علی صفوی: «زیبایی رازیست»-برای حمید اسدیان، صدای شصت و هفتی‌ها


دریغا که یار دیرینه شهدای جاودانه شصت و هفت، مجاهد کبیر حمید اسدیان، نویسنده و روشنفکر ارزنده مقاومت خیلی زود با جمع مان وداع کرد. آخرین باری که او را دیدم و احوالپرسی کردیم، مثل همیشه مهربان و لبخندی به لب داشت. افسوس که نمی دانستم این آخرین دیدارمان خواهد بود.

پیش درآمد: فرق دانستن و زیستن
چگونه زیستن معمای اصلی بشر بوده، هست و خواهد بود. کشف و شناخت آنچه در جهان عینی وجود دارد در قلمرو علم است. اما علم حوزه مرموز رفتارشناسی نیست. آنچه هست از چگونگی «بودن» و «شدن» انسان ارزشمدار غافل است. کشف فرمول های چگونه زیستن و جهان سازی آنقدر غامض است که علم خنثی نسبت به ارزشها قاصر از کنکاش آن میشود. اینجا جولانگاه و عرصه فلسفه و ارزش و اخلاق و عشق است.
چگونه رفتار کردن، برگزیدن، در یک کلام زیستن و عاشقانه انتخاب آنچه «باید باشد»: در این زیبایی ها رمز و رازی نهفته است که همچنان در پس پرده های هستی پنهان شده اند. همچنان که حمید میگفت: «زیبایی رازیست».

حمید
«حمید» در لغت به معنی مهربان، ملایم و لطیف است. وصف زیبایی از تمامی خصوصیات و خصائل او. در سال ۱۳۸۵، با او روزها در سفرها برای جمع آوری پول برای مقاومت مستقل مردم ایران هم تیم بودم، از جمله در شهر ادینبورگ در اسکاتلند. حتی شیوه حرف زدن او هم ملایم، لطیف و مهربان بود. نمیخواست هیچکس بداند که او نویسنده ای بزرگ و شاعری توانا است و زود از تعریف و تمجید شرمگین میشد. در یک برخورد، پزشکی که ما را به دلیل سرمای فوق العاده زیاد آن ایام در ادینبورگ برای صرف فنجانی قهوه دعوت کرده بود وقتی متوجه جایگاه ادبی و هنری و سابقه مبارزاتی حمید شد، به او گفت تو باید خیلی به آرمان و هدفت ایمان داشته باشی که در این سرما که همه از آن فرار می کنند، در خیابان از بام تا شام ایستاده ای. این کار انگیزه و اعتقاد فوق العاده زیادی می خواهد. این برای من افتخاری بود که مقاومت شما را شناختم و به کمکهایم به شما ادامه خواهم داد.

قبل از انقلاب به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت و یک سال بعد برای پیوستن به مبارزه مسلحانه اوائل دهه ۵۰ به فلسطین رفت. اما در دبی دستگیر و در فروردین ۵۱ تحویل دژخیمان دیکتاتوری شاه شد. سالها حبس کشید. در زندان قصر با مجاهدین آشنا شد. خودش گفت: «دل به چیزی سپردم که بزرگترین برد زندگی ام بوده است». در فروردین ۵۶ آزاد شد و بعدها مسئولیت های زیادی مخصوصا در هیئت تحریریه نشریه مجاهد داشت. در نهایت، تنها سلاحش قلمش شد. نویسنده، شاعر، هنرمند و جویای عدالت برای شعله های عاشقی که ناجوانمردانه خاموش شدند.
 
اسدیان
اسد در عربی و «شیر» در فارسی نماد شهامت و غرور و عدالت است. حمید مهربان ترین، آرام ترین، ملایم ترین، ساده ترین، بی آلایش ترین و متواضع ترین دوست بود. در عین حال اسدی بود در کمین ظالم ترین گرگهای تاریخ ایران.
بعد از ترک ایران و از سال۱۳۶۱ در ترکیه، حمید مصاحبه با زندانیان از بندرسته و سپس پیگیری اعدامها و جنایات خمینی و جمع آوری خاطرات و حماسه ها در برابر دژخیمان را آغاز کرد. مجموعه تحقیقات و پژوهش های ارزنده ای که دهه ها ادامه یافت. ده جلد کتاب فقط در دهه ۶۰ از قلم رسای او تولید شد بنام «حماسه های مجاهد خلق، لحظه های انقلاب». در نهایت هویت صدها گرگ شکنجه گر سپاه و اطلاعاتی رژیم را افشا کرد.
از میان تالیفات او میتوان به کتاب۴۲۵ صفحه ای «شکنجه و شکنجه گر» اشاره نمود.
 
ابدیت شصت و هفت
این شیر مهربان در مورد جنبش دادخواهی که دهه ها بدنبال تحقیق و تجسس در مورد آن بود گفت: «جنایت قتل عام سال ۶۷ نباید در موردش فعل ماضی بکار برده شود، یعنی یک امری که اتفاق افتاده. رژیم این جنایت را مرتکب شده. نه! این جنایت هنوز تا همین امروز ادامه دارد و تا سرنگونی این رژیم باید یقین داشته باشیم که ادامه خواهد داشت. از این نظر، ما مسئولیت بسیار سنگین و جدی داریم مسئولیتی که هر ایرانی شرافتمند باید وارد آن شود».
حمید نویسنده بزرگ جنبش دادخواهی قتل عام شدگان ۶۷ شد، صدایی برای صداهای خاموش. و تا آخر عمر از پیگیری عدالت برای قتل عام شدگان باز نایستاد.
 
«رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند»
این جمله ژرف او است که در ادامه آن اضافه کرد: «و فکر میکنم بالاترین و قاطع حجت حقانیت ما، برادر مسعود و خواهر مریم همین است».
در مورد مسعود رجوی که با او در زندانهای شاه آشنا شده بود با کوتاه ترین و شیواترین عبارات گفته بود: «همه این خصایل انسانی را بگذارید کنار قدرت عظیم جمعبندی، توانایی فکری و تئوریک، مدیریت بی نظیر، شرافت سیاسی، حق شناسی نسبت به پیشینیان، و پیشگامی در فدا».
 
حقیقت زمانه چو شمشیر خواهد شکافت
او در وصف نویسنده بزرگ، مجاهد شهید، ابوذر ورداسبی، نوشته بود: «یک نویسنده اگر بر حقیقت زمانه خود گواهی ندهد شرف حرفه ای خود را باخته است». همچنین از قول پابلو نرودا گفته بود اگر کلام من سرسوزنی فرو رود چو شمشیر یا چو گاوآهن خواهد شکافت.
 
عشق راز زیبایی است
عجب راهی است راه عشق ...
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد (حافظ)
 
علم عشق از علم هستی جداست و در دفتر نیست. علم عشق در عمل و رفتار و جهان سازی (نه جهانبینی) هویدا است.
نمیدانم چه نیرویی و چه رانشی و چه عشقی انسانی به این فرزانگی و با این استعداد را بیش از ۵۰ سال مسحور خود کرد. راز و رمز این رفتار، این انتخاب و این هویت نوین انسانی چیست؟
مسعود رجوی در روزهای اول انقلاب گفته بود: «ما نیامدیم که آنچه را که هست و فقط هست، تایید کنیم. لختی هم باید به آن اندیشید که چه چیز باید باشد وچه چیز هم نباید باشد». این راز زندگانی است.
در یک کلام زیستن و انتخاب آنچه «باید باشد»: در اینها رمز و رازی نهفته است که همچنان در پس پرده های هستی پنهان شده اند. همچنان که حمید میگفت: زیبایی رازیست.
و این زیباترین انسانها با عمل و کردار و رفتار روزمره خود هویت انسانی عدالتخواه را نمونه سازی کرد. با عمل خستگی ناپذیر خود جاودانگی شهدای ۶۷ را گواهی داد.
ساکت نماند و مانند شیر خروشید، مانند خورشید بر شهدای شصت و هفت تابید و چو شمشیر دل کفتار پیر را شکافت. این ایران من است.
و بر من است که در این راز غرورآفرین غرق شوم و دست در دست شهدای شصت و هفت میراث پرخروش این شیر مهربان را در رفتار و کردار عدالتخواهانه خود جاودانه کنم. تا که شاید راز زیبایی ها ذره ای بر وجودم بتابد، که «زیبایی رازیست».
 
یادش گرامی و راهش پر روهرو باد!
علی صفوی
۲۶ آذر ۹۹