از برجستهترین مؤلفه های این شرایط، علاوه بر تنفر بی سابقه عمومی مردم از کلیت رژیم و اراده آنها برای سرنگون کردن آن، گرداب مرگبارترین بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بی سابقه ای است که رژیم در آن دست و پا می زند. حاصل این شرایط جز انفجار خشم تودهها و بسته شدن تومار این رژیم ضدانسانی چیز دیگری را نمی تواند در چشم انداز داشته باشد.
در این میان، سران رژیم آخوندی، دیگر برخلاف گذشته تعارفات و ملاحظات امنیتی را کنار گذاشته و مجاهدین خلق را مقصر اصلی این بحرانها معرفی می کنند.
“... مگر آقا با همان ژرفنگری همیشگی، پس از غائله آبان و دی ۹۸ و آنهمه انفجار و تخریب در کشور، بهجای اینکه مانند برخی انگشت اشاره را به سمت دشمنان ناچیزی مانند سلطنتطلبان و عربستان بگیرند، روشن و بیپرده [مجاهدین] نشسته در آلبانی را نشانه نرفتند و گفتند: “در یک کشور اروپایی، یک کشور کوچک اما شریر واقعاً خبیث در اروپا، یک تعداد ایرانی مزدور، وطنفروش، جمع شدند دورهم علیه جمهوری اسلامی بنا کردند برنامهریزی کردن و نقشه درست کردن. نقشه هم همان چیزی بود که ما چند روز بعدش در قضایای بنزین دیدیم.” (سایت حکومتی نسیم کرمانشاه ۱۸ اردیبهشت ۹۹)
در چنین شرایط تعیین کننده، هر تلاش و ضربه ای که عرصه را بر رژیم تنگتر و راه پیشروی کانونهای شورشی و قیام های توده ای را هموارتر کند، به همان اندازه که برای مردم - که آرزویی جز نجات از جهنم تحمیلی توسط فاشیزم دینی در دل ندارند - بسیار امیدبخش و باعث سرور است، برای سران آدمکش رژیم و عوامل و مزدوران نفوذی و دم و دنبالچه های آن هراسانگیز و بسیار ناامید کننده.
از اینرو یاوه سرایی های جنون آسای ایرج مصداقی، مأمور نفوذی دستآموز لاجوردی دژخیم و شکنجهگران گشت دادستانی، برای مخدوش کردن فعالیتهای مقاومت و مراسم خیره کننده کهکشان امسال، بسیار قابل فهم است. در شرایطی که اکنون خود کارگزاران رژیم اعتراف می کنند که بخاطر ابعاد فاجعهبار قربانیان کرونا در بسیاری از کلانشهرها بجای اعلام شرایط قرمز باید عزای عمومی اعلام کنیم، مصداقی مزدور که ظاهرا مدال کارشناس ویژه لاجوردی در تقلیل آمار و ارقام جنایات رژیم را بر سینه دارد، آمار روزانه سازمان مجاهدین در مورد قربانیان کرونا را نیز همچون آمار زندانیان قتل عام سال ۶۷ مردود می داند. از سوی دیگر در حالیکه غرش انفجارها و شعلههای سرکش خشم مردم توسط قهرمانان کانونهای شورشی سراسر ایران را فراگرفته، این مزدور نفوذی در “میهن تی وی” عنصر معلومالحال هم ریش خود، کف بر دهان منکر وجود حتی یک کانون شورشی در داخل ایران می گردد.
اما بغیر از این مزدور نفوذی مأمور به اجرا، کاکوفونی یک عنصر بی مقدار بنام مینا احدی در ارکستر “پوزیسیون” رژیم آخوندی است که اندکی نیاز به روشنگری دارد، هم از این رو که نامبرده نام “کمونیست” آنهم از نوع کارگری اش را بر خود نهاده!
مینا احدی خود را در آلمان بعنوان “اکس مسلم” (مسلمان سابق) و رئیس انجمنی با همین نام هم معرفی می کند، مواضعش شدیدا مورد استقبال محافل فاشیستی و نئونازی، اسلاموفوب و ضد مهاجران قرار می گیرد و خلاصه خود را نخود هر آشی می کند تا خودی نشان دهد. وی اخیرا هم بموازات اعتلاء مقاومت گوی سبقت را از سفارت آخوندی در برلین در حمله شدید به پارلمانترها و شخصیت های برجسته آلمانی (بخاطر حمایت آنها از مجاهدین و شرکت و سخنرانی در برنامه کهکشان امسال) ربوده و با ارسال “نامه های سرگشاده” به آنها، الحق زحمت مزدوران رژیم در سفارت آخوندی در انجام این کار را کم کرده.
صرف نظر ازاینکه حضور مستمر مینا احدی در مدیای آلمان و حتی خارج از آلمان به حمایت ویژه وی از طرف کشور خاصی نسبت داده می شود، به اعتقاد من یک جمله از میان انبوه حرفهای بی سر و ته مینا احدی در گفتگوی طولانی اش با یک رادیوی آلمانی ما را به درک بهتر از مواضع سخیف و “ارتقاء خاستگاه مبارزاتی” وی به مدار کنونی یاری می کند.
“در زمان شاه که من یک دانشجوی چپگرا بودم آرزویم این بود که در خیابان مینی ژوپ بپوشم و آثار مارکس را بخوانم.” (مینا احدی گفتگو با رادیو“اس-وی-آر” آلمان بتاریخ۳۰ نوامبر۲۰۱۶ ).
البته معلوم نیست که برای رسیدن به چنین آرزویی چه نیازی به خواندن آثار مارکس بود، در صورتی که مجله “زن روز” در زمان شاه در ارائه فرهنگ بورژوایی در جامعه سنتی ایران سنگ تمام می گذاشت!؟
آرزوی مینا احدی مدعی “کمونیست کارگری” و مبلغ ساختن “یک دنیای بهتر” را مقایسه کنید با مثلا آرزوی قهرمان شهید فدایی خلق مرضیه احمدی اسکویی که با قلبی مالامال ازعشق به توده های گرسنه و ژنده پوش که می گفت باید ”در ساختن جاده طویل جهان بی طبقه سهم خود را بپردازد”، که آنرا در عهد و پیمان با خلق محرومش با فدای جانش نیز پرداخت.
اما آنچه بیش از هر چیز مینا احدی و شرکاء را به این وادی رژیم پسند سوق داده، پشت پا زدن به یکی از مبرمترین اصول حاکم بر مبارزه در شرایط کنونی، یعنی وحدت عمل نیروهای خلق در درون جنبش است.
آقای مسعود رجوی در پیام اخیرشان (پیام شماره ۲۸) به این موضوع کلیدی و راهگشاه به جامع ترین شکل اشاره کرده اند:
“... تجربه ۴۰ساله به روشنی روز نشان میدهد که اگر کسی در برابر این رژیم «ماشه» را نکشد، گامبهگام عقب میرود و تسلیم میشود. آنگاه بهصورتهای مختلف و زبانهای گوناگون یقه مقاومت ایران و پاچهٔ مجاهدین را میگیرد. ... راستی کدام فرد یا جریان سیاسی خواهان تغییر و سرنگونی این رژیم را میتوان یافت که در عینحال دشمن و تضاد اصلیاش مجاهدین و مقاومت ایران باشد که ۹۰درصد کل شهیدان مسیر سرنگونی و آرمان آزادی را در این ۴۰سال تقدیم کرده است. این غیرعلمی، غیرمنطقی و محال و ناممکن است که کسی خواهان تغییر و سرنگونی رژیم ولایت فقیه باشد اما آن را بر مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران ترجیح بدهد. در گذشته چنین بوده و در آینده هم همین است. بدون ذرهیی مبالغه دنباله یا دنبالچهٔ رژیم است. در این صورت اپوزیسیوننمایی و رنگ و لعاب مخالفت با رژیم فقط برای این خوبست که رژیم به حساب خودش بریزد و ادعا کند اپوزیسیون آن متفرق و پراکنده و در جنگ و دعوا با یکدیگر است حال اگر تضاد اصلی و دشمن اصلی فرد یا جریانی، مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران است و بالفعل رژیم را ترجیح میدهد، اپوزیسیون نیست بلکه یک نوع «پوزیسیون» همین رژیم و نیروی تقویت راه دور آن است.”
این همان پاسخ به خواسته و پرسش برحق مردم ایران مبنی بر اتحاد و وحدت نیروهای اپوزیسیون برای نجاتشان از شر این رژیم تبهکار هستند.
و البته تاریخ جنبش های خونبار مردم ایران از صدر مشروطه تا به امروز بارها نشان داده که نیروها و جریاناتی که بزعم دعاوی دهان پرکن به مسئولیت تاریخی خود در هنگامه تعیین کننده نبرد برای آزادی مردم قیام نمی کنند هرگز از مجازات اتودینامیکی جامعه در امان نخواهند ماند و در پیشگاه مردم و تاریخ تنها نام ننگی از خود بجای خواهند گذاشت.