این کتاب خاطرات وی از دوران زندان اوست که در تاریخ تیرماه ۱۳۹۵ انتشار پیدا کرده است.
در صفحات ۳۳ـ۲۵ کتاب مصی از چند تن از هم اتاقی هایش می نویسد. در میان نام ها اسم سحر من را قفل می کند. سحری که در زندان به دنیا آمده بود و من او را زمانی که چند ماه بیشتر نداشت دیده بودم. شنیده بودم که مادرش زندان است. سحری که چشمهای سیاه و کنجکاوش انگار که در جستجوی مادرش باشد، لحظه ای از حرکت باز نمی ایستاد. سحری که باید به او گفته باشند که در اوین به دنیا آمده و یکی از نزدیکانش می گفت باید اسم او اوینه می گذاشتند. از خانواده او و از خودش هیچ خبری ندارم. دیدن اسم سحر من را بر آن داشت که این مطلب را بنویسم.
راستی کسی می داند که چند نفر کودک در زندانهای ایران به دنیا آمده و می آیند و چند نفر از آنان دوران کودکی خود را در زندان به سر برده اند و یا می برند.
برای جوانان ایران
اولین قربانی دیکتاتورها در طول تاریخ حقیقت است و تحریف واقعیاتی که اتفاق افتاده اند. در هفته های اخیر کشورهای اروپائی و آمریکا هفتاد و پنجمین سال پایان جنگ جهانی دوم را جشن گرفتند. کسانی که شاهد عینی جنایتهای فاشیسم و نازیسم بوده اند، در تمامی کشورهائی که درگیر جنگ بوده اند، اندک هستند. در آینده ای نزدیک کسی باقی نمی ماند که شاهد عینی روزهای سخت و سیاه جنگ جهانی دوم باشد و بازگوئی و درسهای تاریخی از آن دوران به عهده مورخین است تا آنجا که امکان دارد شرح وقایع را همانطور که بوده و واقع شده باز گو کنند تا مردم جهان دیگر هیتلر و یا موسولینی دیگری را تجربه نکنند. این آرزوئی است که برای به ثمر نشستن آن باید تمامی شواهد ومدارک را جمع کرد، تا مورخین به استناد همین مدارک بتوانند تاریخ را برای نسل های آینده تعریف کنند. می بینیم که با توجه به جنایات فاشیسم و نازیسم، رشد نئونازیسم و عقیده های راست نژاد پرستانه در جهان نگران کننده است . از سوی دیگر احمدی نژادی می آید و هولوکاست را انکار می کند. شاهدش هم یکی از به اصطلاح تاریخ نگاران فرانسوی به نام روبر فوریسون است. فوریسون که خود را ضد صهیونیسم می خواند نامی بود که برای رهبران نظام آشنا و دوست داشتنی بود. او در سال ۱۳۸۵ برای شرکت در کنفرانس «بررسی هولوکاست، چشم انداز بین المللی» به تهران سفر کرد و از دست احمدی نژاد نشان دولتی «شجاعت و مقاومت» را گرفت. لازم به یاد آوری است که همین نشان شجاعت و مقاومت به محمدی گیلانی کسی که بعد از خلخالی به دستور خمینی ریاست دادگاه انقلاب را به عهده گرفت و بعد از آن به ریاست دیوان عالی کشور رسید و هم او که حکم اعدام فرزندان مجاهد خود را صادر کرد، داده شده است. آنچه که در طول چهار دهه به وسیله نظام جمهوری اسلامی به مردم ایران روا شده است را هر نسل تجربه کرده است. نسل انقلاب یعنی همان ها که برای رسیدن به آزادی و نه گفتن به دیکتاتوری سلطنتی به خیابانها آمدند شاهد و قربانی سی خرداد ۱۳۶۰ و قتل عام سال ۶۷ بودند. بعد از آن قیام دانشجویان در سال ۷۸ در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی. پاسدار قالیباف که درجه سرتیپی را دارد، در هیئت رئیس نیروی انتظامی تهران با افتخار از سرکوب کردن این قیام می گوید. شواهدی زیادی حاکی است که به دستور پاسدار قالیباف در خوابگاههای دانشجوئی در تیرماه همان سال تعدادی از دانشجویان از ساختمان خوابگاه به خیابان پرت شده اند. اکرم نقابی مادر سعید زینالی هنوز در جستجوی فرزند خود است که از روز ۱۸ تیرماه ۷۸ هیچ نشانی از او نیست .
نسل بعدی شاهد قیام بزرگ سال ۱۳۸۸ بود که احمدی نژاد با حمایت خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری به پیروزی رسیده بود و مردم شاهد جان دادن ندا آقا سلطان بر سنگفرش خیابانها و شهادت سهراب اعرابی و شاید صدها تن دیگر بودند. بر اساس سنت رژیم که مردم را به گروگان می گیرد خانواده هائی که فرزندان خود از دست داده بودند تهدید شدند که در صورت اعلام مرگ فرزند خود، باید منتظر عواقب وخیم این اطلاع رسانی باشند. این سناریو را تمامی خانواده هائی که دلبندی را از دست داده اند تکرار شده و برخی با شجاعت تمام از خواست رژیم سرباز زده و اعلام کرده اند که فرزند آنان در تظاهرات به وسیله نیروهای رژیم کشته شده که از میان آنان خانواده کریم بیگی برای مردم ایران شناخته شده هستند. به روزهای دیماه سال ۹۶ می رسیم که رژیم با طینت خبیث خود چون روزهای سی خرداد از قتل کودکان هم فروگذار نکرد و شاهد بودیم که علی غزلاوی ۱۲ساله،رشامیررضا عبدالهی ۱۳ ساله، آرمین قادری ۱۵ ساله و نیکتا اسفندانی۱۴ صورتهای چون گل و خندانشان به خون نشست و چشمهاین پر نورشان به تاریکی نشست.
نام پویا بختیاری که لحظات آخر زندگی اش در فیلمی که خودش از تظاهرات سراسری آبانماه ۹۸ گرفته بود، ثبت شده است، در تاریخ مبارزات مردم میهنمان خواهد درخشید.
بیش از ۱۵۰۰ نفر به وسیله نیروهای آتش به اختیار رژیم کشته شدند.
این واقعیتی غیر قابل انکار است که رژیم جمهوری اسلامی و در رأس آن ولایت فقیه (خمینی و خامنه ای) با کشتار بی پایان چه در جنگ هشت ساله و چه در طول چهار دهه به سلطنت مطلقه خود ادامه داده اند. دیو صفتی رژیم بر کسی پوشیده نیست. این را بارها نوشته ام و از تکرار آن خسته نمی شوم که بگویم که سرکوب چهره عریان رژیم است و در روی دیگر آن صدور تروریزم برای به ثمر رساندن آرزوی سیاه و شیطانی امپراطوری اسلامی می باشد و مزدورانی برای پیش بردن این خط می خواهند به عمر ننگین رژیم بیافزایند. این مزدوران در داخل کشور با ایجاد توهم و مخالف ساختن که گوئی می شود این حکومت را با رفرندام و یا آزادیهای یواشکی و همکاری با سپاه پاسداران می توان سرنگون کرد. طولی نمی کشد که کسانی که برای پیش برد این نوع مبارزه تبلیغ می کردند سر از خانه ولی فقیه بیرون می آورند. مورد دیگر سیاه لشکر برای نظام ساختن با تئوری انتخاب بین بد و بد تر است. همه می دانیم که ولی فقیه برای سرکوب و کشتار اصلاح طلب و اصولگرا نمی شناسد. در حقیقت با یک محاسبه ساده متوجه می شویم که دوران دولتهای اصلاح طلب بسیار طولانی تر از اصولگرایان بوده است. در خارج از کشور کسانی که به عنوان لابی رژیم شناخته می شوند، هیچ وظیفه ای جز دشمنی با مجاهدین ندارند. شانه به شانه اینان بریده مزدورانی چون مسعود خدابنده به دنبال سند و مدرک جمع کردن هستند که ثابت کنند که مجاهدین زمانی که بر سر کار بیایند، از ولی فقیه بدتر هستند.
در این چهار دهه همانطور که اشاره کردم، نسل به نسل شاهدانی هستند که می توانند دیده های خود را بنویسند. زمانی که دیکتاتوری حاکم است و تمامی وسایل ارتباط جمعی در اختیار دیکتاتور است و هیچ روزنامه و یا کتابی بدون اذن دستگاه ممیزی و سانسور ولی فقیه بیرون نمی آید، اهمیت مکتوب کردن مشاهدات بیشتر می شود، تا تاریخ مبارزاتی میهنمان از لوث وجود مزدوران و فرصت طلبان پاک شود تا تواب به خون تشنه ای به عنوان مودی سر بالا نکند. این وظیفه تک تک ما در این دوران است، بنویسیم، مکتوب کنیم.
سازمان مجاهدین در تیرماه سال شصت، و با تشکیل شورای ملی مقاومت به پیشنهاد مسعود رجوی اعلام کرد که هیچ امیدی به تغییر از درون رژیم ولایت فقیه نیست و تنها راه رسیدن به آزادی و کرامت انسانی خلاص شدن از شر حکومت ولایت فقیه است. و سرنگونی را در دستور کار قرار داد.
حال در زمانی به سر می بریم که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران سرنگونی ولایت فقیه را تنها راه حل برای برون رفت از تمامی مشکلات و سختی های است که بانی و باعث آن رژیم بوده است. در یک کلام آرزوهای انقلاب ضد سلطنتی نه تنها به ثمر ننشست بلکه شرایط از آن دوران بارها بدتر شد.
از زمانی که رژیم به این درک رسید که مقاومت ایران و در رأس آن سازمان مجاهدین قابل خرید نیستند و حاضر نیستند که منافع مردم را فدای به قدرت رسیدن بکنند، شاهد توطئه های بی شماری هستیم که با گذاشتن اسم سازمان مجاهدین در لیست تروریستی آمریکا در سال ۱۹۹۷ میلادی در دوران ریاست جمهوری کلینتون به مرحله جدیدی رسید و در سال ۲۰۰۳همزمان با پیروزی نیروهای آمریکائی در عراق، با دستگیری مریم رجوی و قریب به ۱۶۰ نفر از اعضای مقاومت در پاریس از سوی دولت شیراک به اوج رسید. رژیم با قراردادهای متعدد و پنهانی قول از بین بردن مجاهدین در غرب را از سران مماشات گرفته بود و در عراق هم نیروهای نیابتی اش تا آنجا که توانستند قرارگاههای مجاهدین، اشرف و لیبرتی را در معرض موشک باران و حملات نظامی قرار دادند. در یک کلام غرب برای جلوگیری از اینکه رژیم به بمب اتمی دست پیدا کند با رژیم وارد معامله شده بود و این تئوری را داشت که با از بین بردن مجاهدین، رژیم تغییر اخلاق می دهد. از یکسو رژیم نه تنها تغییر اخلاق نداد و از عراق چون سکوئی برای پیشبرد ایدئولوژی قرون وسطائی استفاده کرد و سوریه و لبنان را نیز به این جغرافیا افزود، خود را به رسیدن به آرزوی امپراطوری اسلامی که خمینی در سر داشت نزدیک می دید. اما از آن سو مجاهدین در یک پیکار سیاسی(که به جرأت می توان گفت تاریخ به خود ندیده است) و در پروسه های مختلف قضائی و دادگاههای مختلف توانست پیروز نبرد سیاسی باشد و اسم سازمان از لیست های مختلف اروپا و آمریکا بر داشته شد. که خود نیاز به شرح مفصل دیگری دارد.
اما به این روزها می رسیم که مردی ادعا می کند که سازمان مجاهدین از اینکه او مادر خود را بیند محروم کرده است و آن چنان داستان سرائی و مظلوم نمائی می کند که گوئی مورد بدترین ظلم ها قرار گرفته است. چند تنی هم عاطفه نمایشی این مرد را بهانه کرده و به سازمان مجاهدین تهمت و افترا می زنند که بیائید و ببیند که فرزند از دیدار مادر محروم است و پرندگان آسمان عزادار دل پر درد پسر هستند که یک در میان به می آورد که مادری دارد که مجاهد است. و وقتی هم که سازمان به آنان پاسخ می دهد عریضه نویسی می کنند که بیا و ببین که سازمان پایه های دمکراسی را رعایت نمی کند و از ولیفقیه بدتر است و با تحلیل وتفسیر به اختیار کردن، حرفهائی که از برنامه های ارتباط مستقیم سیمای آزادی شنیده اند شاخ و شانه می کشند که خودشان به پلیس کشورشان شکایت کرده اند و بقیه هم به این کار بکنند و بعد هم عواقب هر حرکتی را به مجاهدین وهوادارنشان نسبت می دهند.
مردم فراموش نکرده اند که هم اکنون در بلژیک، آلمان، نروژ، دانمارک و آلبانی پرونده های عملیات تروریستی رژیم در جریان است. این که چرا وقتی یک نازیست هیتلری درجریان جنگ جهانی دوم به سزای اعمال خود می رسد، اینها برآشفته شده و آن را تهدیدی نسبت به خودشان می بینند را نمی دانم ولی این را خوب می دانم که تمامی مزخرفات و خزعبلاتی که به عنوان به اصطلاح مخالف مجاهدین می گویند در همان دادگاههای طولانی از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۱ میلادی مورد بررسی قرار گرفته و رأی بر برائت مجاهدین صادر شده است.
هر کدام از ما با ثبت کردن بخشی از این تاریخ به خون خفته جلو این ها را می گیریم که فردا نیایند و هولوکوست نظام ولی فقیه را انکار کنند و جای جلاد و قربانی را عوض کنند. تاریخ آینده ایران را آنان رقم می زنند که قد علم کردند و از قبول جنایات رژیم تن زدند و آنان که قربانی نظام ولی فقیه شدند. کسانی که به دام اعتیاد و یا فحشا افتاده اند سهم بزرگی از نقل آنچه که بر آنان رفته است را بر عهده دارند. ما باید تاریخ فردا را بنویسیم.