. سرشت انسانی مقاومت ما و تعهد ذاتی اش برای بنا کردن کشور بر اساس احترام به حقوق بشر و دمکراسی در همین فدیه های بزرگ دیده می شود، بزرگ و از یاد نرفتی. قبل از هر چیز و بالاتر از هرچیز، خدمت بی پایان او به جنبش آزادیخواهی مردم ایران یعنی تلاش کاظم برای نجات جان مسعود از اعدام توسط ساواک شاه. براستی من و ما تا ابد مدیون و سپاسگزار کاظم هستیم و از او می آموزیم که چگونه عشق های بزرگ کارهای ناممکن را ممکن می سازند».
در همین سخنرانی، خواهر مریم دکتر کاظم را «عشق بی پایان، قلب پرمهر، ایمان به آزادی و حقوق بشر» توصیف کردند. چه بجا و چه زیبا. براستی، برای هر کس که دکتر کاظم را از نزدیک می شناخت و با او حشر و نشر داشت، او نمونه بی همتای تواضع، فروتنی، صفا، صمیمیت، عشق، عاطفه، جنگندگی، ثبات قدم، خستگی ناپذیری و در صدر همه آنها، عشق به برادر مسعود بود.
و هم او بود که با تعهد خونخواهی حقوق از دست رفته و فراموش شده مردم تحت ستم ایران و صدای رسای آنها در مجامع بین المللی، بویژه در ملل متحد همه ساله که همزمان با مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک می آمد، آرام و قرار نداشت و از بام تا شام در جوش و خروش بود تا نگاهبان حداقل حقوق مردم ایران در مجمعی باشد که گردانندگانش به تنها چیزی که فکر نمی کردند حق و حقوق خلقهای سرکوب شده بود.
به یمن تلاشهای بی وقفه و خستگی ناپذیر او بود که در اواسط دهه ۱۳۶۰ سرانجام مجمع عمومی و بدنبال آن، کمیسیون حقوق بشر، بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران را در دستور کار قرار دادند و برای رسیدگی به این موضوع گزارشگر ویژه ای تعیین کردند.
دکتر کاظم بدلیل مرتبت بالای دانشگاهی و آکادمیک و سوابقش به عنوان اولین سفیر پس از انقلاب در مقر اروپایی ملل متحد، بسیار بسیار مورد احترام بود و شمار کثیری از دیپلماتهای کشورها در زمانی شاگردان او در دوران دانشگاه بودند. ولی او به هیچ وجه مقید به رعایتها و تعارفات دیپلماتیک نبود و سر سوزنی از احقاق حقوق بشر پایمال شده مردم ایران کوتاه نمی آمد. بارها شاهد بودم که چه در ملاقاتهای حضوری و چه در تماسهای تلفنی با گزارشگر ویژه ملل متحد در امور حقوق بشر در ایران و چه سفرای کشورها، بر سر اونها داد می کشید که چرا چشمان خودشان را بر روی نقش وحشتناک حقوق بشر توسط رژیم پلید آخوندی در ایران بسته اند، به نحوی که خیلی از دیپلماتهایی که در سالن مربوطه شاهد این دیالوگها بودند از ما می پرسیدند این آقا کیست که این چنین سفرای کشورهای ما را مورد مؤاخذه قرار می دهد؟
دکتر کاظم هم به دلیل این سوابق، اما مهمتر از آن به دلیل خصایص و سجایای اخلاقی و انسانی اش به طرز فوق العاده ای مورد احترام خبرنگاران و ژورنالیست های مستقر در ملل متحد هم بود. به خاطر دارم که یک بار، جواد ظریف، وزیر خارجه جنایتکار فعلی آخوندها که در آن ایام یکی از پادوهای رژیم در دفتر نمایندگی رژیم آخوندی در نیویورک بود، با توطئه و زد و بند با مسئول پروتکل ملل متحد در نیویورک که از یک کشور سرکوبگر اروپای شرقی بود، تلاش کرد مانع ورود دکتر کاظم و هیأت مقاومت ایران به ساختمان سازمان ملل متحد بشود. اما، زمانی که رئیس دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس، که رئیس کلوپ خبرنگاران ملل متحد هم بود، از این توطئه باخبر شد، خودش شخصاَ به سالن ورودی ساختمان مراجعه کرد و با عتاب به مسئولین ذیربط، تأکید کرد که دکتر کاظم و هیأت همراه او میهمانان ویژه او و همه خبرنگاران هستند و نباید اجازه داد رژیم سرکوبگر آخوندی، سرکوب و سانسور خودش را به مجمع عمومی که قرار است دادخواه ملت ها و نه دولت ها باشد، گسترش بدهد. و مسئولین امر هم چاره ای نداشتند جز این که از مانع تراشی دست بردارند و دکتر کاظم و هیأت همراه در حالی که این خبرنگار پیشاپیش آنها حرکت می کرد، وارد ساختمان شدند و به ملاقاتها و افشاگری های خودشان ادامه دادند.
حتی خبرنگارانی که بدلایل مختلف، از جمله خطوط سیاسی رسانه هایشان در چارچوب سیاست استمالت، روی خوشی به ما نشان نمی دادند، برای دکتر کاظم احترام بسیار ویژه ای قائل بودند و بارها با او مصاحبه کردند و مقالات مفصلی را نوشتند.
این جمله معروف دکتر کاظم که «ما تاریخ حقوق بشر (در ایران) را با خونهایمان می نویسیم»، در پی مصاحبه ای بود که خبرنگار روزنامه نیویورک تایمز با دکتر کاظم کرده بود. در مقاله دیگری که در صفحه ۳ نیویورک تایمز در مورد تلاش های بی وقفه او به چاپ رسید، این روزنامه نوشت: «در ده روز گذشته، یک تبعیدی ایرانی مخالف روح الله خمینی از یک هیآت نمایندگی به هیأت نمایندگی دیگری می رفت با این امید که یک قطعنامه را در دستور کار مجموع عمومی قرار دهد که رژیم ایران را به خاطر ”نقض وخیم حقوق بشر” محکوم کند. در حمایت از استدلالهایش، دکتر کاظم رجوی، یک پروفسور علوم سیاسی در سوئیس، یک کتاب ۷۶ صفحه ای حاوی لیست ۷،۷۴۶ نفر را که تبعیدیان ایرانی می گویند از خرداد ۱۶۳۰ اعدام شده اند، توزیع کرده است. دکتر رجوی گفت تهیه این لیست منجر به این شد که ۲۵ نفر که در کار جمع آوری آن شرکت داشتند جان خود را از دست بدهند زیرا رژیم ایران آنها را به خاطر جمع آوری این اسامی اعدام کرد. او گفت با ۷۵ هیئت نمایندگی کشورها ملاقات کرده بود».
تواضع، فروتنی و حسن توجه دکتر کاظم حتی در قبال کارمندان جزء ملل متحد هم بسیار چشمگیر و زبانزد همه بود. به خاطر دارم یک بار در آسانسور برای رفتن به طبقات فوقانی ملل متحد، فردی که مسئول آسانسور بود، دکتر کاظم را که دید گفت پروفسور بخدا نماینده واقعی مردم ایران شما هستید و به جای این وحوشی که اینجا در کریدورهای ملل متحد به زد و بند مشغولند، شما باید مردم ایران را نمایندگی کنید. در اولین سال بعد از شهادت دکتر کاظم که جایش در ملل متحد خالی بود، همین مسئول آسانسور از ما سئوال کرد آمباسادور کجاست؟ امسال به اجلاس نمی آید؟ و وقتی خبر شهادت او را شنید، بسیار بسیار متأثر شد و به سختی گریست.
برای ما و بخصوص شخص من، عشق و تعهد دکتر کاظم به برادر مسعود شگفت آور بود. به یاد دارم که بعد از یکماه تلاش و کوشش و دهها ملاقات و تماس تلفنی با سفرای کشورها، او همواره نگران نتیجه و تعهدی بود که به برادر مسعود داده بود. وقتی زمان رأی گیری برای قطعنامه مربوط به ایران می رسید، دکتر کاظم آرام و قرار نداشت. بخصوص که بطور همزمان ظریف و بقیه مزدوران رژیم سراغ تک به تک نمایندگان کشورها در کمیته سوم – کمیته اقتصادی و اجتماعی – ملل متحد که مسئولیت قطعنامه های مربوط به نقض حقوق بشر در ایران بود، می رفتند و با تهدید و تطمیع تلاش می کردند آنها را متقاعد کنند که به قطعنامه رأی منفی بدهند. دکتر کاظم و هیأت مقاومت که در سالن اجلاس حضور داشتند از نزدیک شاهد این صحنه ها بودند و البته ترس و وحشت ظریف و مزدوران رژیم از حضور دکتر کاظم تماشایی بود.
خوشحال کننده ترین لحظه برای دکتر کاظم، زمانی که بود که بعد از همه تشبثات رژیم، چراغهای آراء نمایندگان روشن می شد و شمار چراغهای سبز به نشانه رأی مثبت از شمار چراغهای قرمز به نشانه رأی منفی بیشتر بود. بسیاری از سفرای کشورها و یا نمایندگانشان در کمیته سوم بعد از پایان رأی گیری به نزد دکتر کاظم می آمدند و این پیروزی را به او و به مقاومت ایران تبریک می گفتند و تأکید می کردند که این پیروزی حاصل کار طاقت فرسا و پشتکار دکتر کاظم بوده است. البته خوشحالی دکتر کاظم به خاطر این که به تعهدی که به برادر مسعود داده بود، رسیده بود، زاید الوصف بود و سر از پا نمی شناخت و این صحنه ای بود که در تمام سالیانی که دکتر کاظم به نیویورک می آمد، تکرار می شد.
جایگاه و شأن دکتر کاظم تا بدان حد بود که در فردای شهادتش، شماری زیادی از سناتورها و نمایندگان کنگره آمریکا، پارلمان اروپا و اعضای پارلمان های کشورهای اروپایی و معاون دبیرکل متحد، یان مسترسون، در نامه هایی خطاب به برادر مسعود، ترور جنایتکارانه وی را تسلیت گفتند و از او به عنوان یک قهرمان حقوق بشر یاد کرده و از فعالیت هایش برای پاسداری از حقوق بشر تجلیل و قدردانی کردند. نیویورک تایمز هم چند ماه بعد در سرمقاله ای با عنوان «ملایان خونریز ایران» در باره شهادت دکتر کاظم نوشت: «یکی از شریرترین اقدامات (رژیم ایران)، نقشش در برگبار مسلسل بستن به یک مخالف تبعیدی، کاظم رجوی در ماه آوریل در سوییس بود. آقای رجوی که برادرش رهبر مجاهدین خلق اپوزیسیون است، اولین سفیر ایران در ملل متحد بعد از انقلاب بود».
بسا شکرگذارم که هم این افتخار نصیبم شد که در مراسم به خاک سپردنش در کربلا در سال ۱۳۶۹ با او داع کنم و هم اینکه در سال ۱۳۸۶، فرصتی بدست آمد که به شهرک کوپه در نزدیکی ژنو به محل شهادتشگاهش بروم و بر زمینی که خون پاک او رنگینش کرده بود، نماز بگذارم.
سخن آخر این که دکتر کاظم تجسم عینی فدای حداکثر و گذاشتن همه چیز خودش در طبق اخلاص برای احقاق حق و حقوق قتل عام شده مردم ایران بود. شاید این جملات او در یکی از تظاهرات در واشینگتن به بهترین نحوی بازگو کننده زندگی و مبارزه سراسر افتخار آمیز و غرور آفرین او باشد: «شرایط هر چه باشد، ما در برابر محراب مقدس تاریخ ایران، به وظیفه انسانی و وجدانی و میهنی و مردمیمان برای نجات شرف، اعتبار، حیثیت و افتخارات مردمان، تمامی مردمان، تا آنجا که در توان داشتیم، قیام و اقدام کردیم».
یاد و راهش گرامی و جاودان.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما.