با نگاهی به جامعهٔ ایران و وضع اسفناک اقتصادی، که هیچکس به جز نظام آدمخوار آخوندی مسئول آن نیست، درمی یابیم که شرایط عینی برای انقلاب کاملاً آماده می باشد. اما آیا اوضاع وخیم مادی یک جامعه به معنای وقوع انقلاب است؟ جواب مشخص است. برای انقلاب و برای تغییر کیفی در بنیاد سیاسی جامعه احتیاج به عامل و یا شرایط ذهنی می باشد. لنین در این مورد می گوید: "انقلاب مولود هر وضع انقلابی نیست، بلکه مولود وضعی است که در آن به تغییرات عینی، دگرگونی ذهنی، یعنی توانائی طبقه انقلابی به اقدامات توده ای بحد کافی نیرومند، اضافه شود که بتواند دولت کهنه را که هیچگاه حتی در دوران بحران ها نیز، اگر آن را نیاندازند خود نمی افتد، درهم شکند یا متزلزل سازد". مسئولیت به وجودآوردن شرایط ذهنی برای انقلاب بر عهدهٔ نیروی پیشتاز و رهبری آن می باشد.
رژیم آخوندی، که به دلایل تاریخی استثنائی و به دور از انتظار خودش به قدرت رسید، بنا به ماهیت عقب افتاده اش هرگز قادر به ادارهٔ کشوری بزرگ و پیچیده ای مثل ایران نمی توانست باشد. خمینی به خاطر شم ضدانقلابی و با تاکیتکهای موثر مقطعی، مثل اشغال سفارت امریکا در تهران و جنگ ضدمیهنی با عراق و با شناخت دقیق از دشمن اصلی، که به صراحت اظهار داشت که در همین تهران هستند، و با اعدام های زیاد و بیرحمانه توانست به حکومتش دوام ببخشد. البته تاکتیکهای مقطعی که به سان مواد مخدر مشکل آنی را نه حل که فرافکنی می کنند، لاجرم در مقاطع بعدی به هیئت مشکل بزرگتر باز می گردند. بن بست لاعلاج امروز رژیم عقب ماندهٔ آخوندی نتیجهٔ سیاست چهل سالهٔ خودش می باشد.
بزرگترین مشکل رژیم آخوندی، بنا به اعترافات خودش، جنبش مجاهدین بود که با ریشه اش در مبارزات تاریخی مردم ایران برای آزادی و دمکراسی، در میان مردم ایران و به خصوص جوانان و زنان تشنهٔ آزادی با اقبال بی سابقه ای روبرو بود. در حالیکه به واقع شرایط عینی تغییر کیفی، به خصوص بعد از ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰، شکل می گرفت سازمان مجاهدین خلق از این شرایط به سود ایجاد شرایط ذهنی استفاده می کرد. در این مرحله جواب رژیم خونخوار آخوندی به جنبش مجاهدین و خیل هوادارانش، با استفاده از سرپوش جنگ، کشتار به واقع بیرحمانه و بی سابقه در نیمهٔ دوم قرن بیستم بود. رهبری مجاهدین، مسعود رجوی، با اشراف به ددمنشی غیرقابل پیش بینی رژیم آدمخوار آخوندی و سکوت سنگین کشورهای دمکراتیک غربی، که فشار را بر روی نیروی مقاومت به بالاترین درجه می رساند، تشکیلات منسجمی ساخت که تراز نبرد سترگی که در پیش داشتند، باشند. مسعود رجوی، و مجاهدینش، برای درهم شکستن ماشین جنگی رژیم آخوندی، که باعث جلوگیری انقلاب بود، و با در نظر گرفتن ملاحظات ریزترین حساسیتها با دولت عراق توافقنامهٔ صلح امضاء کرد و با رعایت همه جوانب استقلال یک نیروی مترقی و مستقل ملی و البته با شجاعت یک رهبر ذیصلاج به عراق رفت و ارتش آزادیبخش را تأسیس کرد؛ نیروی آلترناتیو می بایست در همه جا پنجه در پنجهٔ رژیم ضدایرانی آخوندی با او به جنگ برخیزد. قتل عام بیرحمانهٔ سال ۶۷ اعلام شکست خمینی از میدان بدر کردن مجاهدین بود.
سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن در واقع شرایط ذهنی انقلاب را می ساختند و اولین قدم تشکیل شورای ملی مقاومت ایران بود، که ۳۰ تیر سال ۱۳۶۰ در تهران تشکیل و اعلام شد و مسعود رجوی مؤسس و مسئول شورا به پاریس سفر کرد تا در کنار مبارزهٔ داخل کشور، آلترناتیو و دولت موقت گذار برای دورهٔ ۶ ماههٔ بعد از سرنگونی را معرفی کند. تشکیل آلترناتیو شورای ملی مقاومت ایران، قدیمی و پابرجاترین ائتلاف سیاسی، با سندهایش و با برنامهٔ ده ماده ای مریم رجوی رئیس جمهور برگزیده برای دورهٔ گذار، با شفافیت یک نیروی مترقی گام مهمی برای آماده سازی شرایط ذهنی انقلاب محسوب می شود. به عنوان مثال کسانیکه حتی کمی ایدئولوژی و درک مجاهدین از اسلام را بشناسند، خیلی خوب می داند که آنها بزرگترین مخالف حکومت مذهبی در آیندهٔ ایران می باشند. به همین دلیل مجاهدین سند جدائی دین از دولت را در شورا پیشنهاد کردند و اگر کسی گمان می برد که آن یک حرکت تاکتیکی مجاهدین بود خوب است در تلقی مجاهدین از مقولهٔ دین و دمکراسی کمی تعمق کند. در صحنهٔ سیاسی ایران مجاهدین خلق دورترین نیرو از رژیم ولایت فقیه می باشند. کسانیکه فکر می کنند که چون زنان مجاهد روسری بر سر دارند، ممکن است و یا حتماً به حجاب اجباری برای دیگران معتقد می باشند، اگر ریگی در کفش نداشته باشند، شناختی از جهان بینی مجاهدین و از تعریف آنها از انسان ندارند.
ستاره صبح ۱۳ اردیبهشت ۹۹ می نویسد: دستمزد کارگران در این ۴۰ سال حدود ۹۰۰ برابر شده است، در حالیکه قیمت بنزین ۳هزار برابر، قیمت نان ۳هزار برابر، قیمت خودرو ۳هزار برابر، قیمت مسکن ۶هزار برابر و قیمت سکه ۱۰ هزار برابر شده است». یعنی اینکه قدرت خرید کارگران، یعنی کسانی که کار می کنند، به ۱٫۴ تنزل کرده است. با توجه به بی کفایتی سیاسی و اقتصادی و با در نظر گرفتن فساد نهادینه شدهٔ همه گیر در مسئولان نظام به نظر می رسد که دست رژیم در تغییر شرایط عینی جامعه کاملا بسته می باشد؛ به این تنها راه حل منجمد کردن جامعه و مهار اعتراضات مردم را در سرکوب عریان پیدا می کند، که با توجه به فشار طاقت فرسا و فقر همه گیر به بن بست رسیده است. شدت قیامها و ریشه ای شدن شعارهای مردم در ایران و کوتاه شدن فاصلهٔ انجامشان خود بهترین گواه بر بی اثر بودن سرکوب می باشد. راه دیگر تخلیهٔ فشار داخلی ضربه زدن به آلترناتیو می باشد. تا زمانیکه مجاهدین در عراق بودند، این جنایت را به کمک مزدوران عراقی و همدستی سیاست استعماری پیش می برد. اما از زمان استقرار مجاهدین در آلبانی دست رژیم آخوندی از انجام جنایت کوتاه شده و طرح های تروریستی اش به شکست انجامید. به همین خاطر نقشه و برنامهٔ سرسام آور شیطان سازی مقاومت و مجاهدین، که اساساً رهبری آن را مورد هدف قرار داده است، در دستور کار رژیم آدمخوار آخوندی جائی ویژه پیدا کرده است. برخی از «مخالفان رژیم» اعم از سوسیالیستها، کمونیستها، لیبرالها، سلطنت طلبها و ... عمدهٔ تلاششان را بر علیه مقاومت در جنگ با رژیم خونریز حاکم و به خصوص بر علیه رهبری آن مصرف می کنند، و به این ترتیب در ایجاد شرایط ذهنی در جامعه مشکل می سازند. در مبارزه با یک رژیم تمامیت خواه، که رژیم ولایت فقیه مصداق بارز آن می باشد، نیروها به دو بخش تقسیم می شوند: نیروهائی که به نفع ثبات رژیم حاکم عمل می کنند و نیروهائی به زیان آن. این موضوع علمی است و ثابت شده و اینکه این «مخالفان» رابطهٔ ارگانیک با رژیم و به طور خاص با دستگاه عریض و طویل سیستم اطلاعاتی آن دارند یا نه و یا اینکه در ازای خدمتگزاری اجرتی دریافت می کنند یا نه، موضوعی است فرعی؛ خوب است که همهٔ ما و همهٔ نیروهای صحنهٔ سیاست ایران نسبت به آن تعمق کنند.