فکر می کردم و یقین دارم که این چنین حرکتهائی نشانگر ضعف و ترس است و مادون هر چه که انسانیت نام دارد و یا در طول تاریخ به نام آن شناخته شده.
زیاد حاشیه نمی روم منظورم حرکت اخیر اطلاعات رژیم برای راه اندازی سیرک مسخره مزدوران تحت عنوان خانواده علیه مجاهدین در آلبانی و نقش ابراهیم خدابنده و برادرش مسعود خدابنده است که در خدمت ولی فقیه به هر خس و خاشاکی دست می زنند تا ساعتی به عمر نظام اضافه کنند. کسانی که اکنون به جمعی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران تبدیل شده اند و نفس را هم به اجازه آنان می کشند. اینکه چرا بعضی صحنه مبارزه را ترک می کنند شاید قابل فهم باشد ولی اینکه برخی از آنان به اردوی دشمن پناه می برند و پادو آنان می شوند، آن را در آغاز به آسانی نمی توان پذیرفت، ولی می بینی که این گروه یکی یکی مرزهای انسانی را می درند و به دشمن نزدیک می شوند. این پروسه آنقدر ادامه پیدا می کند که نه تنها از جنس آنان می شود بلکه در بسیاری موارد از خود شکنجه گر پیشی می گیرند. به این پروسه تواب سازی می گویند. رژیم به این راضی نمی شود که فردی برای زنده ماندن از کار خود اظهار پشیمانی کند و به دنبال زندگی خود برود. ایدئولوژی ولی فقیه تمامیت خواهی و انحصار طلبی است. به این راضی نمی شود که فرد تواب را چه زن و چه مرد برای زنده ماندن و از ترس از کارهای خود توبه کند و به دنبال زندگی اش برود. او را می خواهد که از جنس خودش شود و مثل شکنجه گرهایش شکنجه کند، تجاوز کند و تیر خلاص بزند. چند نفر از کسانی که از مرگ در زندانهای رژیم نجات پیدا کرده اند به این مسئله اقرار کرده اند. مصاحبه یکی از آنان را که در سوئد زندگی می کند دیدم. حرفهایش بر تن آدم لرزه می انداخت. در همین مورد کارشناس نظام در مصاحبه ای پر از ادعاهای ضد و نقیض با انصاف نیوز در مورد وقایع سال ۶۷ و اینکه چرا سازمان در این مورد تاکید می کند گفت: "من جزو کسانی هستم که معتقدم هر چقدر ماجراهای ۶۷ مطرح شود و راجع به آن حرف زده شود، جامعه را دچار مشکل و انشقاق میکند. شاید ماجراهای ۶۷ خیلی توجیهی هم نداشته باشد. بنظرم ورود نکنید، خود من هم علاقه ندارم به این موضوع ورود کنم. اما اینکه تاثیرش بر سازمان چه بوده، چون برخوردهای سال ۶۷ و اتفاقاتی که متناسب با فتوای امام افتاد بیشتر سازمان را نشانه گرفت، من فکر میکنم که منجر به تقویت آن جریان بود."
این یاد آوری را کردم برای اینکه بگویم نه اینکه هر روز اتفاق نمی افتد!
نه اینکه جزو استثناهاست. نه اینکه کسی خبر ندارد. نه هیچکدام از این ها نیست. هنوز هم، هم در زندانها و هم در خیابان های شهرهای مختلف مردم در معرض بدترین و زشت ترین و سخیف ترین رفتار بسیجی ها و پاسداران سیاهی قرار می گیرند و درد آن است که هر روز اتفاق می افتد. سنگسار و اعدامهای خیابانی نباید به عادت تبدیل شوند. دیوسیرتی بسیجی به بهانه امر به معروف و نهی از منکر، و یا به بهانه سد معبر و یا به بهانه اینکه فقط مردم زنده هستند و در خیابان هستند با چماق و ضرب و شتم به جان آنان می افتند. کسی برای آنان که کتک خورده اند، امضاء جمع کرد. برای افغان هائی که به رودخانه پرتاب شدند، چطور؟
همین روزها یک زندانی سیاسی برای اینکه صدایش از فجایعی که زندانها بر زندانیان روا می شود به جهان برسد، اقدام به خودکشی کرد. پیام زندانیان سیاسی چه زن و چه مرد از پشت دیوارهای سنگین و بتونی به گوش میرسد. برای آنان چه کسی امضاء جمع می کند.
شورای ملی مقاومت در اطلاعیه صادر شده در شانزدهم اردیبهشت اسامی بیست نفر از کسانی که در روزهای اخیر دستگیر شدند را اعلام کرد. در این اطلاعیه از قول غلامحسین اسماعیلی قاضی جلاد رژیم اعلام شده که علی یونسی و امیر حسین مرادی وابسته به سازمان مجاهدین بوده اند. لازم به یاد آوری است که دو تن از دستگیر شدگان به نام های علی یونسی و امیر حسین مرادی دو دانشجوی نخبه هستند. علی یونسی برنده مدال المپیاد نجوم کشوری در سال ۹۵ و همچنین مدال المپیاد نجوم جهانی در سال ۹۶ است. امیر حسین مرادی نیز برنده مدال نقره المپیاد نجوم در همان سال است. برای اینان چه کسانی امضاء جمع خواهند کرد. برای بیش از ۱۵۰۰ کشته شدگان قیام آبانماه سال ۹۸ و ۱۷۶ تن از کشته شدگان هواپیمای اوکراینی وووو!
کارنامه رژیم آنچنان سیاه است که جنایت بخش جدائی ناپذیر ماهیت آن است. در همین ماه اخیر زندانیان پس از شورش در زندانهای مختلف کشته شده و نزدیک به سی نفر اعدام شده اند، آیا مودیان نقض حقوق بشر در سازمان مجاهدین آهی برای اعتراض کشیدند، نامه نوشتن و اعتراض علنی پیش کش قدمشان. ماهیت جداشدگان از سازمان مجاهدین که به ارودگاه دشمن خزیده اند برای همه آشکار است. همه آنان با وقاحت زایدالوصفی از این که مورد ظلم قرار گرفته اند صحبت می کنند. با مظلوم نمائی رقت انگیزی از عاطفه ها یشان نسبت به اعضای خانواده و یا وابستگانشان که تصمیم به ماندن و مبارزه کردن گرفته اند می گویند، گوئی که صدای نکره و چندش آور آنان را در مقابل اشرف با ۳۳۰ بلند گو فراموش شده که می خواستند خرخره مجاهدین اشرفی را برای ادامه مبارزه بجوند. فراموش نمیشود که قبل ازهر حمله به اشرف و یا لیبرتی با همین ادعای عاطفه از یکسو و از سوی دیگر در کنار قاتلین مجاهدین ایستاده و رد و نشانی و هر آنچه را می دانستند در اختیار رژیم قرار دادند و بعد به مالکی نخست وزیر وقت عراق و یا بهتر است گفته شود پادوی خامنه ای در عراق تبریک گفتند. تئاتر عاطفه و حقوق بشر را کنار بگذارید. اگر مجاهدین هوادرای ندارند مرض تان چیست که بر درد و رنج بیش از هشتاد میلیون ایرانی چشم بر هم می گذارید و نگران نقض حقوق بشر ۳۰۰۰ مجاهد هستید؟ همه هوادارانشان هم به گفته شما پول می گیرند. البته قیاس به نفس می کنید. و شاید می خواهید قیمت خود را برای رژیم بالا ببرید و جیره و مواجبی که از خون مردم است را بیشتر کنید. مردم فراموش نکرده اند که فقط در دوسال گذشته دهها تروریست در بلژیک و آلمان و آلبانی برای اقدام به عملیات تروریستی بر علیه مجاهدین دستگیر شده اند. برای همین مجاهدینی که هیچ نیستند و در بین مردم هم هیچ جایگاه و پایگاهی ندارند.
بدون هیچ شک و واهمه ای باید گفت آن کسانی که این عریضه خفت و خواری را امضاء کرده اند، (بدون در نظر گرفتن جعل امضاء) دست در دست لاجوردی معلون ورئیسی و علوی و قبل از همه دم ودنبالچه خود ولی فقیه هستند.
حال در شرایطی که رژیم و ولی فقیه در رأس آن برای حفظ قدرت حتی از ناموس نداشته اش نیز مایه می گذارد،. روزانه شاهد هستیم که کسانی که با دست خالی و بدون داشتن کوچکترین سلاحی در معرض شدیدترین شکنجه ها و قتل قرار می گیرند، آتش به اختیار شیوه برخورد رژیم با همه احاد جامعه است. مبارزه برای سرنگونی رژیم در همه ابعاد آن بالاترین شکل مبارزه مدنی است. مردم ایران را باید از شر این سرطان و زالوی خونخوار آزاد کرد. مدنیتی بالاتر از این وجود ندارد که نیروی ارتجاعی حاکم را به همان جا که تعلق دارد، یعنی زباله دان تاریخ فرستاد. اگر مقاومت ایران با تکیه به کانون های شورشی مرحله مبارزه را ارتقاء داده است و هم زمان تا آنجا که در توان دارد وامکاناتش اجازه می دهد برای بیدار کردن جامعه جهانی و پس زدن سیاست های مماشات جهانی، در خارج از ایران فعالیتهای روزانه و گسترده دارد، در نقاط مختلف جهان رژیم و سیاستهایش را به چالش می کشد. مقاومت ایران به جهان نشان داده و ثابت کرده است که راهی به جز سرنگونی تمامیت رژیم ایران متصور نیست. این رژیم به این دوران تعلق ندارد و مادون قرون وسطی است. ارائه راه کارهائی که در راستای سرنگونی تمام و کمال رژیم نباشد به ولی فقیه فرصت بیشتری برای سرکوب می دهد. راه حل سرنگونی است.