استاد محمد رضا شجریان یکی از نوادر و بقول هنرمند گرامی مقاومت آقای محمد شمس "تبلور موسیقی آواز ایران در صد سال اخیر" بوده است.
حیف شد که شمع وجود و این صدا خاموش شد و دیگر کسی "درد مشترک" را فریاد نمی زند، "ناله مرغ سحر" سر نمی دهد و بر "جماعتی که نظر را حرام می گویند و خون خلق حلال" عتاب و "هر دمی چون نی از دل نالان" و "به سکوت سرد زمان به خزان زرد زمان" شکوه نمی کند.
کارنامه هنری شجر آواز ایران در نوع خود بی نظیر بود و خواهد ماند.
ماندگاری و جاودانگی شجریان فراتر از حیطه هنر، ایستادگی در کنار مردم و علیه نظام ضد میهنی و ضد هنر بود، تعهد خود را نه روشن کردن بزم آن دیگران که به رزم آنانی که خس و خاشاک نامیدن شان دانست و صدای آنها شد.
"مشت می کوبم بر در، پنجه می سایم بر پنجره ها، من دچار خفقانم خفقان،
من به تنگ آمده ام از همه چیز، بگذارید هواری بزنم،
هان، با شما هستم، این درها را باز کنید
من بدنبال فضایی می گردم."
استاد شجریان هیچگونه وابستگی ارگانیک با هیچ گروه، دسته و یا سازمان سیاسی نداشت اما مرزبندی اش با رژیم، لاجرم استاد را دوست و همدل مجاهدین کرده بود.
ارتباط و آشنایی نزدیک استاد شجریان با مجاهدین و احترام گذاشتن و شگفتی ایشان از رزم و پاکی و صداقت آنان در برابر نظام جهل و جنایت، نمی توانسته در تعیین جایگاهی که خود را بعد ها در آن می دید، بی تاثیر بوده باشد، جایگاه هنر رزم و رزم برای هنرمند متعهد.
دیدار با هنرمندان مقاومت آقایان محمد شمس و حمید رضا طاهرزاده و حمید اسدیان، که نبوغ و رسالت هنری خود را وقف مبارزه برای رهایی مردم میهن شان کرده اند، همرازی بود و همدلی و نزدیک تر شدن و درهم آمیختن آواز ماندگار با فریاد اعتراض.
علاقه و درخواست استاد برای رفتن به پاریس برای دیدار نزدیک با خانم مرضیه و خانم مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده مقاومت با حضور جمعی معدود، نشان از تغییر جدی و جدیت برای تغییر در وی بوده است.
ادای احترام به راس هرم، فراتر از احترام به یک همشهری، احترامی برخاسته از عشق و ارادت و ارج نهادن به رهبری پاکباز مقاومت خونین مردمی، آقای مسعود رجوی بود و احترامی متقابل از سوی ایشان در پیامی موجز و مختصر و با زیباترین کلمات و ژرف ترین معنا، به کسی که تاوان ایستادن در کنار مردم خود را پرداخت - گله از فراق یاران و جفای روزگاران، با دلنشین ترین نوایت "مرگ بر دیکتاتور" -
این دیدار خط بطلانی بود بر این باور، که رژیم قدرت پی بردن و کنترل همه جانبه در مورد کسانی که با مجاهدین در تماس هستند، را دارد، بمنظور ایجاد جو ترس و اختناق.
و از همه مهمتر شکیبایی و بردباری مجاهدین و تائید بر این واقعیت، که مقاومت و مجاهدین محرم راز و اسرارند و نفی این اباطیل که مجاهدین همه چیز را اذعان خود می دانند و همه چیز را به نام خود می زنند.
اثبات شد که اگر مجاهدین بدنبال سو استفاده ابزاری از استاد شجریان می بودند، قطعا می توانستد حداقل با به خطر انداختن موقعیت هنری و زندگی اجتماعی ایشان رویکرد دیگر، که بغایت ضد ارزشی و بدور از اخلاق و پرنسیپ های آنان می بود، داشته باشند.
آنچه که از دیدار و نزدیکی استاد با مجاهدین نقل شد، همان واقعیتی است که مزدوران قلم بدست و یاوهگویان را به سوزش وا داشته و اینگونه سر به دیوار می کوبند .
اگر غیر از این می بود و به ادعای ایرج مصداقی، مامور نفوذی، همکار لاجوردی جلاد، تواب تشنه بخون، استاد با ولی فقیه ارتجاع بیعت کرده بود، محدودیتهای کاری و ممنوعیت برگزاری تشییع پیکری در شان و منزلت استاد، بخوبی بطلان اراجیف مزدور وزارت اطلاعات و یار غار محمد توانا را نشان می دهد.
استاد آمد و دید و شیفته شد، اما نماند تا دلنشین ترین نوای خود "مرگ بر دیکتاتور" را در میهن خود، "کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت" سر دهد.