اعضای اصلی این پیک مرگ عبارت بودند از حاکم شرع دادگاه انقلاب اسلامی اصفهان حجت الاسلام عبداللهی، نماینده دادستانی انقلاب اسلامی اصفهان امامی، مسئول سیاسی و امنیتی زندان دستگرد اصفهان محمد حسین رحمانیان معروف به پاسدار رحمانی، و همینطور سربازجوی ویژه منافقین در وزارت اطلاعات استان مرتضی شاه مرادی، که بر اساس «فتوای امام» بلافاصله برای نابودی همه کسانی که در زندان «سر موضع نفاق» بودند، راهی زندان اصلی اصفهان یعنی «زندان دستگرد» شدند.
همانطور که قبلآ در «گزارش مستند کشتار هولناک ۶۷ اصفهان» توضیح دادم، مسئولین و پاسداران پلید زندان همراه با جلادان کمیسیون مرگ، به هنگام ارتکاب جنایت بیسابقه قتل عام زندانیان سیاسی در زندان اصفهان، بطور مقدم از دختران و زنان مجاهد «بند نسوان» و همینطور دهها زندانی مجاهد «بند ۵» معروف به «بند مغضوبین» شروع کردند و سپس تمامی زندانیان مجاهد بندهای دیگر زندان دستگرد را نیز طی چند نوبت از بندهای عمومی به انفرادیهای مخوف زیرزمین همان زندان، معروف به «سلولهای مرگ» منتقل کرده و سپس تک به تک آن دختران و پسران و زنان و مردان اسیر را طی چند روز به نزد «هیئت مرگ» برده و آنان را به جرم دفاع از کرامت انسانی وهویت سیاسی شان، بیرحمانه روانه مسلخ میکنند و همگی را مظلومانه و غریبانه به قتل میرسانند.
بر اساس اسناد و شواهد معتبر موجود، «قتل عام» اصفهان عملآ از روز ۱۱ مرداد شروع شد و در همان روز اول، با کشتار تمام دختران و زنان زندانی «سرموضع نفاق» و بخشی از مردان بند مغضوبین کارشان را تمام کردند و در ادامه در روزهای ۱۳ و ۱۶ مرداد نیز اکثریت قریب به اتفاق سلولهای مرگ را خالی کردند. البته این روند جنایت بعد از یک وقفه کوتاه بخاطر اعتراض پشت پرده آقای منتظری به آن فتوای خمینی، باز هم تداوم یافت و در نیمه شهریورماه معدود بچه های بازمانده را هم به قتل رساندند. در آن «نسل کشی» بیسابقه، تقریبآ همه زندانیان «مجاهد خلق» که در آن مقطع خاص در بندهای سیاسی زندان دستگرد اصفهان و یا در بازداشتگاه سپاه و سیدعلی خان و یا در زندان «هتل اموات» بسر میبردند، بیرحمانه کشته شدند بجز یک نفر...
حتی در مقام مقایسه با زندانهای مخوف اوین و گوهردشت در تهران بزرگ و دیگر قتلگاههای سراسر کشور همچون زندان عادل آباد شیراز یا وکیل آباد مشهد یا تبریز یا رشت و یا اهواز.. که لااقل چند درصدی از مجاهدین زندانی جان بدر بردند، این همه کین توزی و چنین مداری از درندگی نسبت به زندانیان دست بسته اصفهان، به واقع رکوردی بیسابقه در روند آن فاجعه ملی محسوب میشود.
برای تکمیل آن پاکسازی فاشیستی درون زندان، همزمان در بیرون زندان نیز تعداد زیادی از زندانیانی که قبلآ آزاد شده و یا بتازگی از زندان مرخص شده بودند، کوتاه زمانی قبل و یا بعد از شروع پروسه قتل عام، دوباره توسط سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات احضار و یا دستگیر میشوند که سرانجام اکثر آنان مظلومانه در آن تابستان تبدار با کاروان جان فشانان و سربداران ۶۷ رهسپار و جاودانه میشوند.
پس از آنکه جانیان خمینی ماموریت شجاعانه! کشتن خیل اسیران دست بسته و بیدفاع را در آن تابستان خونچکان به انجام رساندند و جنازه ها را هم شبانه و به تناوب در گورستانهای مختلف، گم و گور کردند، حدودآ در اواسط پائیز به سراغ چهار زندانی دیگر که از قبل در بیدادگاه اسلامی حکم اعدام گرفته بودند میروند و آنها را هم که سه زندانی چپگرا و یک تکاور ملی گرای ارتش بود فاتحانه! به قتل میرسانند.
شروع ملاقاتها و اعلام گورها به خانواده ها
بنا بر اخبار و شواهد موجود، بعد از اتمام پروژه پاکسازی و نسل کشی مخفیانه در زندان اصفهان، ظاهرآ مقامات و مسئولین امنیتی و قضایی رژیم در این استان، برای کنترل شرایط و «مدیریت بحران» چنین چاره اندیشی میکنند که علاوه بر تهدید و برخورد سرکوبگرانه با خانواده های داغدار برای جلوگیری از هرگونه حرکت اعتراضی و یا برگزاری مراسم علنی سوگواری، نهایتآ با دادن آدرس قبری در قبرستانی، سعی شود خیل خانواده های عزادار را راهی گورهای متفرق و پراکنده در نقاط مختلف نمایند تا در زیر سایه سنگین سرنیزه، با سوگ و ماتم جانسوز خود غریبانه بسوزند و بتدریج آتش وجودشان فروکش کند... و البته تجمع اعتراضی محتملی هم شکل نگیرد.
بنابراین مسئولین دادستانی و زندان از اواخر آبان ماه، همزمان با شروع مجدد ملاقات باقیمانده زندانیان سیاسی در سراسر کشور که حدودآ سه تا چهار ماهی دچار وقفه شده بود، ضمن اطلاع به خانواده هایی که عزیزانشان در تابستان ۶۷ به قتل رسیده بودند، آدرس مزاری نیز در گورستان عمومی شهر در اصفهان و یا برخی شهرهای اطراف میدادند، البته با این تاکید و تهدید که کسی حق برگزاری مراسم عمومی سوگواری ندارد. در چنین صحرای محشری بود که خانواده های داغدار، با بهت و خشم و اندوه بر سر مزار جگرگوشه هایشان میرفتند در حالیکه پیشاپیش سنگ قبرهای مشابه و یکسانی برای آنها گذاشته شده بود.
بخصوص این موضوع از آن جهت اهمیت بیشتری مییافت که جریان مرتبط با آیت الله منتظری بخاطر بافت اجتماعی و فضای خاص شهر به لحاظ مذهبی ، نفوذ زیادی در سلسله مراتب و نهادهای قدرت در اصفهان همچون سپاه و دادستانی و محاکم قضایی و حتی دفتر آخوند طاهری نماینده ولی فقیه استان داشت و ایشان هنوز در آن مقطع فقیه عالیقدر و قائم مقام رهبری بود و مخالفت و اعتراضش به آن کشتار بیسابقه حداقل در پشت صحنه، کم و بیش به گوش مقامات بالای نظام رسیده بود. بنابراین مسئولین قتل عام در اصفهان با اینکه کار اصلی آنها با رضایت کامل «حضرت امام» به اتمام رسیده بود، در عین حال برای پرهیز از رو در رویی با منتظری ناراضی و طیف مریدانش، گویا چنین ملاحظه ایی را نسبت به خانواده های اعدامی در اصفهان صلاح دانستند. زیرا که بعید نبود آقای منتظری، حداقل بخاطر دربدری و سردرگمی خانواده ها و بی اطلاعی از سرنوشت و مزار فرزندانشان، مقامات مسئول را مورد مواخذه علنی قرار بدهد و این طبعآ باعث میشد که در رابطه با آن جنایت فجیع، بسرعت پرده ها بکناری رود و بازتاب اجتماعی زودرسی ایجاد بشود.
البته پراکندگی و متفرق بودن آدرس مزار بچه های قتل عام در اصفهان، از ابتدا امری حساب شده و طرحی کاملآ امنیتی بود. حتی با وجود آنکه بخش عمده مزارها در گورستان اصلی اصفهان یعنی «باغ رضوان» قرار دارند ولی در همانجا هم مزار جانباختگان ۶۷ را در ۱۳ قطعه مختلف و دهها بلوک و ردیف متفاوت پخش کرده اند. ضمن اینکه آدرس بخش دیگری از مزار آن جانفشانان را در گورستان شهرهای اطراف اصفهان همچون نجف آباد و همایونشهر و کاشان و شهرکرد... اعلام کردند.
همانطور که در قسمت نخست این گزارش تحقیقی توضیح داده شد، با توجه به شیوه وحشیانه کشتار و اعدام انبوه آن همه یاران زندانی، و منتهای مخفیکاری و تلاش آدمکشان اسلامی برای هرچه زودتر پنهان کردن آثار آن جنایت بزرگ، بسیار محتمل است که آن تعداد کثیر جنازه را طی چند شب و بطور ضربتی در یک یا چند گور جمعی در گوشه ای از گورستان «باغ رضوان» که بیرون شهر اصفهان است در زیر خروارها خاک مخفی و مدفون کرده باشند. بهرحال اینکه پیکرهای آن عزیزان و آن یاران، واقعآ در دل کدامین گودال نهاده شده و دقیقآ در کجا آرمیده اند فقط وقتی عیان میشود که قاتلان آنها در مقابل دادگاه عدالت قرار گیرند.
سنگ قبرها و راز مزارها
در گورستان «باغ رضوان» اصفهان که آرامگاه بخش بزرگی از شهدای «کاروان ۶۷» میباشد، سنگ قبرها و مزار آن «عاشقترین زندگان» دارای راز و رمزهای خاصی است که در پروسه تحقیقات و پیگیریهایی چند سال اخیر در رابطه با قتل عام یاران و همبندان عزیزم بدان دست یافتم. شواهد و اسرار تکان دهنده ای که سعی میکنم با ارائه عکس و تصویر واقعی از مزارها و همینطور کپی برخی اسناد داخلی گورستان، در مورد آنها روشنگری کنم.
اولین نکته عجیب و تکان دهنده در مورد شهدای قتل عام شصت و هفت در دفاتر داخلی گورستان «باغ رضوان» اصفهان این است که تمامی آن جانهای شیفته و جوانان برومند، همگی روز اول فروردین همان سال ۶۷ بدنیا آمده اند! یعنی موقع اعدام فقط چند ماه بیشتر سن نداشتند! در واقع جنایتکاران جمهوری خون و جنون برای رد گم کردن و کتمان اعدام دهها انسان آزادیخواه، و شاید برای از بین بردن هر نشانی و انکار وجود آن انسانهای عاقل و بالغ در خاطره آیندگان، در دفاتر رسمی خود این چنین، رشیدترین فرزندان این آب و خاک را بعنوان نوزادان چند ماهه به ثبت رسانده اند.
از طرف دیگر، بطور حیرت انگیزی روی سنگ قبر هیچ کدام از آن عزیزان هیچ تاریخ تولدی حک نشده است. این در حالیست که همه آن جانفشانان راه آزادی برای سالیان در زندان و در چنگال گزمگان این رژیم بودند و تمام مشخصات خانوادگی و شناسنامه ایی آنان در دفاتر داخلی زندان و در پرونده های دادستانی و در بایگانی وزارت اطلاعات موجود بوده، اما عمدآ تاریخ تولدشان را روی سنگ مزارها خالی گذاشتند!
نمیدانم، شاید نمیخواستند حتی افراد عادی و عبوری هم در گورستان، از روی سنگ قبرها و تاریخها، توجهشان به این نکته جلب شود که راستی چرا این همه جوان در میانه آن تابستان سیاه ۶۷ بناگاه درگذشته اند!؟
ضمنآ همانطور که قبلآ هم توضیح دادم حدود بیست تن از این سرداران و سالاران ۶۷، آدرس مزارشان در قطعه ۴۱ و قطعه ۱۴ میباشد و این دو قطعه بخصوص قطعه ۴۱ از دیرباز و از همان ابتدا نیز، به محل دفن نوزادان و نوباوگان اختصاص داشت. بی تردید پراکندن مزار جانفشانان ۶۷ در قطعات مختلف گورستان باغ رضوان و بخصوص در قطعه نوزادان فقط یک شیوه و تاکتیک بزدلانه و رذیلانه برای استتار و کتمان جنایتی است که بقول خودشان همچون «قیری سر تا پای نظام» را سیاه کرده است.
گورهای گمنام و اسرار آغشته به خون
وجود دهها گور با هویت «ناشناس» در دفاتر داخلی گورستان «باغ رضوان» اصفهان طی همان پروسه زمانی «قتل عام» که دقیقآ سنگ قبرهایشان هم در محوطه اصلی گورستان، بی نام و نشان و فاقد مشخصات هستند یکی دیگر از رازهای آن مزارستان است. طنز تلخ اینست که همه آن مردان و زنان فوت شده و ناشناس، مطابق آرشیو رسمی گورستان، متولدین اول فروردین ۱۳۶۷ بودند و عمدتآ در بازه زمانی کشتار ۶۷ درگذشته اند!
بر اساس اطلاعات ثبت شده در آرشیو داخلی آن گورستان، تعداد زیاد گورهای ناشناس در آن پریود زمانی خاص با هیچ دوره دیگری در قبل و یا بعد از آن «کشتار بزرگ» قابل مقایسه نیست. تردیدی ندارم که اکثر آن گورهای ناشناس متعلق به زندانیان آزادیخواه و مجاهدین جانفشان اصفهان میباشند.
سنگ قبرهای کاملآ مشابه و البته بی نام و نشان آن مزارهای گمنام که گاه چند تایی در کنار هم در یک ردیف و در همسایگی دیگر یاران جاودانه قرار دارند، در قطعات مختلف آن گورستان پراکنده شده اند. ولی نکته مهم و قابل تأمل آنست که تمام آن سنگ قبرها با اینکه فاقد نام، نام پدر، و تاریخ تولد هستند ولی بیشترشان که تاریخ فوت دارند، تاریخش همان مرداد ۶۷ میباشد!
بهرحال چنین به نظر میرسد که مقامات قضایی و امنیتی اصفهان بعد از اجرای کامل فرمان «اشّداء علی الکفار» خمینی تصمیم میگیرند به تعداد افراد اعدام شده در آن جنایت سازمانیافته، قبرهایی با آدرس مزارهای معین، بصورت پراکنده و متفرق در قطعات مختلف گورستان عمومی اصفهان و چند شهر دیگر همچون نجف آباد، همایونشهر، کاشان و شهرکرد، تعیین کنند که همزمان با شروع مجدد ملاقاتهای زندان، پیشاپیش به هر خانواده اعدامی آدرس مزار مشخصی را بدهند و در واقع آنها را بعد از حدود سه یا چهار ماه سرگردانی و سردوانی بین زندان و دادستانی، راهی گورستان کنند.
بنابراین برای بخش بزرگی از قتل عام شدگان آن تابستان سیاه، به خانواده های داغدیده شان از طرف دادستانی و اطلاعات زندان، مزار و سنگ قبری برای سوگواری تعلق گرفت و به این شکل در دفاتر داخلی گورستان باغ رضوان نیز مزاری بنامشان ثبت شد. همچنین قبر بخش دیگری از آن عزیزان جانفشان را نیز با صلاحدید همان قاتلین و همینطور ملاحظات محل زندگی خانوادگیشان، در گورستانهای آن شهرهای دیگر آدرس دادند.
با این وجود حدود سی تن از آن سرداران گمنام، در محدوده همین طرح کنترل شده نهادهای امنیتی استان جهت اعلام آدرس مزار برای هر اعدامی، عملآ و عمدآ در گردونه این حساب و کتاب خونین از قلم میافتند و «ناشناس» میشوند!... این اتفاق تلخ شاید بدین خاطر بود که آن عزیزان جانباخته گمنام احتمالآ در آن مقطع کسی را نداشتند که بعد از آن کشتار هولناک دنبال کارشان و تعیین تکلیف وضعیتشان باشند، و یا اینکه اساسآ کسی از خانواده درجه یکشان در ایران نمانده بود یا اصلآ امنیت حضور علنی نداشتند، و یا شاید فرد اعدامی در اصفهان غریب بوده و یا به قصد خروج از کشور لو رفته و طبعآ کسی خبری از سرنوشت و دستگیری و انتقال و اعدامش در اینجا نداشته است، و یا شاید علاوه بر اینکه بومی نبوده با خانواده همراهش اعدام شده باشد...
بهرحال و بهردلیلی، چون کسی حضور نداشته که طی آن دوران، پیگیر و جویای سرنوشت و آدرس مزار هر یک از آنها بشود، قاعدتآ آن مزارهایی که برایشان سهمیه چنین مرگی مقرر شده بود، بدون اعلام و ثبت نام فرد مورد نظر اعدام شده، با نظارت مامورین امنیتی کماکان بی نام و گمنام باقی ماند و نه در دفاتر داخلی گورستان نامی برایشان ثبت شد و نه روی سنگ قبرشان نامی حک شد.
این محتمل ترین فرضیه در رابطه با گورهای گمنام «باغ رضوان» و برخی مزارهای بی نام و نشان «قتل عام» اصفهان میباشد. قطعآ وزارت اطلاعات اصفهان و گشتاپوی آخوندی هم هیچ تمایلی به اعلام نام همه قتل عام شدگان آن فاجعه ملی نداشته و ندارند... باشد تا روز فرو افتادن پرده ها و آشکار شدن این اسرار آغشته به خون و البته روز حسابرسی در پیشگاه عدالت! (سند شماره هشت)
نام ها و مزارهای کاروان ۶۷ اصفهان
اسنادی که در این قسمت از گزارش ارائه میشود در واقع محصول چند سال پژوهش و پیگیری فردی و جمعی در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی در اصفهان میباشد که بخش بزرگی از آن برای نخستین بار است که انتشار عمومی مییابد. طبعآ برای محدودتر کردن سایز و بار فایلهای الکترونیکی و امکان گنجاندن و انتشار مدارک بیشتر در کادر یک مقاله، تا حدی که اسامی و مشخصات کپی برداری شده همچنان خوانا باشند، تصاویر موجود را کوچک و فشرده کرده ام. این اسناد شامل تصاویر تعداد زیادی از شهدای شصت و هفت و همینطور تعداد بیشتری از عکس سنگ قبرها و بخصوص نسخه های برگرفته از آرشیو داخلی گورستان اصلی اصفهان در رابطه با آدرس مزارهای زندانیان جانفشان ۶۷ میباشد. این اسناد انکارناپذیر علاوه بر اینکه روشنگر بخشی از جنایات کتمان شده نظام جمهوری اسلامی در ارتباط با «جنبش دادخواهی» کنونی است در عین حال بطور مستند گوشه بیشتری از درد و رنج و مظلومیت نسل ما را نیز گواهی میدهد.
سند شماره یک - این سند شامل تصاویر و مشخصات فردی و مزار شش تن از عزیزان جانفشان در زندان اصفهان است.
در مورد همبند عزیزم سید فخر طاهری، قبلآ در مقاله «کاروان سالار شهیدان ۶۷ اصفهان» توضیح داده ام.
در مورد دوست خوبم رضا نعمت بخش عزیز، در مقاله «بیاد شقایق های دشت سوخته» از او گفته ام.
در مورد ستار بامنیری دلیر در مقاله «مگر حضرت آیت الله چه بدی در حق ما کرده!» روایت درد کرده ام.
همچنین عزیزان جانفشان محمد و فریبا و فرحناز احمدی سه خواهر و برادر مجاهد از یک خانواده شجاع خوزستانی بودند که سه خواهر و برادر دیگرشان نیز بنامهای خسرو و منصور و منیژه احمدی، پیش از آنها در راه آزادی ایران توسط پاسداران پلید خمینی بر خاک افتادند.
سند شماره دو - این سند نیز شامل تصاویر و مشخصات فردی و مزار شش تن دیگر از عزیزان جانفشان ۶۷ در زندان اصفهان است.
در مورد همسلولی عزیزم غلامرضا ترکپور، پیشتر مقاله «بیاد شقایق های دشت سوخته» را منتشر کرده ام.
در مورد جانفشان راه آزادی مجید خادمی، قبلآ مقاله «لاله های واژگون ۶۷ از شهر گلها» را نگاشتم.
در مورد دیگر عزیزان جانفشان در این سند نیز در مقالات مختلف با افتخار و احترام یاد کرده ام.
همانطور که در کپی اسناد برگرفته از آرشیو داخلی گورستان باغ رضوان اصفهان در مورد مشخصات آرامگاه این پیشمرگان آزادی مشهود است، همگی آنان متولدین اول فروردین ۱۳۶۷ بودند!
سند شماره سه و سند شماره چهار - این دو سند بهم پیوسته نیز در برگیرنده تصاویر فردی و مشخصات مزار تعدادی از عزیزان همراه و همبندم میباشند. شایان یاداوریست که مطابق این اطلاعات کپی برداری شده از دفاتر داخلی گورستان «باغ رضوان»، همه این یاران سرفراز، در تابستان ۶۷ و بخصوص در میانه آن مرداد بیداد اعدام شده اند. بگذریم که به دروغ تاریخ تولد آنان را اول فروردین ۶۷ ثبت کرده اند!
سند شماره پنج - شامل تصاویر سنگ قبر و همینطور کپی تصویری از اصل مشخصات و آدرس مزار تعداد دیگری از افراد فوت شده (اعدام شده) در آرشیو داخلی گورستان «باغ رضوان» میباشد.
سند شماره شش - شامل تصاویر سنگ قبر و همینطور کپی تصویری از مشخصات و آدرس مزار تعداد بیشتری از افراد فوت شده (اعدام شده) در آرشیو داخلی گورستان «باغ رضوان» میباشد. تعدادی از این یاران و عزیزان همبند، همچون هوشنگ اعظمی، حسین آسیابان، حسین رضوانی، سیروس عسگری، قدسیه هواکشیان، کبری ورپشتی، رمضان گرامی، محمد تقی حدیدی ... بیشتر از هفت سال بود که در زندان بودند و حتی برخی از این بچه ها در آستانه آزادی قرار داشتند. بعضی از آنان مانند منصور ملکوتی، اکبر ترکی، سید فخر طاهری، سعید مظاهری، فرهاد خرازیها، علی طاهری، ستار بامنیری، ابراهیم صحراگرد ... قبلآ آزاد شده بودند ولی دوباره دستگیر شدند.
سرنوشت تنها زندانی جان بدربرده از کشتار ۶۷ اصفهان
در جریان قتل عام بیسابقه اصفهان در تابستان ۶۷ یکی از آن زندانیان محکوم به مرگ «قاسم جوانمردی» بود. قاسم کشاورز زحمتکشی از اهالی شهرک قهدریجان در حاشیه شهر اصفهان بود که پیش از سقوط شاه، همراه با دوست و فامیل نزدیکش عبدالله جوانمردی و تعدادی دیگر از اهالی بعنوان جوانان مبارز و سیاسی دیار خود شناخته میشدند. پس از بهمن ۵۷ برخلاف باند سید مهدی هاشمی که جذب حاکمیت ارتجاعی و نهاد سرکوب سپاه پاسداران شدند، گروه یاران قاسم و عبدالله با دگراندیشی به سمت اپوزیسیون حکومت و مجاهدین خلق تمایل پیدا کردند. پس از سی خرداد سال شصت و با شروع سرکوب سراسری حزب چماق بدستان و سپاه فاشیستی، قاسم و عبدالله بدلیل شناخته شدگی قبلی، هرکدام جداگانه در دو مکان مختلف دستگیر شدند ولی بعد از چند ماه، قاسم با شجاعت از زندان سپاه قهدریجان و عبدالله نیز جسورانه از زندان نیشابور فرار کردند.
آن دو سپس بطور مخفیانه به زادگاه خود برمیگردند و همراه با جمعی از جوانان مجاهد و شجاع قهدریجان، یک هسته مقاومت فعال علیه جمهوری اسلامی متشکل و سازماندهی میکنند که بعد از یکسال فعالیتهای پربار سرانجام در زمستان سال ۱۳۶۱ دستگیر میشوند و بعد از ماهها بازجویی و انتقال به زندان اوین و دیگر زندانهای استان اصفهان، نهایتآ رزمنده مجاهد خلق عبدالله جوانمردی در سال ۶۲ در اصفهان تیرباران میشود و قاسم جوانمردی با حکم ۹ سال حبس راهی زندان دستگرد اصفهان میشود. این انسان جوانمرد و مقاوم در تمام دوران زندانش نیز، وفادار به راه و آرمانش باقی ماند.
بهر روی، وقتی قاسم در تابستان ۶۷ در صف اعدام قرار میگیرد محمد علی زنجیره ای بعنوان یک پاسدار باسابقه زندان و البته مدیرکل وقت زندانهای استان و همینطور عضو همراه کمیسیون مرگ، بدلایل کاملآ شخصی در مقابل حکم مرگ قاسم جوانمردی میایستد و با اصرار و تهدید به استعفا مانع از اجرای حکم وی میشود.
سابقه امر که تا کنون بازگو نشده گویا به این شکل بوده که یکی از دوستان صمیمی خانواده قاسم که اتفاقآ از دوستان نزدیک محمد زنجیره ای هم بوده، چون در سالهای اول حاکمیت ملایان برادر و پسران برادرش توسط باند بیرحم سید مهدی هاشمی بناحق در قهدریجان به قتل رسیده بودند، محمد زنجیره ای بدلایل خاص خانوادگی و بخاطر محدود کردن آثار آن جنایت، به او واقعآ قول جبران داده بود و گفته بود هر کاری بخواهی برایت انجام میدهم. بنابراین وقتی خانواده قاسم خبر شروع کشتار مخفیانه زندانیان را از طریق یک کانال مطمئن درون زندان متوجه میشوند بلافاصله نزد آن دوست مشترک میروند و او هم بلافاصله بطور خصوصی از محمد علی زنجیره ای درخواست میکند اگر بعد از سالها واقعآ قصد جبران داری نجات جان قاسم تنها خواست من میباشد.
بدین ترتیب قاسم تنها زندانی مجاهدی بود که در پروسه کشتار بزرگ اصفهان، از آن سلولهای مرگ بدین شکل با وساطت محمدعلی زنجیره ای مدیرکل وقت زندانهای استان از مرگ حتمی نجات یافت و ماهها بعد از آن قتل عام، از سلولهای انفرادی درآمد و در زمستان ۶۷ همراه با زندانیان گروههای دیگر، بالاخره آزاد شد. هرچند آن قاسم سرزنده حالا بطور جسمی و روانی فرسوده و تکیده شده بود. ماهها در سلول انفرادی و زیر اعدام و همینطور غم جانکاه قتل عام تمام یاران، او را خرد کرده بود... چه بسا یادآوری صحنه های هولناک رفتن همبندیهایش به سوی قتلگاه و بسیاری خاطرات تلخ دیگر او را از درون میازرد بطوریکه هیچگاه در مورد آن فاجعه و جنایت بیسابقه و اتفاقاتی که شاهدش بود لب به سخن نگشود.
بهرحال او سعی میکرد در سکوت به زندگی معمولی و شغل کشاورزی و دامداریش برگردد ولی بازهم سپاه قهدریجان او را مورد بازجویی و آزار و اذیت قرار میداد تا اینکه یک شب در حالیکه قرار بود با دوچرخه از خانه مسکونی به جایی برود یکی از همسایه ها بطور اتفاقی او را در کنار پیاده رو پیدا میکند که با دل درد شدید استفراغ میکند و قبل از رسیدن به بیمارستان جان میدهد. مرگ غریب و کاملآ مشکوک قاسم راز سر به مهری است که هیچکس علت آنرا ندانست و هیچکس در آن دیار بر طبیعی بودن آن باور نداشت.
بدین ترتیب تنها شاهد و بازمانده سلولهای مرگ اصفهان قبل از اینکه از آن کابوس بدر آید این چنین مظلومانه و غریبانه از این دنیا میرود و به همان یارانی می پیوندد که اندوه دوریشان او را سخت میازرد. آرامگاه عبدالله و قاسم جوانمردی در گورستان قهدریجان میباشد.
اعدام زندانی چپگرای خوزستانی در زندان اصفهان
یکی از دوستان عزیز و همبند سابقم، مهندس صادق شجاعی، که به جرم همکاری با مجاهدین خلق پس از تحمل چند سال زندان در اواخر تیرماه سال ۶۷ از زندان اصفهان آزاد شده بود، پس از چند روز با شروع پروژه کشتار زندانیان سیاسی در مرداد ماه، بدون هیچ دلیل خاصی دوباره دستگیر میشود و ماهها در سلولهای انفرادی زیرزمین زندان جدید دستگرد در شرایط زیر اعدام قرار داشته و بصورت غریبی جان بدر برده است. این انسان دردمند که در دهه شصت ۱۲ نفر از عزیزان و بستگان نزدیکش توسط پاسداران پلید خمینی به قتل رسیده اند، از آن تاریکخانه اشباح و پروسه قتل عام اصفهان، بطور جسته و گریخته حامل خاطراتی است که تا حدودی فضای وحشت و ترور حاکم بر سلولهای مرگ در آن زیرزمین و نحوه برخورد پاسداران قاتل و اعضای کمیسیون مرگ را بیان و تصویر میکند.
به گفته او در اواخر روند آن کشتار بزرگ، در سکوت مطلق سلولهای انفرادی، روزی یکباره صدای یک جابجایی و همهمه و بعد فریادهای بلند یک زندانی بگوش رسید... در حالیکه پاسداران سعی داشتند آن زندانی را از داخل محوطه آن مجموعه بیرون ببرند و به زور سوار یک ماشین بکنند، او با رشادت فریاد میزد:
«آهای بچه های مجاهدین به هوش باشید فریب نخورید دارن همه تون را اعدام میکنند... من سیروس مهدی پور فرزند عباس بچه مسجدسلیمان هستم. از بچه های «راه کارگر» هستم ... برایم پرونده سازی کردند و حالا هم میخوان ببرندم برای اعدام، هر کدوم تونستید به خانوادم خبر بدین، من سیروس مهدی پور فرزند عباس بچه مسجدسلیمان، مرگ بر خمینی مرگ بر خمینی...»
به گفته دوستم او در حالیکه زیر مشت و لگد پاسداران صداش قطع و وصل میشد دوباره و چندباره با تمام قوا همین جملات را تکرار میکرد تا اینکه ظاهرآ او را از آن مجتمع خارج میکنند و دیگر صدایش قطع میشود.
من اما سالها برای یافتن ردی از این جانباخته راه آزادی به هر دری زدم ولی هیچ نشانی از نام او در لیست شهدای گروهای چپگرا نیافتم تا اینکه بالاخره نام و مشخصات او را در آرشیو گورستان «باغ رضوان» پیدا کردم و بعدها عکس مزار او را نیز بدست آوردم.
بهرحال تا آنجا که با پیگیریهای مستمر دریافتم زنده یاد «سیروس مهدی پور» از فعالین سیاسی تشکیلات «راه کارگر» بود که بگفته خودش از کرمانشاه به زندان اهواز منتقل و محاکمه میشود و مدتی بعد همزمان با شروع نسل کشی ۶۷ همراه با تمامی زندانیان چپ اهواز و چند شهر دیگر خوزستان، با چند اتوبوس سپاه به زندان دستگرد اصفهان منتقل میشوند. بنظر میاید این جابجای به این خاطر بوده که مسئولین امنیتی رژیم از شرایط نظامی آن منطقه بخصوص بعد از عملیات «فروغ جاویدان» و احتمال حمله نیروهای مجاهدین به زندانهای خوزستان برای آزادی زندانیان سیاسی نگران بودند.
البته بلافاصله بعد از این جداسازی شتابان و انتقال زندانیان مارکسیست به اصفهان، در همان نیمه اول مرداد ماه تمامی زندانیان مجاهد اهواز را که حدود یکصد نفر بودند و در بندهای مختلف آن زندان محبوس بودند با دستان بسته در حالیکه به سرهایشان چیزی شبیه گونی کشیده بودند شبانه در یک صف طولانی در قتلگاهی نزدیک یک گورستان قدیمی با رگبار مسلسل به خاک و خون میکشند و بقول خودشان زندان سیاسی فجر اهواز را پاکسازی و خالی میکنند!
در زندان دستگرد اصفهان هم زندانیان انتقالی از اهواز را که حدودآ هشتاد نفر میشدند وارد بندهای عمومی آنجا میکنند و آنها حدود سه یا چهار ماه بدون ملاقات در آن بندها میمانند. این در حالی بود که همزمان زندانیان مجاهد اصفهان را از همه بندهای عمومی به سلولهای انفرادی همان زندان برده بودند و در حال کشتار بی سروصدای آنها بودند.
در یکی از آخرین روزهای این دوره پر التهاب، زندانی آزاده سیروس مهدی پور که از این همه فشار و تنش و دهشت به ستوه آمده بود بخاطر قطع عمدی آبگرم مورد نیاز بچه ها بند توسط پاسداران با یکی از مسئولین اصلی زندان به بحث و جدل و اعتراض میپردازد و در آن شرایط بحرانی که همه جا را سایه مرگ فرا گرفته بود، آن جانیان حرفه ای او را بخاطر همین اعتراض بحق صنفی، به سلول انفرادی و سپس به دادگاه فاشیستی اسلامی میبرند و این انسان عدالت خواه و برابری طلب را با کین توزی به دست جوخه مرگ میسپارند... در حالیکه او تا لحظه مرگ و با صدای بلند فریاد میزد: مرگ بر خمینی!
امیدوارم که بدین وسیله پیام این زندانی آزاده و جانفشان به خانواده اش برسد.
علاوه بر زنده یاد سیروس مهدی پور، همچنانکه سال گذشته در مقاله «چهار رفیق شفیق» با جزئیات کامل و بطور مستند توضیحاتی دادم، سه رفیق چپگرای دیگر بنامهای مجتبی محسنی، اسفندیار قاسمی و احمد سمندیجان که اخیرآ نام او را یافتم، و همینطور تکاور ملی گرای ارتش سهراب هلاکویی دلیر نیز، پس از پایان قتل عام مجاهدین در تابستان، در اواسط آبان ماه برای اجرای حکم اعدام به جوخه مرگ سپرده شدند و به کاروان ۶۷ پیوستند. البته پیکر اسفندیار توسط خانواده اش به مزارستان عمومی اهواز منتقل شد ولی پیکرهای این سه نفر دیگر همراه با سیروس مهدی پور، بدون اطلاع خانواده شان توسط قاتلینشان در اصفهان بخاک سپرده شدند.
بر اساس اسناد کپی شده از آرشیو داخلی گورستان اصلی اصفهان، تاریخ فوت این عزیزان که هم در آن دفاتر و هم روی سنگ مزارشان اواسط آبان ماه ثبت شده به احتمال زیاد درست میباشد. اتفاقآ مزار این چهار نفر درست در کنار هم و در یک ردیف در قطعه ۴۱ قرار دارد.
سند شماره هفت
برخی خطاهای عمدی یا سهوی در آرشیو داخلی گورستان
شاید یاداوری این نکته ضروری باشد که در دفاتر داخلی و آرشیو دیجیتالی گورستان باغ رضوان اصفهان، در مواردی اشکالات تایپی و نگارشی به چشم میخورد که طبعآ غیرعمد و سهوی میباشد. ولی در عین حال در برخی نمونه ها به نظر میرسد که این ناراستی ها بیشتر عمدی و جهت دار است و جنبه ردگم کردن داشته باشد. بهرحال فارغ از هر احتمالی سعی میکنم در نمونه های زیر، خطاهای موجود در این داده های دردناک و البته اسناد ماندگار کشتار شریفترین فرزندان ایران زمین را اصلاح و برطرف کنم.
۱- در مورد زندانی محبوب و سرشناس «سید فخر طاهری» که در جمع بچه های زندان اصفهان نقش برجسته ای داشت و از نظر اجتماعی و خانوادگی نیز در شهر اصفهان و محل زندگیش «حسین آباد اصفهان» بسیار شناخته شده بود، بطور غریبی نامش را در دفاتر داخلی گورستان بنادرست «سید محمد» نوشته اند و حتی تاریخ اعدام (فوتش) را هم که ۱۳ مرداد ۶۷ بوده آبان ماه درج کرده اند! این در حالیست که مشخصات فردی و تاریخ فوت او روی سنگ مزارش درست میباشد. ضمنآ آقا فخر سال شصت و در زمان دستگیری، فرزند خردسالی داشت که در سالهای اول دهه شصت بنام «علی کوچولو» در بین زندانیان اصفهان و خانواده هایمان خیلی عزیز بود. متاسفانه سالها بعد علی عزیز و نامزدش که هر دو در رشته مهندسی و پزشکی تحصیل میکردند، در یک تصادف دلخراش چهره در نقاب خاک کشیدند... بهرحال در آرشیو الکترونیکی گورستان، نام سید فخر بعنوان پدر علی عزیز، بدرستی ثبت شده است.
۲- یکی از بچه های اعدامی ۶۷ اصفهان بنام «فرهاد بنده خدا» در دفاتر داخلی گورستان اصفهان اشتباهآ دارای دو مزار در دو قطعه مختلف میباشد! البته با توجه به عکس سنگ مزارها، طبعآ مشخص است که قبر اصلی در قطعه ۱۱ میباشد ولی قبر دیگر که در قطعه ۱۶ قرار دارد، بی نام و نشان و در واقع یکی از همان مزارهای «ناشناس» است که میبایست متعلق به یک زندانی اعدامی دیگر باشد. این خود نمونه دیگری است در تائید نظریه «راز گورهای گمنام» که در توضیحات قبلی مطرح کردم.
۳- در دفاتر داخلی این گورستان تاریخ اعدام و یا بقول خودشان تاریخ فوت بخش اعظمی از زندانیان مجاهد را بدرستی در سه روز ۱۱ و ۱۳ و ۱۶ مردادماه ثبت کرده اند و چند نفر را هم اواسط شهریورماه تاریخ زده اند که با توجه به توقف کوتاه و موقت پروسه قتل عام توسط آقای منتظری از ۲۴ مرداد تا ۵ شهریور در سراسر کشور، واقعی بنظر میاید. ولی برای تعدادی از مجاهدین شهید، تاریخ فوت را آبان ماه زده اند در حالیکه تاریخ فوت همگی آنها بر روی سنگ مزارشان بدرستی ماه مرداد حک شده است. این یاران جاودانه عبارتند از سید فخر طاهری، مجید خادمی، جمشید هاشمی، علیرضا نورانی مطلق، فرهاد بنده خدا، علی طاهری ... که همگی در میانه مرداد ماه رفتند.
۴- چندین خطای تایپی در مورد نام و مشخصات آن یاران در آرشیو دیجیتالی گورستان وجود دارد که در اینجا به آنها اشاره میکنم. صرفنظر از اشتباهات واضحی مثل جابجا نوشتن جنسیت مرد یا زن برای چند نفر از بچه های زندان، برخی اسامی عزیزان اعدامی، نادقیق یا مخدوش شده است که همین جا نام صحیح آنها را یاداوری میکنم:
سید فخر طاهری، عبدالستار بامنیری، محمد تقی حدیدی، فرهاد خرّازیها، فخری مجتبایی، عبدالرضا عباسی، و احمد سمندیجان.
حکایت همچنان باقیست
مجموعه اسامی و اسناد و تصاویری که در این گزارش پژوهشی تا کنون ارائه شده در واقع در برگیرنده آن تعداد از یاران و عزیزانی است که در روند ارتکاب جنایت قتل عام زندانیان سیاسی در اصفهان، بهرتقدیر پس از مرگ در گورستان باغ رضوان اصفهان آرمیدند و این فقط نیمی از خیل شهدای «کاروان ۶۷» اصفهان را شامل میشود. البته میدانیم که بخش دیگری از آن یاران زندان اصفهان، پس از عبور سرفرازانه از دروازه های مرگ، سهمیه گورستانهای نجف آباد و همایونشهر و کاشان و شهرکرد ... شدند.
بنابراین اجازه میخواهم همزمان با سالگرد آن فاجعه ملی، این بخش از گزارش مستند کشتار ۶۷ را برای پرهیز از طولانی شدن بیش از حد مطلب، در همین نقطه با ادای احترام به همه همبندان دلاور و دلبندم که در «باغ رضوان» آرمیده اند به پایان برسانم.
بدیهی است که به یاری حق و همیاری تعدادی از همبندان تبعیدیم، قسمت آخر این گزارش مستند را که شامل یادواره ای است از آن بذرهای ماندگار و دانه های انسانی نهفته در خاک گورستانهای نجف آباد و همایونشهر و کاشان و شهرکرد ... و همینطور معرفی و روشنگری در مورد اعضای هیئت مرگ در اصفهان و پاسداران قاتلی که در زندان اصفهان دست در خون نسل ما داشتند... بزودی و با فروتنی تقدیم خانواده های دردمند و دلسوخته سربداران و جانفشانان راه آزادی و همه همرزمانم در «جنبش دادخواهی» خواهم کرد.
لازم میدانم در همین جا از اعضای فداکار کانون های شورشی داخل کشور که برای هرچه بیشتر مستند کردن پروژه «جنبش دادخواهی» و روشنگری در مورد ددمنشی دشمن و درد و رنج چهل ساله مردم میهن، بی پروا خطر میکنند و از جمله در گورستانهای کرونا زده و خاورانهای به خون تپیده و مکانهای ممنوعه گورهای جمعی ... با ارسال اسناد و مدارک انکارناپذیر، جنایتکاران علیه بشریت را به چالش میگیرند و بدین سان به انسانیت و تاریخ بشریت خدمت میکنند، صمیمانه سپاسگزاری کنم.
اینان، ﺩﻝ ﺑﻪ ﺩﺭیا ﺍﻓکنانند، ﺑﻪ ﭘاﯼ ﺩﺍﺭﻧﺪﻩ ﯼ ﺁﺗﺶﻫا
ﺯﻧﺪﮔاﻧﯽ، ﺩﻭﺷاﺩﻭﺵ ﻣرﮒ، ﭘیﺸاﭘیﺶ ﻣرﮒ
فرّخ حیدری
۱۱ مرداد ۱۳۹۹
www.farrokh-heidari.blogspot.com
_______________________________________________________________
پانویس:
۱- مجموعه مقالات و خاطرات زندان فرّخ حیدری در وبلاگ شقایق های دشت سوخته :
www.farrokh-heidari.blogspot.com