محمد قرایی (م شوق): شستن دستهای آمران قتل عام و آستانبوسی شاه و شیخ توسط شاعر سفله


برگزاری کهکشان مقاومت ایران در سه اجلاس پی در پی در «بزرگترین گردهمایی آنلاین جهانی» در بحبوحه همه گیری کرونا معنا و مفهوم شگفت انگیز دیگری را از «می توان و باید» به مردم ایران و جهانیان ارائه داد و بیش از هرکس رژیم آخوندها را که در پی فرصت سازی از کرونا برای فلج کردن قیام و مقاومت مردم ایران بود، ترساند. به خصوص که در برنامه گردهمایی جهانی ایران آزاد، یک کنفرانس اینترنتی با عنوان سی و دومین سالگرد قتل‌عام ۶۷، جنایت مجازات ناشده علیه بشریت- دادخواهی برگزار شد و دو روز بعد در ۳۱ تیر ایالات متحده به انجام تحقیقات مستقل توسط جامعه جهانی فراخوان داد تا حسابرسی و عدالت را برای قربانیان رژیم ایران فراهم کند.

سخنگوی وزارتخارجه آمریکا روز ۱۹ ژوئیه یعنی (۲۸ تیر ۱۳۶۷ روز بعد از زهر آتش بس) را سالگرد شروع «کمیسیون‌های مرگ» در ایران به دستور خمینی اعلام کرد و گفت رئیس دستگاه قضایی و وزیر دادگستری کنونی رژیم ایران هر دو بعنوان اعضای این«کمیسیونهای مرگ» شناسایی شده‌اند و همه مقامات رژیم ایران که مرتکب نقض حقوق بشر و سوءرفتار می‌شوند باید حسابرسی شوند.

بنابراین ولی فقیه در تله ی حسابرسی از جنایات خود و رژیمش به دست و پا افتاد ودوباره مجبور شد تشبثی به حشیش جدیدش بکند و دوباره آن یغمادهنده شرف خود را به میدان بیاورد تا دستهای قاتلان سی هزار سر به دار را بشوید و شروع کشتارها را از فردای آتش بس (۲۸تیر) یک هفته جا به جا و ادعا کند که: «(در) مسئله کشتارها ...، فروغ جاویدان که شروع شد دست رژیم باز شد ... پنجم و ششم عملیات بود همان روز کشتار شروع شد و هزاران نفر را کشتند مینیمم»(اسماعیل یغمایی-۶مرداد۹۹)

حشیش دیگری هم در همین ایام و در یک برنامه شیخ و شاه نشان دیگر در پاسخ به سؤالی را جع به «سی و دومین سالگرد عملیات مرصاد(!) و آنچه به کشتار ۶۷ هم معروف شده»، همین حرف یغمایی را عینا تکرار می کند و میگوید: «کاری که مجاهدین کردند، بهانه ای برای این کار شد و بعد دو مرتبه بهانه ای شد برای این که خشونت در داخل کشور افزایش پیدا کنه»(علی سجادی ۳مرداد۹۹)
در این روزها پیچ هر رادیو و تلویزیون رژیم را هم که بازکنید و پای منبر هر آخوند و امام جمعه یی که بنشینید روضه های مرصاد می شنوید و نمایشنامه های مرصاد می بینید تا به خیال پوک خامنه ای جنایت بزرگی را توجیه کنند که۳۲سال پیش منتظری قائم مقام خمینی چشم درچشم ابراهیم رئیسی و نیری و پور محمدی و اشراقی آن را بزرگترین جنایت که در تاریخ ثبت خواهد شد و ولایت فقیه را منفور مردم کرده، توصیف کرد.
ملاحظه می کنید که ضرب المثل الغریق یتشبث بکل حشیش تا کجا با حال و روز ولی فقیه غرق در باتلاق بحرانهای سرنگونی هم‌خوان است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد.
آن چه می ماند حال و روز یغمایی است که برادر بزگوار و صدیقم محمد سیدی کاشانی سه سال پیش آن را چنین توصیف کرده بود:«سرنوشت رقت آور و مسیر عبرت انگیز شاعری که در برابر شیخ و شاه زانو زد و ارتجاع او را به یغما برد»
سرنوشت رقت‌بار شاعرسفله که امروز در خدمتگزاری به ولی فقیه نفله و جلادان ۶۷ از یکسو و در آستانبوسی و مداحی برای دیکتاتور ساقط شده در انقلاب مردم ایران به خفت‌بارترین صورت«نواله‌ی ناگزیر را گردن کج می‌کند»، تماشایی است.
راستی کدام خائن خود فروخته‌یی را دیده اید که تا بدین حد شرف و شعور انسانی‌اش را در زیر نعلین شیخ و چکمه شاه لجن‌مال کند و انتظار داشته باشد که با «ندامت گفتن» های پیاپی‌اش و درود بر شهریار و شاهزاده متوسل به پاسداران، مقاومتی را که بیش از نیم قرن با هردو دیکتاتوری جنگیده در اذهان مردم زیر سؤال ببرد؟!
البته در بازار مکاره ولایت درمانده در برابر مقاومت توفنده مردم ایران از این تحفه های تماشایی کم پیدا نمی‌شود.
مگر وزارت اطلاعات تماس با بچه شاه را به آن معلم شریف خراسانی توصیه نکرد تا خط قرمز رژیم با مجاهدین را نگهدارد؟
مگر بچه شاه به سپاه پاسداران متوسل نمی‌شود تا استراتژی سرنگونی برای خود بسازد؟
پس چندان عجیب نیست که شاعر سفله نیز با یک مزدور نفوذی که به گواهی آقای فریدون ژورک، کتاب برای لاجوردی می‌نوشته، جفت و جور شود تا علیه مقاومت سمپاشی کنند؛ بلکه مردم نسبت به مقاومت مساله‌دار شوند و چنان از مجاهدین بترسند که دیگر برای سرنگون شدن خامنه‌ای قیام نکنند!!
آخر آدم برای سمپاشی سم مؤثر پیدا می‌کند، نه سمی که بیشتر همه را به یقین می‌رساند که این آدم خودش مخبط است. لطفاً ببینید چه کسی برای سمپاشی، این جملات را که اولش زیر سؤال بردن خودش و آخرش توهین به همه ملت ایران و روشنفکران و متفکران و مبارزان و شهیدان ایران است می‌پراکند:
(جملات در گیومه زیر را از اعترافات اسماعیل یغمایی در «برنامه ساواکی -وزراتی بهبهانی» در تاریخ ۲۳تیر و ۶مرداد۹۹ نقل می‌کنم):

اعتراف به بی‌شعوری
«با پیشرفت انقلاب شاهد این نبودیم، ولی شعور این را، من در رابطه با خودم مثال می‌زنم هزاران نفر هم مثل من بودند. شعور این را ما نداشتیم. . .»
«تهی بودم از شناخت حکومت قبلی»
«هویت، باز تأکید می‌کنم نداشتیم»

لیسیدن چکمه های دیکتاتور و دستهای سرکوب و ممیزی
«نقاط مثبت حکومت شاه که فراوان است»
«مملکتی بود که می‌شد توش نفس کشید حالا انتقاد می‌شد کرد و حکومت را به نقد کشید. . .»

مدح نوکر انگلیس و قاتل شاعران و روشنفکران مبارز چون میرزاده عشقی، نسیم شمال، فرخی و دکتر تقی ارانی:
«خدمات رضا شاه بیشمار و بسیار بود به این مملکت و بهترین دوره تاریخ بعد از اسلام دوره پهلوی بود در این شک نکنید»
«شما درست گفتید در غربت مردن پادشاهان یک مملکت، مملکتی که شاهانش نه توسط یک جنبش مردمی ریشه دار بلکه توسط بازیهای سیاسی بیگانه از مملکت به بیرون برده میشوند و در غربت می میرند. این باعث افتخار نیست. یعنی در حقیقت شرم آور است»
«من چندی قبل با یکی از دوستان که گرایش شهریاری داشت به او گفتم که ببین رضاشاه پدر ایران نوین است بنظر من. من جمهوریخواه هستم ولی از او بخوبی یاد میکنم. محمدرضا شاه نیز خدمات بسیاری به این مملکت کرد»
«چون با شاه بد بودند با رضاشاه بد بودند. مثلا یکی فامیلش سرکوب شده یکی شاهد نمیدانم مسائل دیگری بوده و یا زمان محمدرضا شاه به زندان افتاده و اینها نمی تواند به نقد بنشینند و نفی میکنند. نفی درست نیست!!».

توهین به روشنفکران ایران و مخالفان شاه خائن
«من ذره‌ای احترام شخصاً نه برای خودم در چهل سال قبل احترام قائلم نه برای ۹۹درصد روشنفکرانی که تفاوت سلطنت و امامت را در طول سی چهل سال قبل از این‌که خمینی بیاید یکبار توضیح ندادند که هیچ، که راه افتادند و درست عکس اون عمل کردند».
«۶-۷محور را ما در همین میهن تی وی صحبت کردیم. منجمله عقب ماندگی روشنفکرانی که هیچ چیز سرشان نمی شد و من تاکید می کنم اپوزیسیونهایی که از خود محمدرضا شاه صدسال عقبتر بودند».

کم کم می‌رسد به هدف این سمپاشی ها:
«سایر گروه‌ها، از حزب توده گرفته تا بقیه گروهها تا خود مجاهدین، تا خود فدایی عقب مانده‌تر از خود شاه بودند»
پا گذاشتن روی خون شهیدان آزادی

«می‌گویند ۱۲۰هزار کشته دادیم. حالا راست می‌گویند خیلی کشته دادند ولی کشته دادن فقط مهم نیست. مهم اینه که شما با این رژیم دارید می‌جنگید با همون هویت این رژیم»

توهین به مردم ایران و انقلاب ۲۲بهمن و نسبت دادن انقلاب به سارق انقلاب

«متأسفانه توسط خمینی و اندیشه خمینی و بازیهای خمینی و نه بر اساس شعور و ادراک اجتماعی ملی. محمدرضاشاه رفت و دیدیم که برگشتیم حدود ۱۳ - ۱۴ قرن به عقب. رفتیم».

توجیه کشتار ملیتها توسط خمینی
«ببنیدکشتار خمینی در جنایت هیچ مرزی نداشت قبل از فروغ جاویدان، و تا رسید کشتار را شروع کرد. کرد کشت و ترکمن کشت و لر کشت و بلوچ کشت و مجاهد و فدایی واینها و چیزی کم نگذاشت. ولی ماجرا این است که تو نقد و تحلیل یک مسئله سیاسی بهانه میخواهد

توهین به دین و اعتقادات اکثرمردم با ادعای دموکراسی
«یعنی هویت غیرایرانی. تعارف که نداریم که. با قرآن و ام کلثوم و علی و محمد وقتی شما می‌جنگید یعنی همون اشتباهی را که ما در زمان شاه تکرار کردیم اومدیم با یک اندیشه اجنبی
«چه کرد علی با ما؟ علی قهرمان بی‌بدیلی بود ولی خلیفه امپراتوری اسلامی بود ما مستعمره اونها بودیم».

توهین به گلسرخی
گل سرخ پایداری روشنفکران
«اینجاست که من میگم روشنفکر هیچی نمی‌فهمه. بگذرم از ساعدی و شاملو و چند نفر دیگه. اینها حتی کمونیستش وقتی میره میگه من از مولا علی می‌آموزم، فردی مثل خسرو گلسرخی. و شجاعانه هم تیرباران میشه، آقا تو چی می‌فهمی از تاریخ مملکتت»
«ولی این نسل بعدی وقتی که یک آدم شجاعی مثل گلسرخی علی رو ‌سوسیالیت می دانه و تو دادگاه دفاع می کنه، یعنی دانش صفر.»!!
***
فکر می‌کنم تحمل شما هم تمام شده باشد، اما ببینید خامنه‌ای به چه روزی افتاده که به چنین کسی متوسل شده تا بیاید در لابلای فحشهای ظاهری به خود خامنه‌ای و امامش، هر چرندی را بگوید و ابلهانه، جهان هستی و پروردگار عالم را مورد اهانت قرار دهد تا شاید ذره ای شک در مورد توان و پاکی مقاومت ایران و در مورد سرنگونی ولایت فقیه ایجاد کند.
یکی از من می‌پرسید تو چرا معتقدی انسانهای مسن غالباً عقل بیشتری از دوران جوانی‌شان دارند؟ گفتم آخر شما جلویت را نگاه نمی‌کنی پایت فرو می‌رود به یک‌سوراخ، بعد تجربه می‌کنی که جلویت را نگاه کنی. بعد این تجارب روزانه و سالانه جمع می‌شود و بر عقل شما افزوده می‌شود. آن فرد برای این‌که حرف مرا نپذیرد گفت: نه! من کسی را می‌شناسم که در طول سالیان عقلش کمتر هم شده. پرسیدم چه کسی؟ گفت خودم!ّ
حالا طنز قضیه این است که این‌ شاعر که می‌گوید من بی‌شعور بودم همه «شعر»هایش را، یعنی چیزی را که از ریشه «شعور» می‌آید، در همان دوران سروده است که به‌قول خودش بی‌شعور و بی‌هویت بوده!!. و حالا باز خود را شاعر می‌نامد!!!. و در همین مصاحبه نفر مقابلش به سوابق او و کتابهایش و اشعار و سروده‌هایش اشاره می‌کند!! و می‌گوید: «و شما عضو این سازمان بودید، نمیدونم شعر برایشان سرودی، کلی اعتبار بهشون دادی!!!.» تا او را بالاتر ببرد تا بیشتر تلاش کند حرفی بزند که به نفع خامنه‌ای باشد. او هم با خواری چکمه لیسی می‌کند و گذشته ی خود و شعر خودش را هم زیر سوال می برد:
حالا این شاعر که اینطور حرفهای متناقض می‌زند، تاریخ‌نگار هم شده و حرفهای خود را به‌عنوان تجارب تاریخی که به ادعای او «کل روشنفکران ایران نمی‌فهمند!!» نقل می‌کند. از آن «شاعری» چه در آمد که از این «تاریخ نگاری» در بیاید؟!!.
باز هم حکایتی بگویم. یک آشنا داشتم که عالم و واعظی بود. کتابی نوشته بود که کسی نمی‌خرید. گفتم کتابتان را بدهید ببرم در کتابخانه دانشکده بگذارم؟ گفت که چی؟ گفتم که دانشجویان بخوانند؟
گفت «دانشجویان کتاب مرا نمی‌فهمند». گفتم خوب می‌دهم استادان بخوانند. گفت «استادان هم کتاب مرا نمیفهمند. من این کتاب را برای حوزه علمیه نجف فرستاده‌ام نفهمیده‌اند!»
گفتم پس ممکن است بگویید این کتاب را برای کی نوشته‌اید؟ دانشجو و استاد که نمی‌فهمند، علمای حوزه علمیه هم نفهمیدند . . . . ملت هم که در ذهن شما لابد بطور اولی! نمی‌فهمند. . . . خودتان هم که مفاد این کتاب را می‌دانید!. . . پس ممکن است بگویید این کتاب را برای چه کس نوشته‌اید؟!!
حال هم خامنه‌ای مثل همان کسی می‌ماند که در پایان عمر خودش و نظامش کسی پیدا کرده که خودش فقط می‌فهمد چه می‌گوید. (واقعا می‌فهمد؟) چون مجبور شده برای این‌که خودش را توجیه کند از خدا و حضرت آدم تا نوح و موسی و حضرت عیسی مسیح بگیرد و بیاید تا همه پیشوایان تاریخ را زیر سؤال ببرد، لابد درود بر به‌صلیب کشندگان مسیح و برندگان سر یحیی تعمید دهند هم میگوید و حتی کل عالم بشریت و بهشت و جهنم را. . . و عاقبت را. . . به تمسخر بگیرد و ابلهانه ۹۹درصد روشنفکران ایران را (پناه بر خدا) نادان بداند!!. . .
البته این شاعر سفله دو خط به دوخط و در هر اعتراف و غلط کردم گویی مجبور است حرفهای خودش را نقض کند. مثلا در اعترافات اولش و در ابتدای اعتراف دومش به احمد شاملو تکیه می‌کند و از او تعریف میکند و میگوید دوستش دارم. عکس شاملو را هم پشت سرش گذاشته. اما در همین مصاحبه از آنجا که خیلی واضح است که زنده یاد شاملو ضدسلطنت و شاه و شاه‌بازی و دیکتاتوری سلطنتی بوده و این رژیم را پس از کودتا بر علیه مصدق کبیر، چراغ شعبده و صبح نابجای می خواند و به مردم هشدار میداد که «اینک چراغ شعبده مردم!» و البته سفله شاعر فراموش نکرده و بخصوص این شعر شاملو را حفظ است، اما از آنجا که عملا در مزدوری غرق شده، عمدا از یاد می‌برد که احمد شاملو در وصف بنیانگذار مجاهدین و مهدی رضایی مجاهدین، و احمد زیبرم فداییها و سیاهکل شعرها گفته. سفله شاعر از یاد می‌برد که شاملو حکومت شاه را به چهار زندان تشبیه کرده که «به هر زندان دو چندان نقب و در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر. . . ». همان شاملویی که در شعری برای گروه حنیف‌نژاد میگوید در حکومت شاه:
«در نیست/ راه نیست/ شب نیست/ ماه نیست. . . . و ما بیرون زمان ایستاده‌ایم با دشنه تلخی در گرده‌هایمان!»
بله، حکومتی که در آن از بس دموکراسی یغمایی پسند هست به‌قول شاملو: «هیچ‌کس با هیچ‌کس سخن نمی‌گوید که خاموشی به هزار زبان در سخن است. و در مردگان خویش نظر می‌بندیم با طرح خنده‌یی، و نوبت خود را انتظار می‌کشیم بی‌هیچ خنده‌یی!»«شاملو-۱۵ فروردین ۱۳۵۱»
بله! اما تناقض گویی این شاعر سفله را ببینید که به‌رغم تعریفی که از شاملو کرده و خودش را به او چسبانده، در عین حال مجبور می‌شود به همان شاملو هم بزند و بعد از بی‌شعور خواندن روشنفکران ایران شاملو را هم به آنها ضمیمه کند! و در محضر اطلاعات، مخالفت شاملو با شاه را هم نفی کند و بگوید:
«یک عده ای هم علم میکنند که آقا (شاملو) با شاه درافتاد، ضدسلطنت بود این را باید درست نگریست. شاملو با استبداد مخالف بود و در آن روزگار مثل همه مردم فکر میکرد که استبداد استبدادی است که حکومت قبلی نماینده اش است. ولی او برخلاف بقیه میدانست کسی که دارد می اید بسیار سیاهکار و جنایتکار است.!!!!»

جالب است که این ادعا که قبل از انقلاب کسی خمینی و این دارودسته مرتجع را نمی شناخت انکار حقیقتی بزرگ در مورد مجاهدین است، و یغمایی هم این را خوب خوب می داند اما می پوشاند. او بخوبی می‌داند که «مجاهدین درجریان مقابله با اپورتونیسم چپ‌نما و از قبل از انقلاب ماهیت قرون وسطایی خمینی و تهدید راست ارتجاعی را مطرح کرده و تهدید اصلی می‌دانستند واصلا دعوای مجاهدین با خمینی از همانجا شروع شد.
خلاصه این که در دروغ بافی و انکار واقعیات حتی در مورد شاملویی که از او تعریف میکند هیچ مرزی نمی شناسد مثلا در جای دیگر در مورد این ادعا که شاملو هم خمینی را نمی شناخته میگوید: «واین حرف درست است ...شاملو کامل نبود مثل همه انسانها ...»
خوب حالا اگرشادروان شاملو زنده بود به این شاعری که رژیم شاه را می‌ستاید، واژه‌ای کمتر از «بی‌شرف مزدور» می‌گفت؟ به نظر من یک پس‌گردنی محکم هم به او میزد و می‌گفت «ببند دهان کثیف‌ات را. و دیگر اسم من را جایی نبر!».
در آخر، مزدور اطلاعات که یغمایی را کاملا در دست خود دارد باز هم او را به حرف اصلی‌اش بر می‌گرداند. یعنی همان نیاز ولی فقیه به در رفتن از تله قتل عام؛ بنابراین سوال را به قتل عام می‌کشاند:
«ولی واقعاً مرصاد بود. یعنی واقعاً یک جایی بودش که طعمه بود اینها باید می آمدند تند تند تو طعمه گیر میکردند. و یک قتل عام بود به نظر من».
و بعد یغمایی می‌گوید همان چه خامنه‌ای می‌خواهد. اولا میگوید «فروغ جاویدان که شروع شد دست رژیم باز شد. بدون این محمل ممکن بود که در آینده، ولی ببینید پنجم وششم عملیات بود همان روز کشتار شروع شد. و هزاران نفر را کشتند مینیمم».
و دوم این که می‌گوید مبارزه با رژیم آخوندی از اساس اشتباه بوده و کسی که با او مبارزه کرده جامعه را نشناخته:
وقتی خمینی مرد، سه میلیون نفر رفتند دنبال تابوتش این معنیش این نیست که آن مشروعیت داره معنیش اینه که ما توی جامعه‌ای زندگی میکنیم که ششصد سال خیس خورده، رساله آخوندها مرتجع تو هر خونه‌ای هست ما باید جامعه مان را بشناسیم».
در اینجا دم خروس آن «درود بر شاه»‌ها بیرون می‌زند که بابا! رژیم خمینی و خامنه‌ای را هم درست نشناخته‌بودید و اشتباه‌کردید که علیه‌اش حتی بعد از دو سال و نیم تلاش برای اصلاح و بسیاری تحمل‌ها و فروخوردن‌ها، و کتک‌خوردنها و در خیابان توسط پاسداران و مزدورانش ترور شدن‌ها، و... که چشمهایتان از حدقه در آوردند و سر و دست‌تان را شکستند و تیر به مغزتان شلیک کردند.... و حتی وقتی یک تظاهرات مسالمت آمیز کردید به رگبار بسته شدید و همان شب خمینی اعدامها را شروع کرد و همه را شروع به تاراندن کرد، باز هم اشتباه کردید به مقاومت دست‌زدید!!.
لابد این سفله که حالا عقلش بعد از شصت و چند سال سرجایش آمده اگر آن زمان عاقل بود می‌گفت باید سر خم کنیم تا گردنمان را هم خمینی بزند یا همه‌مان بسیجی بشویم و سنگسار کنیم و زنان را سرکوب کنیم و سنی بکشیم و مسیحی قطعه‌قطعه کنیم ..بعد هم ملت ایران را هشتادهزار هشتاد هزار در تنور جنگ کرونا بکشیم....... ؟ راستی چه کسی شناخت درستی از خمینی و جامعه ندارد؟ مردم ایران؟ همانها که صد سال پیش پدرجد خمینی (شیخ فضل الله) را به دار کشیدند؟ یا تویی که صد سال بعد آمده‌ای می‌گویی درپیش جوجه فضل‌الله نوری باید سر خم می‌کردیم ؟ پس تو رهبران مشروطه و ستارخان و کوچک خان و... را هم محکوم میکنی. آخر آنها اگر شناخت درستی از جامعه داشتند نباید جناب شیخ خونخوار فضل الله قمه‌کش را اعدام میکردند. طبل تاریخ‌دانی شاعر بریده‌یی را که به پز تاریخدانی افتاده ببینید چقدر توخالی است!.
بعد هم در یکجا گفته است رژیم شاه را با نقد و اصلاحات می‌شد تغییر داد؟!! این هم شناختش از رژیم شاهنشاهی کودتاچی که مصدق را تحمل نکرد و نفت ایران را برباد داد و تاج دوهزار و پانصد ساله به سر گذاشت در حالی که نوکر غرب بود، و تا از پشتش آمدند بیرون وارفت.
بگذارید یکبار دیگر از همه کسانی که برای نقل دوباره حرفهای این به یغمادهنده عقل و شرف خودش، عذرخواهی کنم و در پایان یک شعر هم در شرایط شاعری از من بخوانید:
شاعر اگر گشتی! نشو پادوی مزدور
مانند اسماعیل یغمایی مأمور
مثل مگس یک روز بر شکر نشینی
یک روز هم بر روی گل مانند زنبور
فردا روی بر روی سرگین‌ها نشینی
گندت کند شعر و هنر را زشت و منفور
یک روز در شعرت از آزادی نویسی
یک روز شیخ مستبد را گشته مقهور
شاعر اصولی دارد و شأن و مقامی
هر گز نگردد بهر شیخ دزد مأمور
شیخی که بدتر از یزید و شمر و چنگیز
برده ست ایران را و ملت را لب گور
شاعر نباید آدمی بی‌شرم باشد
هر روز فحشی را کند در شعر خود جور
شاعر نباید بی‌حیا و پست باشد
مهمل ببافد بر اساس امر و دستور
جزو جنایت پیشگان اطلاعات
دستی کند در خون مظلومان محصور
یکسر روان سازد درودش را به شاهان
یک سر رود بیت فقیه با طبل و شیپور
او که تمام قصه‌اش فاش و عیان است
اسمش در آمد در سیاهه فوج مزدور
بر خویشتن گندی زده که کس ندیده
حال همه بد شد! بگو دیگر نزن زور