در فرهنگ سیاسی هیچ متنی بدون سوژه وجود ندارد. به عبارتی سوژه ها اصلی ترین کنش گران حوزه فرهنگ و سیاست می باشند. زمانی که کنش سیاسی ایجاد می شود، می توان نقش بازیگران اصلی را از دیگران متمایز نمود. آنها متناسب با نیازهای بستر اجتماعی ایفای نقش می کنند. این قانونمندی وجود دارد که دیکتاتور همیشه در پی تضعیف و نابودی رقیب است تا خود را قوی جلوه دهد. این فرهنگ رابطه قدرت سیاسی را منعکس کرده و جامعه را به چالش می کشد. با توجه به استراتژی حفظ نظام به هر قیمت در الیگارشی دینی، تمامی نهادها و نخبگان سیاسی وظیفه یافتند تا اراده ولی فقیه در پیشبرد امر حکومت را سازماندهی نمایند.
با درنظر گرفتن تعریف فوق، از آغاز بقدرت رسیدن خمینی در مقام خلیفه ارتجاع، نقش آقای مسعود رجوی در مقام اصلی ترین چهره و بازیگر اصلی که مشروعیت خمینی را به چالش کشید، مطرح می شود. تاریخ چهار دهه اخیر نیز جدالی است از تقابل دو نظریه و اندیشه سیاسی-ایدئولوژیک که در برابر هم صف آرایی کرده است. در واقع فرهنگ سیاسی دوران پس از واژگونی شاه، در نبرد دو نحله و جریان فکری (سوژه های اصلی) گره خورده و چهل سال است که تداوم یافته است. جدالی که مرز آزادی خواهی و ایرانیت را شفاف کرده و سره را از ناسره متمایز نموده است. مرزی که تمام رسوبات مانده در لجنزار ارتجاع و واپسگرایی را در خمینی و ایلغار مانده از او بسیج کرد تا به تنها تهدید اصلی موجودیت خود، که پیشقراول حفظ دستاوردهای دمکراتیک قیام مردم از انقلاب مشروطه بود و در مسعود رجوی سمبلیزه می شد، اعلام جنگ نماید.
هدف از نوشتار حاضر، مقایسه تطبیقی استراتژی و تاکتیک رژیم استبداد دینی، با خط مشی و عملکرد پادزهر خود، مقاومت سازمان یافته ایران است. با صف آرایی این دو نیروی متضاد در مقابل هم، حقیقت مسلم این است که بود هر طرف مساوی است با نابودی طرف مقابل. برای درک بهتر از مفهوم "در گل نشستن کشتی رژیم" لازم و ضروری است که استراتژی و تاکتیک رژیم و نیروی بر انداز رژیم را در مقام مقایسه قرار داده تا تصویر شفافی از شرایطی که هردو جریان در آن قرار دارند، ارائه شود. برای فهم بهتر نیاز است که دو مؤلفه را مورد بحث قرار دهیم.
الف: استراتژی ب: تاکتیک
الف: استراتژی
بهترین حمله، حمله به استراتژی دشمن است. (سان تتزو).
استراتژی استبداد دینی یا خط مشیی که رژیم سیاستهای خود را بر آن بنا نموده است مبتنی است بر ۱- حفظ نظام به هر قیمت. ۲- صدور بنیادگرایی و بحران در راستای تشکیل خلافت اسلامی.
در مقابل استراتژی مقاومت ایران که به زعامت مسعود رجوی ترسیم شد، مبتنی است بر دو مؤلفه ۱-سرنگونی تمامیت نظام توسط ارتش آزادی. ۲- برگذاری انتخابات آزاد برای تدوین قانون اساسی و تفویض قدرت به ملت.
ب: تاکتیک
الیگارشی دینی ولایت مطلقه برای پیش برد خلافت به یغما برده از قیام ضد سلطنتی و واژگونی استبداد شاهی در سال ۱۳۵۷، نیاز داشت تا قانون اساسی ضد ملی و ضد دمکراتیک خود را به ثبت رساند. اما در آغاز راه با نیرویی مواجه شد که مسلمان بود، جوان بود، مترقی و مورد تحسین نیروهای سکولار در آن ایام بود و در راس آن فردی قرار گرفته بود که از زندان و شکنجه و توطئه نظام شاه زنده مانده بود، بنام مسعود رجوی. سازمان مجاهدین به رهبری مسعود رجوی، از همان آغاز با تحلیل درستی که از خمینی و ابواب جمعی او داشت، مرزبندی سیاسی و ایدئولوژیک خود با خلیفه ارتجاع را ترسیم کرده و راه خود را جدا کرد. به قانون اساسی ولایت فقیه رای نداد و آن را بر خلاف اصول و پرنسیبهای دمکراتیک ارزیابی نمود. خمینی و باند او خشمناک، اما بی آنکه تعجب کنند، پی بردند که تا این سازمان وجود دارد، بقای خلافت ولایت و تثبیت آن عملی نیست. بی دلیل نبود که بهشتی در دوران قیام ۵۷ با همکاری ساواک شاه طرح قتل مسعود رجوی را ریختند که البته خنثی شد. پس جنگ میان دو قطب متضاد بنام ارتجاع و آزادی در همه ابعاد شکل گرفت.
تاکتیک رژیم ابتدا بر سرکوب مطلق و بی رحمانه متمرکز بود تا به هر قیمت مجاهدین خلق را از صحنه سیاسی برای همیشه حذف کند. در مقابل نیز با هوشیاری سازمان و با تشکیل ملیشیای مجاهد که نسل جدید در انقلاب را شامل می گردید با تمام امکانات محدود که داشت به وظیفه تاریخی خودش عملکرد و به مصاف با خمینیسم برخاست.
در دورانی که بحران اشغال سفارت آمریکا پیش آمد و نیروهای چپ با ضد امپریالیست نمایی خمینی مات و از دور خارج شدند، سازمان مجاهدین با تحلیل از شرایط مشخص، تهدید را ارتجاع، و نه امپریالیسم بر شمرده و مقهور شعارهای فریبکارانه ضد امپریالیستی خمینی نشد. این موضعگیری در مقابل آخوندهای حاکم، بار دیگر خشم خمینی و اذنابش را به دشمنی با مسعود رجوی مضاعف کرد. در آن دوران، زیر چتر مبارزه با امپریالیسم و با کمک حزب توده و اکثریت خائن، فرصتی مغتنم برای خمینی فراهم شد تا نیروهای چپ و سکولار را از میدان حذف کند. اما مجاهدین خلق باشعار "ارتجاع، دشمن اصلی" است این برگ خمینی را سوزاندند و فریب نخوردند. ۳۰ حرداد ۱۳۶۰ در واقع سرفصل تاریخ معاصر در تقویم مبارزات آزادی خواهی مردم ایران تلقی می شود. روزی که مسعود و یارانش در مقابل مهیب ترین دشمن آزادی تاریخ معاصر که در قالب مذهب ظاهر شده بود، به خیابانهای تهران آمدند و به شیوه دمکراتیک اتمام حجت با خمینی را به شفافترین وجه بیان داشتند. رژیم که تحمل سازمان مجاهدین برایش تهدید بقا بود بر روی نیم میلیون نفر تظاهر کننده بی سلاح آتش گشود. از دل این سرفصل تاریخی است که رژیم بدست خودش گور تاریخی خودش را کند. مبارزه ای که آغازگرش طغیان نسلی سرخورده از انقلاب ربوده شده بود که در تظاهرات عظیم و مسالمت آمیز نیم میلیونی ۳۰ خرداد تجلی یافت. آمیزهای شکوهمند از عشق به آزادی و کینه ای عمیق به غاصبان آزادی و دشمنان خلق، نمای بیرونی یافت. آمیـزهای شکوهمند که به مسعود رجوی توانایی پیش برد رسالت تاریخی در محو بنیادگرایی در ایران را داد. شالوده آن تلاش خلاقه و وقفه ناپذیر مقاومت سازمان یافته در راستای برقراری نظمی نوین در ایران تهی شده از شیخ و شاه بود. وظیفه تاریخی خطیری که به عهده پیشاهنگ انقلابی نهاده شد، عمیقاً آگاهانه بود، هیچگاه و در هیچ شرایط، حتی لحظه ای موضع منفعل و تدافعی نداشت. در طرف مقابل با نگاهی بی طرفانه به سرنوشت نیروهای مدعی در مختصات سیاسی کشور، در تعادل قوا، بدرستی صحت استراتژی و تاکتیکهای مقاومت ایران مشهود است.
در بحبوحه معضلات داخلی و بین المللی، عراق در یک اشتباه محاسبه استراتژیک به اشغال برخی نواحی جنوبی ایران پرداخت. این هدیه ای بود به خمینی تا تمام تضادها و بحرانهای داخل کشور را به بیرون از ایران انتقال دهد.
با درایت مسعود رجوی، در پی سرکوب تظاهرات مسالت آمیز ۳۰ خرداد، آلترناتیو نظام ولایت خمینی معرفی گردید. با تشکیل شورای ملی مقاومت، بزرگترین و دیرپاترین اعتلاف سیاسی تاریخ ایران وارد کارزاری شد که تا به امروز رژیم الیگارشی دینی را در تمام پهنه های سیاسی آچمز و بی آینده کرده است.
خمینی جنگ ضد ملی و میهنی را نعمت برای بقای خود تلقی نمود، با وجود عقب نشینی نیروهای عراق از خاک میهن، صلح را بر ضد منافع خلافت خودش ارزیابی کرد و با ادامه هشت سال جنگ، ایران را دچار خسران و زیانهای غیر قابل جبران، چه انسانی وچه مادی نمود. در مقابل مقاومت ایران با مدیریت مسعود رجوی در راستای اهداف منافع ملی و ایران دوستی، و بمنظور خلع ید از سیاست جنگ طلبانه رژیم که تمام مسائل مملکت را قفل کرده بود، در مقام مسئول آلترناتیو رژیم، با عراق طرح صلح را که جوهر آن قرار داد ۱۹۷۵ بود، امضاء کرد. متعاقباً رژیم با اتکاء به سیاست صدور بحران و شانتاژ و گروگانگیری، دست به توطئه برای استرداد مسعود رجوی از فرانسه زد. به مصداق عدو شود سبب خیر؛ متعاقباً آقای رجوی به عراق رفته و تشکیل ارتش آزادیبخش را اعلام نماید. این نقطه عطفی بود، چرا که ارتش آزادیبخش خمینی را وادار کرد تا جام زهر آتش بس را سرکشیده و شکست خود در استراتژی فتح قدس از راه کربلا را بپذیرد. خمینی در وحشت از پیامدهای شکست اهداف خود، و ترس از قیام مردم و غیض و خشم و کینه به مجاهدین خلق و رهبری آن، به کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ متوسل شد و ۳۰ هزار انسان مجاهد و مبارز را قتل عام کرد.
در پی پیشنهاد مدبرانه مسعود رجوی و تصویب شورای ملی مقاومت، در سال ۱۳۷۲، خانم مریم رجوی به ریاست جمهوری مقاومت ایران برای دوران انتقال قدرت به ملت انتخاب گردید. شورا با معرفی سلاح استراتژیک جنبش، یک زن مسلمان و مترقی، نظام زن ستیز را به چالش فراخواند. کشیده شدن پای یک زن مبارز و سرافراز در خط مقدم نبرد با ایلغار آخوندی، رژیم را هار و چون حیوان تیر خورده به خود پیچاند و بعد از چهار سال اقبال عملکرد خانم رجوی و انزوای عملکرد تروریستی رژیم، نظام برآن شد تا با تاکتیک مطرح کردن محمد خاتمی به اصطلاح مدره در سال۱۳۷۶ در مقام ریاست جمهوری، بکوشد تا تلاشهای مقاومت را خنثی سازد و برای خودش فضای تنفسی ایجاد کند. محصول این دوران، دسیسه، توطئه برای نابودی مقاومت بود. ارتجاع با همکاری استعمار پیر، آمریکا را فریب داد تا اسم مقاومت در لیست سیاه غرب گنجانده شود. متعاقباً در همکاری با دولت وقت فرانسه؛ شیراک، کودتای ۱۷ ژوئن ۲۰۰۳ شکل گرفت و خانم رجوی و یارانش در فرانسه بازداشت شدند. بدین ترتیب در بزرگترین و مهیب ترین کارزار، مقاومت ایران وارد مرحله تعیین سرنوشت خود شد. قبل از آن نیز ارتش آزادیبخش، بدلیل اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس، با بحرانی که بیرون از اراده اش بود مواجه شده و خلع سلاح گردید. تاکتیک رژیم با دستاوردهای، قرار گرفتن نام مقاومت در لیست و خلع سلاح و دستگیری خانم رجوی در یک کلام نابودی مقاومت بود.
اما با درایت رهبری جنبش، مدیریت شایسته خانم رجوی و همت و پشتکار تمام اعضای مقاومت و یاران و ایرانیان وطن پرست و آزادیخواه، مقاومت سازمان یافته مردم ایران با صبر و اتکا به فرمول " کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من" توانست تمام توطئه های ارتجاع – استعمار را یک به یک خنثی سازد. توطئه ای که با همکاری ۱۲ غول صنعتی جهان شکل گرفت، شرایطی را ایجاد کرد که اگر دولتها دچار این بحرانها شده بودند، بطور قطع ساقط شده بودند. آری، برای شنا کردن در جهت مخالف جریان رود، قدرت و جرات لازم است. هر ماهی مرده ای می تواند همسو با جریان آب حرکت کند. (ساموئل اسمایلز)
مقاومت ایران، در این دوران علاوه بر مبارزه و کارزار برای رهایی از تارهای توطئه که دورش تنیده شده بود، با عنایت به مسئولیت تاریخی و بر اساس مصالح ملی مردم ایران، با تحمل ریسک، سایتهای مخفی و پروژه اتمی رژیم را افشا نمود. بدین ترتیب بزرگترین ضربه استراتژیک مقاومت به رژیم استبداد دینی زده شد. بنحوی که تا امروز کمر راست نکرده و تمام سرمایه گذاری روی فریبکاران تاریخ معاصر چون خاتمی-روحانی نقش بر آب شده است.
در همین راستا با اتکا به قوه قضائیه در دادگاّههای آمریکا و انگلیس، حقانیت و مظلومیت تاریخی خود را به اثبات رساند. نام سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت از لیست سیاه خارج شد. همزمان خانم مریم رجوی رئیس جمهور مقاومت ایران طرح ده ماده ای خود برای ایران رها شده از چنگال ارتجاع آخوندی ارائه داد.
با نگاهی به آنچه طی چهار دهه بر این جنبش رفته و قیمتی که برای کسب آزادی و تحقق دمکراسی و مردم سالاری پرداخته، شاهدیم که تاکتیکهای مقاومت یکی بعد از دیگری با توفیق مواجه شده است. در حالیکه رژیم با تمام امکانات یک حکومت، در تمام صحنه های داخلی و خارجی جز شکست و انزوا ارمغانی نداشته است. این مقاومت از خیابانهای شهرهای مختلف جهان تا دادگاههای بین المللی، صحنه نبرد را طی کرد تا جهان به اعتبار آن پی ببرد.
خانم رجوی، در سخنرانی در سالگرد ۳۰ خرداد ۶۰ اظهار می دارد: "مرز میان استبداد و آزادی. مرز میان خرافه و ارتجاع، با اسلام رهایی. مرز میان سرخم کردن در برابر فاشیسم دینی و هم جبه شدن با شیخ وشاه، با مرزهای سرخ و شعله ور ایستادگی و فرازی و سربه داری. مرز میان آنچه نباید کرد و آنچه باید کرد. مرز میان تسلیم و سازش، با مقاومت به هر قیمت. و مرز میان ندامت و تواب گری با مجاهدت و ایستادن بر سر موضع یعنی بر سر عهد و پیمان و اصول خدشه ناپذیر." ( ۲۱ ژوئن ۲۰۲۰)
بدین ترتیب با مرزبندی تاریخی و مدبرانه مسعود و مریم، مبارزه برای تحقق آزادی، محو دیکتاتوری دینی که با زدوبند با استعمار انقلاب ۵۷ به سرقت رفت، در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به بالندگی خود رسید و نقطه عطفی شد تا الیگارشی دینی برای همیشه به چالش کشیده شود تا در پروسه مبارزاتی به زباله دان تاریخ ارجاع شود. رزمی حماسه ساز شکل گرفت که دامنه اش تا به امروز کشیده شده است.
نزدیک به دو دهه از نام گذاری مقاومت در لیست تروریست سپری شده است. نزدیک به ۸ سال است که نام مقاومت از لیست خارج شده است، نقش خانم رجوی در هدایت کارزار بزرگ ملی برای تحقق مشروعیت مبارزه مقاومت هرروز برجسته تر شده است. سازمان مجاهدین با تمام دسیسه هایی که رژیم در عراق برای نابودی آنها طراحی کرده بود، با سربلندی و سرافرازی به سلامت به آلبانی هجرت نمود، و با تشکیل کانونهای شورشی و شوراهای محلی به طراحی آقای مسعود رجوی مراحل سرنگونی رژیم وارد فاز نهایی خود شد. بدین ترتیب، هر که آن کند که نباید، آن بیند که نشاید.
در مقابل، رژیم الیگارشی دینی که کمر به نابودی جنبش آزادی ستان بسته بود، در انزوای بین المللی ناشی از ضربه کمر شکن استراتژیک جنبش و چرخش سیاست آمریکا در خروج از برجام و برگرداندن تحریمهای نفتی- مالی قرار گرفت. نام سپاه پاسداران، در لیست تروریستی آمریکا قرار گرفت، مهمترین مهره نظامی رژیم که فرد شماره دو بود بنام قاسم سلیمانی توسط آمریکا کشته شد. از سویی رشد نارضایتی و انباشت مطالبات مردم تحت ستم آخوندها، به قیام های سراسری راه برد و فریبکاری رژیم در جناح بندی های داخلی اصلاح طلب و اصول گرا برای مردم ایران رنگ باخت. محکومیت بیش از هفتاد بار در مجمع ملل متحد بدلیل نقض حقوق بشر به یمن فعالیتهای مقاومت ایران، و عدم توانایی رژیم در مقابله با رشد بیمارگونه فساد در تمام ارکان حاکمیت، استبداد دینی را دچار گیجی و بهم خوردگی در تعادل در تمام خطوط استراتژیک نموده است. خشم برخاسته از شکست در تمام حوزه های سیاسی علیه مقاومت ایران، خامنه ای و ایادیش را در وحشت از فروپاشی، بر آن داشته که در مقام جبران معضلات ناشی از بی ثباتی و بحران خارجی که ریشه آنها را در نقش مقاومت سازمان یافته تبیین می کند، با ترسیم خطوط جدید تاکتیکهای منطبق با وضعیت بحرانی خودش را طراحی کند. از جمله:
الف: در وحشت از عملکرد کانونهای شورشی در پیوند با صدها هزار خانواده که فرزندان شجاع و آزادی خواه آنها بدست دژخیمان رژیم بقتل رسیدند، تلاش دارد تا به کمک مزدوران و ایادی داخلی و خارجی، سرآغاز جنبش انقلابی ۳۰ خرداد را بازبینی کرده و به تحریف تاریخی این سرفصل تعیین کننده بپردازد. با این امید که نسل جوان به سمت کانونهای شورشی جذب نشوند.
ب: ارسال تروریست به آلبانی و بموازات آن علم کردن مردگان سیاسی و کارتهای سوخته و خائنین به مصالح و منافع ملی مردم ایران، در بسیج علیه جنبش، به منظور خدشه دار کردن چهره مقاومت و بی اعتبار جلوه دادن جایگاه رهبری جنبش.
طنز روزگار در این است که ارتجاع عاجز از فهم جوهر آزادی خواهانه این جنبش، هنوز درس نگرفته است که شورای ملی مقاومت و نیروی محوری آن سازمان مجاهدین خلق، در اوج توطئه ارتجاع- استعمار تمام اتهامات کهنه شده امروز مخالفین استقلال و آزادی ایران را در دادگاههای غرب خنثی و رفع اتهام کرده است. در میدان جنگ خلع سلاح، فرود صدها موشک را بر پایگاهش در اشرف و زندان لیبرتی تجربه کرده است. صدها شهید را با افتخار به ملت شریف تقدیم کرده است. اما مسیر با سعادت تحقق آزادی و سرنگونی استبداد دینی را بدون مکث ادامه داده است. پرداختن مجدد رژیم به تاکتیک شکست خورده، جز افلاس و روسیاهی چشم اندازی ندارد. مهر هویت این افراد واداده بر پیشانی اشان ثبت است. رژیم و عناصر و ابواب جمعی خارج کشوری اش که در محافل استعمار، به بازی گرفته شده اند، بدانند که ارزشهای مقاومت مردم ایران، در مصاف با انسانهای ضد ارزش و بی مقدار است که برجسته می شود. آخر این جنبش از زیر بته که بیرون نیامده که از این بادهای مسموم بلرزد. این مقاومت تاریخی دارد و اصالتی و چهل سال است که مشروعیت خودش را در راه آزادی بی وقفه با پرداخت خونهای نسلی از بهترین و فرهیخته ترین انسانهای معاصر ایران، کسب کرده است.
فرجام و چشم انداز
غرض از مقایسه تطبیقی روشنگری در مقایسه استراتژی و تاکتیک رژیم و مقاومت ایران در مقطع مشخص تاریخ معاصر ایران بعد از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ است. بمنظور درک صحیح چالش ها، پژوهش حاضر بدین منظور صورت گرفت تا ارزیابی از مقطع تاریخی ۳۰ خرداد و حوادثی که مسیر تاریخ را دگرگون کرد ارائه گردد. با عنایت به شاخص های دستیابی به تفاوتها میان استراتژی دونیروی متضاد که در قلمرو میان آزادی و استبداد مقابل هم صف آرایی کرده اند، ترسیم برخی تحولات کلیدی که طی چهل سال نقش تعیین کننده برای هر دو طیف متخاصم داشته است، و با توجه به خصلت طولانی بودن مباحث، بطور خیلی فشرده تحلیل شده است. تبیین چهار دهه جنگ آزادیبخش، در بعد سیاسی – فرهنگی، پادزهر فناتیزم دینی، از حوصله این مقاله خارج است. زیرا که مطرح نمودن بیش از حد الویت های شناختی تاب و توان زیاد می طلبد و نیازمند درج در چندین جلد کتاب است.
استراتژی ترسیم شده از فردای ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، که برای تحقق اهداف دمکراتیک مردم ایران برای حصول به آزادی و مردم سالاری ترسیم شد، اگر چهار دهه طول کشید، ولی بی شک به ثمر خواهد نشت. بهترین گواه و بینه پیروزی مقاومت در کارزار عظیم محو ارتجاع از حیات سیاسی-فرهنگی ایران، وضعیتی است که رژیم در آن قرار دارد. خمینی و ابواب جمعی او با دنائت به اعتماد مردم ایران که در سال ۵۷ در خلع ید از شاه دیکتاتور، برایش فرش خون گستردند خیانت کرد و صفحه تاریکی در تاریخ معاصر گشوده شد. خمینی خواهان خلافت بود، نه جمهوریت. قساوت و شقاوت دستگاه ولایت خامنه ای علیه عالیترین مصالح ملی ایران در شرایطی رخ می دهد که با تاکتیک فرار به جلو تلاش میکند تا هم روحیه نیروهای روبه اضمحلال در نظام را تقویت کند، هم مانع وصل مردم جان به لب به کانونهای شورشی گردد.
جنبش سازمان یافته از همان فردای اتمام حجت تاریخی خودش با ایلغار آخوندی در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به رهنمود آقای مسعود رجوی وارد کارزار عظیمی شد کارستان. برتولت برشت بدرستی چنین تحلیل می کند که: "کسی که مبارزه می کند امکان دارد ببازد، اما کسی که مبارزه نمی کند، قطعاً بازنده است".
با عنایت به تعادل قوا در ایران و منطقه خامنه ای و ابواب جمعی او، چهار دهه است که بر گرده ملت سوارند و با امکانات دولت و کشور، با پول نفت و منابع طبیعی به قتل و غارت که از خصوصیات بارز نظام محسوب می شود، به مدد استعمار، با اتکاء به استراتژی حفظ نظام به هر قیمت و صدور بنیادگرایی اسلامی به جهان، خواب خلافت اسلامی را در سر می پرورانند. اما با مسئولیت تاریخی سازمان مسلمان و مترقی مجاهدین خلق در برابر مردم ایران و ایدئولوژی برخواسته از آن، در مقابل بلای شوم و ارتجاعی تاریخ معاصر ایران که ریشه در گذشتگان ایران داشت، قد علم کرد و او را به چالش کشانده و تمام رویاهای خلیفه گری را بر باد داد. این کارزار و جنگ تاریخی-ایدئولوژیک البته با فدیه و پرداخت ۱۲۰ هزار قهرمان ملی، که خون خودشان را نثار رهایی مردم ایران از ارتجاع و زهاک دوران کردند تا کنون عملی شده است.
نسل جدید که در زندان اشغالگران ایران محبوس هستند، اشراف داشته باشند که در جمع بندی کلی، با ضریب قاطع می بایست گفت که حل تمام ناهمگونی ها، ظلم و ستمی که بر این ملت روا می شود، تنها با سرنگونی از طریق گانونهای شورشی امکان پذیر است. تمام صورت مسئله نیز در این است. شورای ملی مقاومت و سازمان محوری آن مجاهدین خلق تا بن استخوان به آرمان آزادی و محو جاهلیت آخوندیسم متعهد و پایبند هستند.
اکنون که به مقایسه تطبیقی در قبال استراتژی و تاکتیکهای دو قطب متضاد پرداختیم با توجه به محدودیت نوشتار فوق، به روشنی و با شفافیت ناظر هستیم که ساکنان "کشتی بگل نشسته نظام" در تقلا برای ممانعت از غرق شدن در انزوای جهانی دست و پا می زند، چه در استراتژی و چه در تاکتیک. در مقابل مقاومت مشروع مردم ایران با ارائه آلترناتیو خود (شورای ملی مقاومت) و طرح برنامه ده ماده خانم مریم رجوی، رئیس جمهور برگذیده مقاومت برای دوران انتقال قدرت به مردم، در استراتژی سرنگونی و تحقق آزادی در تمام حوزه های سیاسی و مبارزاتی با سربلندی و امیدواری به پیروزی نهایی، خطوط صحیح استراتژیک و تاکتکهای برآمده از آن را با توفیق به پیش می برند. دیکتاتورها پایانی یکسان دارند. تاریخ قضاوت خودش را خواهد کرد. بله چهل سال است که در تقدیر این جنبش آمده که تنها نماینده تغییر در ایران است. این ها فصل های غرور آفرینی است که خلق آن به آسانی و در آسایش کسب نشد. این سهم مقاومت از تاریخ پر طلاطم ایران است. تبلور افتخار و استواری جنبش را در کنفرانس بزرگ کهکشان امسال در ۱۷ جولای ۲۰۲۰ ملاحظه گر خواهیم بود.
دکتر منشور وارسته ( کارشناس روابط بین الملل )