رضا پچراک:‌ عریضه گوبلزی و عفو بین‌الملل


مدتی طولانیست که به پژوهش جرمشناسانه خشونت از زوایای سیاسی شناسی (علوم سیاسی)، و دو دیدگاه اصلی جرمشناسی(روانشناسی جرم و جامعه شناسی جرم) بخصوص خشونت سیاسی و مذهبی آن پرداخته‌ام چرا که خواندن جعبه سیاه خشونت و مطالعه محیطی آن از نظر پژوهش درباره سیستمهای اجتماعی و زندگی سیستمهای فرعی آنان بسیار مهم است.

در همین زمینه سالهاست که مساله مدیریت خشونت جمعی برای من اولویت داشته و در نتیجه پدیده نسل کشی را در صدر توجه من قرار داده است. هرآنچه سند در باره خشونتهای کلان هولوکاست کلیمیان، نسل کشی ارمنیها، قتل عامهای اندونزی، کامبوج، رواندا، افغانستان، یزیدیها، سرخپوستان، کردستان، لرستان، آذربایجان، بلوچستان، یوگسلاوی سابق، قربانیان بحران سیاسی-انسانی فلسطین و اسراییل و.... یافته ام آنرا خوانده ام و بدنبال شواهد میگردم. برخلاف باور ساده که برای مطالعه هر جنایتی بویژه تاریخی بدنبال دو طرف میگردند، ماجرا همیشه و حداقل چهار طرف دارد. در نگاه نخست در یکطرف جنایتکارودر طرف دیگر قربانیان قرار دارند. اما وقتی که وارد صحنه میشویم با جمعیتی از وکلای مدافع دو طرف و نیزضابطین و دادگاههایی روبرو هستیم که در موارد فراوانی طمانینه و نتیجه کار آنها جگر انسانیت را بآتش میکشند. چنانکه نقش وکلای در خدمت مافیا شناخته شده است، نقش وکلای مدافع و شبکه اجتماعی جنایتکاران ضد بشرنیز روشن است که متاسفانه امروز رفتار یک گروه شصت نفره آنها مورد سخن من میباشند. در این میان سیستم کنترل و دادرسی از پلیس تا دادگاهها و نهادهای حقوق بشری موضوع دیگری هستند که در بسیاری از موارد وقوع جنایتهای سنکین و کم سابقه کندتر و ضعیفتر از انتظار عمل کرده اند چنانکه هنوز ضجه انسانیت از نتایج آن پیگردها و محاکمات بگوش میرسد اما بهر حال کار بسیار مثبتی در ارتقا بشریت کرده‌اند. سخن را کوتاهتر کنم. دفاعیه‌های کلان جنایتکاران را همیشه با دقت میخوانم اگرچه همیشه در آنها تکه هایی بسیار دردناک و تهوع‌آور کم نیست. عریضه گوبلزی این شصت نفر را در کنار مجموعه آن اسناد برای انتشار کتاب آینده ام میگذارم، چرا که بیکی از پلیدترین سفسطه های دفاعی رایج دست یازیده اند و آن در گام نخست تایید سطحی وقوع جنایات سازمانیافته و سیستمی است و سپس پیشبردن یک استراتژی شناخته شده یعنی فردی ساختن سطح مسئولیت، تقصیر را بگردن این و آن انداختن، بزیر سئوال بردن انگیزه دادستان و دادگاه، تحریف جدل طرف مقابل و فرار از پرداختن به اسناد و شواهد جرم، سهم قایل شدن برای قربانیان در ایجاد انگیزه و شرایط برای وقوع جنایت و در نهایت جوسازی و دستکاری افکار عمومی. و مهمتر از همه دستیازی بیک تقلب حقوقی یعنی بدون مسئولیت حقوقی نشستن بجای متهم، کاسه داغتر از آش شدن و بجای او پاسخ دادن وقتی که متهم باید خود ابتدا بازپرسی را داوطلبانه و یا بجبر قانونی از سر گذرانده باشد. و این اولین سخن من با امضا کنندگان این عریضه است که وقتی که این پدیده یک وضعیت در شکل و محتوی حقوقیست، بکدام توجیه قانونی شما جلو افتاده اید و چرا متهمی که زبانش از زبان هیچ آخوندی کوتاهتر نیست، خودش ساکت است. شما بر اساس پایه‌های ابتدایی حقوقی حق پیشدستی در دفاع ندارید.
بهرحال تلاش کردم که تا حدی بدور از پیشفرض نسبت بطینت، هویت و ظرفیت ذهنی شما این عریضه را با کاربرد نظریه ناسازگاری دستگاه شناخت Cognitive Dissonance چندبار بخوانم و برای درک و توضیح این عمل شما از روشهای مشهور به Discourse Analysis, Content Analysis and Reflexive Thematic Analysis استفاده کنم که کمتر زمینه ذهنی شخصی در قضاوت من راه پیدا کند که ساده نیست و زمان زیادی گرفت که آزاردهنده نیز بود. گذشته از آنچه در فوق آمد، دریافت من اینست که این نوشته در مقصود بیش از یک پروپاگاندای درونسو نیست. یعنی یک بازی زبانیست که مخاطب اصلی آن هواداران در حال ذوب جریان موسوم بسبز است که فرصت برای رژیم و موتلفان داخل و خارجش فراهم کردند تا کشور را غارت کنند و جان و مال و ناموس مردم را بحراج بگذارند. دیگر اینکه بسبب ضعف استدلال و قلم ناشیانه آن، نویسندگان این دفاعیه آنرا برای مقابله با عفو بین الملل و یا دادگاه و دادستانی تهیه نکرده اند و نیز اکثریت قریب باتفاق امضاکنندگان فقط پای آن انگشت زده اند تا بمصرف داخلی برسانند.
بهر حال هیچیک از شما تا امروز حرکت مستقلی در رابطه با محکومیت جنایت ضد بشری کشتار امرداد شصت و هفت و نیز جنایات بیحد و مرزی که از ابتدای انتصاب خمینی رخ داده است نداشته اید وهیچ نهاد ناظر بر امور حقوق بشری منجمله عفو بین‌الملل از شما ردی در حافظه اش ندارد. از سابقه کاری و کلامی بسیاری از شما بر میاید که سهمی برای مسئولیت مخالفین رژیم در توجیه این جنایت تاریخی قایلید که من این خط را مرصادیون مینامم که بدون استثنا خمینی نه تنها مرجع مذهبی بلکه معبود سیاسی و اجتماعی آنهاست و به اطاعت از او معتادند. همان مرصادیون که پیشنویس قتل عامهای دی و آبان را نیز اگاهانه و یا بیخردانه تهیه کرده اند. همه شما در زمان وقوع جنایات ساکت بوده اید و تا امروز هم سمت سرپوشی و فراموشی را انتخاب کرده اید. و بسیار مهم اینکه هیچ یک از شما تا بامروز از متهم و همبزمان سیاسی و اجتماعی او در این رابطه بازخواستی حتی نمادی نکرده اید. میگویند که هیتلر هم نقاش و هنر ورز بود. موسوی نیز بنوع خودش نقاش و هنرورز است و چنین جنایتی اگر باری بر وجدانش گذاشته بود، حتما اثری بر کار او میگذاشت مگر اینکه سیکوپات و روانپریشی است که مانند بسیاری آرامش خود را در مذهبدرمانی میجوید. نرنجید که باید بشما گوشزد کرد که یکی از تفاوتهای شما با باصطلاح اصولطلبان اینست که آنها با سر در لجن شیرجه میروند و آشکارا مثل خوک لذت میبرند ولی شما خجولانه با پا بمیان لجن میپرید و مدعی میشوید که اساسا پدیده ای بنام خوک و خوک صفتی وجود ندارد. بهر حال نمیخواستم که وارد این کل وکشتی بیحاصل بشوم ولی نشد. در پایان بگویم که حتما شما فرق میان برده و بنده را میدانید. اگر برده نظام و منافع خود هستید، بنده نظام نباشید و حداقل آن انگلهای لجنزی را که دستشان تا مرفق بخون قربانیان این جنایت تاریخی و تاریخساز آلوده است و امروز نیزتشنه بخون
مبارزین در راه آزادی و بقای تاریخی میهن ما میباشند، از میان خود برانید.