او با پیوستن به مجاهدین و مقاومت ایران، نشان داد که از شهامت و شجاعت بسیاری برخوردار است. می دانست که از این به بعد باید تهدیدها و تهمتهای آخوندها و مزدوران خارج کشوری آنها را به جان بخرد، که خرید و چه جانانه ایستاد، چون می دانست دقیقا که کجا ایستاده است.
جسور و تسلیم ناپذیر، مثل یک شورشی سربلند بر علیه آخوندهای زن ستیز، تا واپسین دَم زندگی شکوهند و سرافرازانه اش، از رهایی و آزادی و آزادگی گفت و خواند. از "رویش ناگزیر" جوانه ها گفت و به ما مژده داد که "وقت براندازیه".
یادش گرامی و روحش در کنار همبندان شهیدش، در آرامش ابدی.
زنی از تبار آگاهی
در صدایش صفای باران بود
راوی چشمه های جوشان بود
در هنر چون ستاره ای روشن
بس درخشنده و فروزان بود
در مصاف و نبرد اهریمن
روشنی، نور را نگهبان بود
خوانده از موسم براندازی
در پی رویش بهاران بود
در کلامش بشارت خورشید
در پیامش، سحر نمایان بود
بهر شیخ پلید و دون مایه
در صدایش نهیب توفان بود
تکیه گاهی برای دخترکان
سالهایی که او به زندان بود
او زنی از تبار آگاهی
عاشق خاک پاک ایران بود
عاشق صبح خوب آزادی
زنده نامش به عشق، مرجان بود