به یقین مناسبترین بستر برای قیام تودههای بجان آمده علیه وضعیت موجود در کشوری که سپاه سرکوبگر و بسیج ضد مردمی همه کاره آن می باشند، همان شهرهای بزرگ بویژه پایتخت با جمعیتی قریب ۱۴ میلیون نفر می باشد.
سخن از شهری است با پتانسیل بالای فرهنگی، سیاسی، تاریخی و با بافت اجتماعی بغایت ناهمگون برگرفته از آحاد مختلف اقوام ایرانی که همواره سهم اصلی را در اعتراضات، قیام ها و انقلابات تاریخ معاصر میهن ایفا نموده است.
براین اساس باید هراس و وحشت رژیم آخوندی از این پتانسیل عظیم و از این آتش زیر خاکستر را درک و تفسیر نمود.
ابعاد وحشت حاکمیت از حجم عظیم انسانی و دردمند که شهری که به عیان اختلاف طبقاتی در آن بیداد می کند، بحدی است که بتازگی سپاه پاسداران در یک هماهنگی با بیت خامنه ای طرحی بنام «انتقال پایتخت سیاسی و اداری» را در دستور کار دولت شیخ حسن روحانی قرارداده است.
یک عضو کمیسیون امنیت در مجلس حکومتی ضمن اعتراف به واقعیتی بنام پتانسیل عظیم انقلابی در پایتخت، ضمن اشاره به این طرح که قرارگاه خاتم متولی اصلی آن می باشد، می گوید «پیشنهاد قرارگاه خاتمالانبیا سپاه پاسداران به حسن روحانی برای انتقال پایتخت از تهران، بدلیل نگرانی از اعتراضها و نافرمانیهای مردمی و تمرکز ثروت و جمعیت است چون تهران به دلایل زیادی یک تهدید واقعی است». (سایت حکومتی آسیا نیوز ۲ مهر ۱۳۹۹)
براین اساس سپاه منفور و سرکوبگر پاسداران که وظیفه ای بجز صدور تروریسم و بنیادگرایی به دیگر کشورها و سرکوب مردم بجان آمده در داخل کشور ندارد، «بدون دریافت هزینه ای» از صندوق دولت!!، مجموعه دوایر «سیاسی، امنیتی، ارگانهای اداری و همچنین دانشگاه ها» را از تهران خارج کرده و به نقاط دیگری در استان منتقل خواهد کرد.
بدین سان رژیم آخوندی تلاش دارد تا در هراس از قیام های مردمی و تبعات آن که به یقین ریش و ریشه ولایت را به آتش خواهند کشید، دیوار حفاظتی بدور حاکمیت کشیده و بدین سان به تقابل با بحران سرنگونی بپردازد، زیرا خامنه ای بهتر از فرد دیگری در درون نظام، بخوبی از ابعاد خشم و تنفر اجتماعی علیه نظام آخوندی مطلع می باشد.
وی می داند که با وجود مناسب ترین بسترها مانند فقر، ناعدالتی، رکود اقتصادی و تولیدی، اختلاف فاحش طبقاتی، گرسنگی، بیکاری، استثمار، گرانی و تورم و بویژه با وجود غارت و دزدیهای نجومی از سوی متولیان و آقازاده های رژیم و با وجود زندگیهای اشرافی از سوی کارگزاران حکومتی ، بپاخاستن مردم در پایتخت به معنای پایان نظام آخوندی خواهد بود، بقول گنجور آنوقت دیگر «نه از تاک نشان خواهد ماند و نه از تاج نشان».
این همان جوهر و فسلسفه وجودی برای چنین طرح های انقباضی از سوی حاکمیت می باشد که در ضمیر خود دو واقعیت دیگر را به بیرون ساطع می کند. نخست آنکه به چه میزان این رژیم پوسیده، هراسان و نامشروع و بدون هرگونه پایگاه اجتماعی یا بقول عوام «بی بته» می باشد و دیگر مهر تائیدی است بر وجود ابعاد نارضایتی و آمادگی جامعه برای قیام.
پیشتر نیز در راستای اجرایی نمودن این طرح، شوار ی نگهبان که بخشی از تیول ولی فقیه می باشد، مصوبه مجلس رژیم در سال ۹۴ را تائید نمود و آن را به قانون تبدیل کرده بود. بر اساس این قانون « شورای ساماندهی مرکز سیاسی و اداری کشور و تمرکززدایی از تهران » نیز تشکیل گردیده است.
بله خامنه ای بدلیل سرکوب خونین مردم، بدلیل اعدام جوانان و نوجوانان ما، بدلیل زدن تیر خلاص در خیابان ها به کودکان ما، حق دارد تا از مردم بهراسد. وی حق دارد تا شب و روز برخود بلرزد و هر هفته یکبار «جغجه نظام» را برای عربده کشی به میدان بفرستد و هارت و پورت راه بیاندازد.
ولی فقیه با چنین شیوههایی میخواهد وانمود کند که گوئیا «قدر قدرت» است و حکومت وی از اهرمهای لازم برای سرکوب و به بند کشیدن جامعه برخوردار می باشد.
این همان نقطه ضعف حاکمیت می باشد، زیرا به هر میزان که حکومت بر طبل توخالی «سپاه، اطلاعات و بسیج و لباس شخصی ها» بکوبد، به همان میزان النهایه در جامعه به ضد خود تبدیل شده و سرانجام به فروریختن دیوار اختناق خواهد انجامید.
سخن آخر آنکه با انتقال پایتخت و یا بدون انتقال آن، مردم، مقاومت ایران و مجاهدین عزم کردهاند تا این بساط و لکه ننگ را از تاریخ میهن امان بزدایند.
این جبر تاریخ برای تمامی دیکتاتورها بویژه از نوع مذهبی و سرکوبگرانه اش می باشد. به ولی فقیه طلسم شکسته باید گفت، گیرم تهران را به بند بکشی، با مردم دیگر شهرهای بپا خاسته ایران، با شیراز پایتخت قیام، با اصفهان، قم، کاشان، مشهد، تبریز، کرمانشاه، سنندج، زاهدان، کرمان، اهواز و جای جای این کهن سرزمین و عمق انزجار و پتانسیل عظیم توده ها برای سرنگونی چه خوهی کرد؟