در این گردهمایی، شماری از حقوقدانان و شخصیتهای سیاسی بینالمللی شرکت داشتند و به سخنرانی پرداختند. هم چنین شماری از مجاهدان از بندرسته و شاهدان قتل عامها سخنرانی کردند.
خانم مریم رجوی طی سخنرانی در این گردهمایی گفت:
هممیهنان،
خواهران، برادران،
بهیکایک شما درود میفرستم.
تبریک بهخاطر وادار کردن رژیم و قضائیه جلادان به یک گام عقبنشینی و فعلا توقف در اعدام ۳جوان قیامی در اثر توفان عظیم خشم مردم و بیش از ۱۱میلیون اعتراض، هرچند که قضاییه ولایت فقیه، سه جوان دلیر کرد را در سقز بهخاطر آتشزدن عکسهای سرجلاد قاسم سلیمانی، جمعا به بیش از ۱۶ سال زندان محکوم کرد.
بنابراین خشم و اعتراض مردم ایران تا سرنگونی رژیم و پیروزی نهایی ادامه دارد. این جوانان و تمام زندانیان قیام باید هر چه سریعتر آزاد شوند.
در بهبهان هم رژیم، با لشکرکشی به ضدتظاهرات و شعارهای همیشگی مرگ بر منافق روآورده، اما هیهات، زیرا با این نمایشها دردی از این رژیم درمان نمیشود، آنهم با دلاری که به بیش از ۲۶هزار تومان رسیده است.
امروز اینجا جمع شدیم که به ۵ رخداد بزرگ تاریخی و درسهای آن میپردازیم؛ نگاهی به نقشه مسیر و راهی که تاکنون پیمودهایم که در عین حال چراغ راهنمای آینده است:
سالگرد قیام مردم تهران در ۳۰تیر ۱۳۳۱در برابر شاه بهخاطر آنکه مصدق را از نخستوزیری برکنار کرده بود،
سالگرد تشکیل شورای ملی مقاومت ایران و آغاز چهلمین سال حیات آن.
سالگرد زهر آتشبس برای خمینی در جنگ ۸ ساله ایران و عراق در ۲۷تیر ۱۳۶۷، زهری که ارتش آزادیبخش ملی ایران مخصوصاً با فتح شهر مهران به حلقوم او ریخت،
واقعه دیگر، حکم خمینی به قتلعام مجاهدین استوار و ایستاده بر «سر موضع» و سایر زندانیان مبارز،
و همچنین سالگرد عملیات کبیر فروغ جاویدان و پیشروی ارتش آزادیبخش ملی ایران تا دروازه کرمانشاه در عمق ۱۷۰ کیلومتری خاک وطن، که در تصور کسی نمیگنجید.
آری، نبرد برای پسگرفتن ایران از آخوندهای اشغالگر، همچنان ادامه دارد و بیگمان به پیروزی میرسد.
سالگرد قیام ملی ۳۰تیر و تاسیس شورای ملی مقاومت ایران
با ادای احترام به دکتر مصدق پیشوای بزرگ نهضت ملی ایران که در سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد، به نسل جوان پیام میداد که «شما آخرین تیر ترکش مردم ایران هستید؛ از آنچه دیدهاید، درس بگیرید و عمل کنید». میگفت «عقبماندگی ما بهعلت نداشتن تشکیلات سیاسی و اجتماعی است».
مصدق با الهام از مجاهدین الجزایر، در ایران به مجاهدینی چشم دوخته بود که در راه آزادی و استقلال وطن «از همه چیز خود میگذرند». بر سر مواضع خود «میایستند و یکدندگی به خرج میدهند».
سالها بعد، مسعود رجوی در دفاعیه خود در بیدادگاه نظامی شاه در سال ۵۰ گفت: «من و دوستانم از فرزندان دکتر مصدق هستیم که به پول و مقام پشتپا زدهایم» و گفت: «مصدق غروب استعمار و طلوع آزادی و استقلال را میخواست».
یک دهه بعد مسعود رجوی شورای ملی مقاومت ایران را تأسیس کرد تا برخلاف انقلاب ضدسلطنتی، اینبار رنج و رزم و خون شهیدان لگدمال نشود و به ثمر بنشیند و ایران دمکراتیک فردا را تضمین کند.
به برنامه و طرحها و مصوبات شورا و دولت موقت از ۴دهه پیش نگاه کنید. به واقع میدرخشند و حقانیت آنها ثابت شده است؛
از اصل حاکمیت و رأی جمهور مردم تا اعلام استحالهناپذیری و اصلاحناپذیری و حتی مذاکرهناپذیری رژیم ولایت فقیه.
از طرح صلح و سیاست صلح و جنبش صلح، در برابر جنگطلبی خمینی تا طرح خودمختاری در چارچوب وحدت و تمامیت ایران.
از طرح جدایی دین و دولت تا طرح آزادیها و حقوق زنان و طرح جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی که میگوید اگر خواهان جمهوری و یک نظام سیاسی دمکراتیک و مستقل با جدایی دین از دولت هستید، بدون شک با ما هستید. طرح جبهه همبستگی را دقیقاً آنهایی نادیده میگیرند که با شاه و شیخ پل دارند تا بتوانند پس از درهمشکستهشدن برچسب تروریسم، مجاهدین را با همان فرهنگ اطلاعات آخوندها، فرقه خطاب کنند.
تشکیل و حفظ جایگزین دمکراتیک، درس بزرگ انقلاب ضدسلطنتی
تشکیل، معرفی و حفظ آلترناتیو، نخستین و بزرگترین و البته سختترین درسی بود که ما از انقلاب ضدسلطنتی گرفته بودیم. یعنی کافی نیست که فقط بگوییم چه چیزی را نمیخواهیم و نباید باشد؛ مثل زمانی که همه گفتند دیکتاتوری شاه را نمیخواهیم. بلکه باید به دقت مشخص کرد که چه چیزی را میخواهیم و باید باشد. همچنانکه حالا در برنامه ۱۰ مادهیی مقاومت فرموله شده است.
درودهای همه ما نثار مسئول شورای ملی مقاومت، مسعود رجوی که در یک لحظه تعیینکننده که خمینی با موج عظیم اعدام و سرکوب میخواست فصل انقلاب و آزادی را در تاریخ ایران برای همیشه به پایان برساند او با پایهگذاری یک جایگزین دمکراتیک، فصل تازهیی را در تاریخ ایران گشود که آزادی و ایران دمکراتیک فردا را تضمین میکند.
نخستین و مهمترین گناه مسعود این بود که اولویت و تقدم را به آزادی داد و بههمین خاطر اصل ولایتفقیه و قانون اساسی ولایتفقیه را نپذیرفت و تحریم کرد. برخلاف ریزشیهای سپاه پاسداران و حزب توده و سایر دستجات و افرادی که وقتی به خارجه رسیدند، یکباره به یاد دمکراسی و آزادی افتادند. در فروردین ۶۰ روزنامه حزب توده مینوشت: آقای رجوی توجه فرمایید دمکراسی که اینهمه مورد عشق و پرستش شماست، در عصر ما به نسبت امپریالیسمستیزی، چه بسا نقش درجه دوم هم احراز نکند!
بله آلترناتیو شورای ملی مقاومت بر اساس آزادی و استبدادستیزی، با نفی شاه و شیخ و البته با سنگینترین بهای خونین، ساخته شد و دوام و قوام پیدا کرد.
مهمترین و بزرگترین جبههبندی در ایران امروز
رژیم آخوندی ۴دهه است که میخواهد با شیطانسازی و با اعدام و قتلعام و تروریسم، آلترناتیو خود یعنی آنچه را که باید باشد، نابود کند. میخواهد دنیا را متقاعد کند که این رژیم آلترناتیوی ندارد و باید به آن تن داد. وقتی هم نتواند مجاهدین و شورای ملی مقاومت را نابود کند، تلاش میکند نشان بدهد که آنها بدتر از این رژیم هستند و در نتیجه باز هم باید با همین رژیم ساخت. نتیجه وضع موجود هم روشن است. از یک طرف کشتار جوانان ایران، از طرف دیگر غارت دارایی مردم و چوب حراجزدن به خزر و خلیج فارس و جزایرش در معاملات و قراردادهای وطنفروشانه که این روزها صحبتش زیاد است.
آخوندها، قدرت پوسیده رابه این صورت حفظ کردهاند که البته دوام نخواهد آورد.
در۴۰سالی که میگذرد، رژیم بیوقفه اعلام کرده است که مجاهدین و مقاومت ایران را دشمن اصلی و نخستین مرز سرخ خود میداند. بنابراین در این رویارویی تاریخی میتوان جایگاه و نقطه قرارگرفتن همه نیروها و جریانات را مشخص کرد.
در یکطرف بقایای شیخ و شاه و افراد و جریانهایی هستند که بهطور آشکار و بیپرده و یا شرمگینانه و در پرده، همین رژیم را بر شورای ملی مقاومت و مخصوصاً بر مجاهدین ترجیح میدادند و میدهند. مثلاً در سیاست صلح و جنبش صلح در جنگ ۸ ساله، در بحث هویت و ماهیت رژیم بعد از مرگ خمینی و مطرح شدن سراب میانهروی رفسنجانی و در برابر توهم اصلاحات آخوند خاتمی.
پس ما با افراد و جریانهایی روبرو هستیم که یا با همین رژیم هستند، یا متحد بالفعل رژیماند و یا به درجات با همین رژیم همسو هستند، برای مثال بر سر تحریمها و همچنین برنامههای هستهیی و موشکی رژیم و یا در باره فعال شدن مکانیزم ماشه در ۶ قطعنامه بلوکهشده شورای امنیت علیه این رژیم، یا بر سر نامگذاری تروریستی سپاه پاسداران و یا در موضوع قاسم سلیمانی و دخالتهای رژیم در سوریه و لبنان و یمن.
بله، بر سر همه این مسائل با رژیم همسویی و همزبانی میکنند؛ اما در طرف دیگر آنهایی قرار دارند که رو در روی رژیم ایستادهاند و بنابراین با ما هستند یا همسو با مقاومت ایراناند. این نخستین، مهمترین و بزرگترین جبههبندی در ایران امروز است.
برای شناختن هر کس و هر جریان، به سادگی میتوانید از او بپرسید که انتخاب واقعی و بالفعل او کدام یک از اینهاست؟ رژیم آخوندی یا شورای ملی مقاومت ایران؟
بپرسید که بین مجاهدین و آخوندهای حاکم اعم از «اعتدالی و اصلاح طلب و اصولگرا» کدام یک را ترجیح میدهد؟ در پاسخ به همین سؤال اساسی، محتوا و ماهیت همه طرفها آشکار میشود.
آلترناتیو شورای ملی مقاومت، آئینه تمام نمای مبارزات۴۰ ساله
در واقع این شورا و این آلترناتیو، شاخص و آئینه تمام نمای مبارزات۴۰ ساله است. و این حقیقت را روشن میسازد که چرا شیطانسازی و خصومت رژیم با مجاهدین و تروریسم علیه این مقاومت، در چنین ابعاد گستردهیی جریان دارد و هدف آن چیست؟
بنابراین ما با آنهایی که شیخ و شاه را بر مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ترجیح میدهند، حرفی نداریم. حرف آخر با شاه را مردم ایران در انقلاب ضدسلطنتی با سرنگون کردن شاه زدهاند. حرف آخر با شیخ را هم مردم ایران، در قیام و انقلاب نوین ایران، خواهند زد؛ هم با شیخ و هم با کسانی که سپاه و اطلاعات و قضاییه جلادان را بر مجاهدین و مقاومت ایران ترجیح میدهند.
به بیانیه تاریخی ۳۱ شخصیت برجسته آمریکایی در تاریخ ۱۰تیرماه امسال درباره ضرورت حسابرسی از رژیم جلادان نگاه کنید. برای تمام دنیا با صراحت روشن کردهاند که در ظلمت تیره و تار ۴۰ ساله این رژیم و جنایتهای بیپایانش، یک نقطه امید وجود دارد که همین شورای ملی مقاومت ایران است.
این بیانیه میگوید: «تنها سازمانی که بیشتر از هر موجودیت دیگری، حتی دولتها، برای آزاد کردن شهروندان ایرانی از دست استبداد و برای آزاد کردن جهان از تروریسم برخاسته از بنیادگرایی عمل کرده، همین شورای ملی مقاومت ایران است. شورای ملی مقاومت بهطور خستگی ناپذیر تلاش میکند تا تضمین کند که امید به برقراری دمکراسی و پایان بیعدالتی در ایران، زنده بماند».
این بیانیه میگوید: «...شورای ملی مقاومت و مجاهدین شرایط دهشتناک وصفناپذیری را از سوی رژیم ایران تحمل کردهاند». بله، این عین حقیقت است.
قتلعام۶۷ بزرگترین جنایت کیفر دادهنشده علیه بشریت
یکی از دهشتناکترین جنایتهای وصفناپذیر که ما تحمل کردیم، قتلعام زندانیانمان به حکم خمینی بود، که پس از آن که وادار به قبول آتشبس در جنگ ۸ ساله شد. به آن دست زد. خمینی سوگند خورده بود آن جنگ را تا وقتی که در تهران حتی یک خانه باقیست، ادامه بدهد. همان جنگی که خمینی آن را برای حفظ رژیمش «نعمت الهی» میدانست. استراتژی و شعار رسمی آن جنگ ”فتح قدس از طریق کربلا“ بود. با یک میلیون قربانی فقط در طرف ایران.
وزیر آموزش و پرورش خمینی با افتخار میگفت در طول جنگ ۸ ساله، ۴۴۰ هزار دانشآموز از مدارس و دبیرستانها را به خط مقدم یعنی بر روی میدانهای مین فرستاده است. درست مثل همین امروز که رژیم بیدریغ مردم را به میدانهای مین کرونا میفرستد.
خمینی با حکم قتلعام، درصدد برانداختن نسل مجاهدین بود تا مانند مغول برای حکومتش تضمین بقا بهدست بیاورد. البته در همان زمان منتظری، جانشین معزول خمینی به او نوشت که مجاهدین یک سنخ منطق هستند، با کشتن از بین نمیروند بلکه ترویج میشوند.
خمینی در حکم قتلعام به خط خودش نوشت: هر کس در هر مرحله اگر بر سر موضع مجاهدی باشد، حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید...
یکبار بارونس بوتروید، دوست گرامی مقاومت ایران گفت: قتلعام زندانیان سیاسی توسط خمینی، آنهم بعد از اینکه مجبور به پذیرش آتشبس شد، بزرگترین جنایت علیه بشریت بعد از جنگ جهانی دوم بود که کیفر دادهنشده باقیست.
ولی بیشک روزی خواهد آمد که ما شاهد استیفای حق باشیم. ما از آغاز، با افشای تمام جزئیات درباره قتلعام، خواهان حسابرسی از آمران و عاملان این جنایت بزرگ علیه بشریت بودهایم.
مسعود از ابتدا میگفت که سران رژیم و آمران و عاملان قتلعام زندانیان سیاسی، باید بهجرم جنایت علیه بشریت در دادگاه بینالمللی و در دادگاه مردم ایران، محاکمه و مجازات شوند... بهخصوص از آنجا که از مغول به بعد، این نمونه بیسابقهیی است... مجازات و محاکمه این جانیان، حق مردم ایران، حق جامعه بشری و حق مجاهدین و خلق آنهاست.
در ۳۲ سال گذشته، مقاومت ایران، در این باره صدها و هزاران کنفرانس، تظاهرات و راهپیمایی و دادگاههای سمبلیک مردمی برگزار کردهایم. همراه با افشای اسناد و اسامی و مزارهای بینام و نشان.
جنبش دادخواهی در انتخابات ریاست جمهوری رژیم در سال ۹۶ با شعار نه جلاد نه شیاد، نقش بهسزایی در شکست طرح خامنهای برای رئیسجمهورکردن آخوند رئیسی، جلاد قتلعام، ایفا کرد. آنقدر که حتی روحانی برای رأی جمعکردن، فرصتطلبانه در مورد رئیسی گفت که او در کارنامهاش جز ۳۸ سال اعدام و زندان چیز دیگری ندارد. دو روز بعد خامنهای که بهشدت عصبانی شده بود، در حالیکه قاسم سلیمانی و سران سپاه پاسداران درکنارش بودند، روحانی را تهدید کرد که اگر خط قرمز رژیم در این موضوع را مراعات نکند، سیلی خواهد خورد. بعد هم خود او علناً به قلمبهمزدها و فیلمسازان وزارت بدنام «توصیه» کرد که کاری کنند که «جای شهید وجلاد عوض نشود».
در قدمهای بعد، وقتی که کار جنبش جهانی دادخواهی بالا گرفت، رژیم با ترفندهای خاص خودش که به آن عملیات پیچیده چندوجهی میگوید با بهکار گرفتن یک مزدور نفوذی به فکر گلآلود کردن آب و مصادره و مخدوشکردن جنبش دادخواهی و دورزدن مجاهدین سر موضع و رهبری آنها افتاد. در حالی که هدف اصلی قتلعام و حکم خمینی، نابودی مجاهدین و تشکیلاتشان بود. مضافاً بر اینکه دستگیری دیپلمات تروریست بمبگذار در گردهمایی ویلپنت و همچنین خنثیشدن طرحهای تروریستی در آلبانی، ایجاب میکرد که رژیم از در دیگری وارد شود. این البته موضوع بحث جداگانهیی است، اما مقاومت ایران، هوشیار و بیدار است. همچنانکه کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت توانست مکالمات آخوندهای دژخیم، رازینی و مقیسهای را برملا کند و در دسترس عموم بهویژه ارگانهای قضایی سوئد بگذارد و من فقط این شعار عمومی را یادآوری میکنم که در موضوع قتلعام زندانیان دست بسته، نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.
دربیانیه شخصیتهای آمریکایی درباره موضوع قتل عام آمده است:
«چهرههای اصلی در این رژیم شیطانی که سالها و حتی دههها در مناصب مسئول بودهاند... باید اکنون مورد حسابرسی قرار بگیرند». بیانیه اضافه میکند: «ما توصیه میکنیم کشورهایی که قربانی تروریسم دولتی ایران شدهاند، از جمله آمریکا و هم پیمانان اروپاییشان، تیمهای متخصص را برای مطالعه اسناد و مدارک به اشرف۳ اعزام کنند».
جوشش خونهای شهیدان قتل عام ۶۷ در قیامهای ایران
آن خونهای پاک، بهخصوص شهیدان۶۷، امروز در ایران در جوشش است و جوانان شورشی نسلدرنسل، از آن انگیره و الهام میگیرند. آن مجاهدان سربهدار، که هزار هزار سر به پای آرمان آزادی نهادند، موضوع امروز و اکنون جامعه ایران هستند. موج دستگیری جوانان شورشگر و خانوادههای مجاهدین در ماههای اخیر گویای همین حقیقت است.
خامنهای در۲۸ اردیبهشت نسبت به روآوردن جوانان به مجاهدین هشدار داد و گفت نباید مانند ابتدای انقلاب، جوانان مسلمان، جذب مجاهدین بشوند که بعد رژیم را آماج حملات خود قرار دهند.
رسانههای رژیم، این قبیل جوانان را «سلولهای خفته» مینامند که بهقول آنها «آرام آرام در زیر پوست شهر افزوده شده» و در انتظار طغیان هستند.
هفته پیش وزیر بهداشت رژیم از گزارش دوستان امنیتیاش نقل قول میکرد که «مردم از فقر و تهیدستی رو بهسمت طغیان میبرند» و «نیروهای امنیتی و نظامی و انتظامی باید ... به عدم شکلگیری یک طغیان فکر کنند».
بله، زنگها اینچنین حتی در داخل رژیم به صدا درآمده است. بیسبب نیست که رژیم باز هم بر طبلهای شیطانسازی علیه مجاهدین و دوستان مقاومت ایران میکوبد.
بله، در ایران، قلب دعوا، مقاومت بر سر آزادی و حاکمیت رأی مردم و جمهور مردم در برابر حاکمیت آخوندها و استبداد دینی است.
چهل سال است که آخوندها با همان قساوتی که مردم را میکشند و شکنجه میکنند و با همان بربریتی که ایران را بهویرانی کشاندهاند، مجاهدین و مقاومت ایران بهویژه مسعود را هر روز با رگبار دروغ و افترا به صلیب میکشند. اما نام او همچنانکه در قتل عام، راز ایستادگی و مقاومت آن قهرمانان بود، امروز، اسم رمز شورش و نبرد آزادیبخش است.
هر چند «تیر تبار تهمت» از جانب «دلقکان تاریخ و مشاطگان ابلیس»، «هر سو روان بهسویش» اما روزی میرسد که «گل برآید از باغ آرزویش».
آری آن روز، روزی که از باغ آرزوهای مردم ایران، گلهای آزادی و حاکمیت مردم رویان و شکوفان شود بهطور قطع و یقین فرا میرسد.
سلام بر شهیدان
سلام بر آزادی