دوستداران آزادی ایران و مقاومت برحق مردم بر علیه رژیم اشغالگر برای سیمای آزادی توصیفاتی زیبائی را بیان کرده و می کنند. قلب تپنده انقلاب، کلید وصل، صدای کودکان کارتون خواب، پیش برنده خواستهای به حق مردم ووو... هدف از بیان ابراز احساسات دوستداران سیمای آزادی نیست. چه برای تک تک هواداران با هر شغل و درآمدی، در هر نقطه جغرافیائی کمک به برقراری سیمای آزادی یک انتخاب آگاهانه و قبول مسئولیتی است که بدوش دارند. ورای اینکه کمک به سیمای آزادی استقلال مقاومت را نشان می دهد، نمایانگر همبستگی بی پایان مردم برای نگهداری مقاومت است. اگر در برگزاری های سالانه مقاومت در پاریس و بعد از آن در سال ماه ژوئن ۲۰۲۰ در سی هزار نقطه دنیا پشتیبانان مقاومت را می دیدیم در همیاری این پشتیبانی به بلوغ خود می رسد.
بدون تردید مقاومت ایران و سازمان مجاهدین محور اصلی مبارزه با رژیم فاشیستی مذهبی حاکم بر ایران است. این واقعیتی است غیر قابل انکار. چرا که تقریبا روزی نیست که سران رژیم از شخص خامنه ای گرفته، تا روحانی و هر آخوند و یا سران سپاه پاسداران از ماندگاری مجاهدین مبارزه روزمره شان فریادشان بلند نباشد. البته مهم این است که در نظر داشته باشیم که در کنار این داد و فریاد ها بطور عملی از هر وسیله ضد انسانی و ضد بشری استفاده می کنند تا از یکسو از نظر فیزیکی مجاهدین و مقاومت از بین ببرند و از سوی دیگر از طریق وابستگان خارجی و به اصطلاح مخالفان اعتبار مجاهدین را از بین ببرند. در این راستا عملیات ناموفق بمب گذاری در گردهمائی مقاومت ایران در پاریس در سال ۲۰۱۸ و سوز و گداز رژیم بعد از همایش اینترنتی سال گذشته نمونه های قابل توجهی هستند. در مورد اول یعنی بمب گذاری، خوانندگان را به پروسه دادگاه آنتورپ بلژیک ارجاع می دهم که اسناد و مدارک بسیار قابل توجهی از شیوه های رژیم آشکار می شود و در مورد دوم گزارش مفصل شرکت ترداستون است که نشان می دهد که رسانه مجازی توئیتر چگونه با توهین و افترا به مریم رجوی می خواستند این را القا کنند که مقاومت در بین مردم جائی ندارد. البته در کنار این افرادی تحت عنوان برانداز و یا کمونیست وارد صحنه شدند و کم هم نگذاشتند.
بعد از سه قیام گسترده و به خصوص قیام آبانماه ۹۸، مردم ایران نشان دادند که خواستار سرنگونی تمامیت نظام هستند. در قیام دیماه شعار اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا شعار محوری بود و در آبانماه شعار مرگ بر خامنه ای بود که زمین را زیر پای ولی فقیه لرزاند. از سوی دیگر شیوه برخورد نظام با مردم نشان داد که رژیم به جز سرکوب هیچ راهی ندارد و تمام داستانهائی که در پوش اصلاحات و اختلاف بین سران قدرت وجود دارد سرابی بیش نیست. صادق زیبا کلام یکی از چهره های شناخته شده جریان اصلاحات با وقاحت بی نظیری گفت که برای حفظ نظام حاضر است که اسلحه به دست گیرد، یعنی قتل عام کند، شکنجه کند. لازم به یادآوری است که در بین سران نظام جنگ قدرت وجود دارد و این به معنای وجود یک جبهه به نفع مردم نیست. همه آنان در مقابل مردم ایستاده اند.
در این روزها یک سئوال در رسانه ها و از سوی بعضی از افراد مطرح می شود مبنی بر اینکه «چرا اپوزسیون با هم متحد نمیشود؟» وقتی که مفاهیم درست در جای خود قرار نمی گیرند این ظن به وجود می آید مشکل ماندگاری رژیم بر قدرت عدم "اتحاد" است. اتحاد زمانی امکان پذیر است که تعاریف مشخصی و مورد قبول طرفین برای تک تک کلمات و عبارات وجود داشته باشد. مقاومت ایران از روز سی تیر ۱۳۶۰ در بیانیه تشکیل خود اعلام کرد که رژیم ولایت فقیه اشغالگر است و باید در مقابل آن مقاومتی سازمانیافته داشت. شیوه رژیم با مردم نشان داده است که هیچ زبانی به جز زبان زور نمی فهمد. و باید آن را سرنگون کرد. بنابراین مقاومت ایران با خواست سرنگونی آلترناتیو است و نه اپوزسیون، چه اطلاق اپوزسیون به مبارزه بی امان برای سرنگونی به راه و روش خدشه وارد می کند. از شاملو وام می گیرم که گفت: " ابلها، مردا! عدوی تو نیستم! من انکار توأم!
نمی توان خواستار سرنگونی بود و در همان حال حفظ سپاه پاسداران، مهمترین اهرم سرکوب مردم، را خواستار شد. نمی توان خواستار سرنگونی بود و همنوا با بلندگوهای دشمن اشغالگر، همان تهمت و افتراها را نسبت به مقاومت تکرار کرد. اینکه صفحات مجازی را پر کرد و خواستار اتحاد شد و خیالات خود را به عنوان تحلیل ارائه داد کار سختی نیست. اما واقعیت را بخواهید توپ اتحاد در زمین گروههای سیاسی است اگر که سرنگونی را در سرلوحه برنامه های خود داشته باشند و برای آن برنامه ای داشته باشند و برنامه ها را به مردم ارائه دهند. شفافیت و صداقت است که اعتماد از بین رفته را باز می گرداند. اتحاد در تعریف سیاسی مفهوم خود را دارد و معمولا بین کشورها صورت می گیرد. به طور مثال در جنگ جهانی دوم نیروهای متفقین با هم اتحاد داشتند تا در برابر نازیسم هیتلری مبارزه کنند. در صف نیروهای اتحاد هم شوروی بود و هم آمریکا که از نظر سیاسی و ایدئولوژیک با هم اختلافات زیادی داشتند، اما در جبهه مبارزه با هیتلر نه تنها پشت هم را خالی نمی کردند، بلکه به موازات هم و در جبهه های مختلف مبارزه را به پیش می بردند و به نظر می رسد که از برنامه های همدیگر اطلاع داشتند و به موازات هم جنگ را به پیش می بردند.
در راه مبارزه با خشن ترین دستگاه سرکوب موجود دنیا به رسمیت شناختن دفاع مشروع در برابر ولایت مطلقه فقیه است که فرمانده نظامی اش در خیابان در مقابل دوربین ها دستور قطع دست و شکستن قلم پای مردمی را می دهد که برای اعتراض به خیابانها آمده اند. اگر توان مبارزه عملی و عینی همچون کانونهای شورشی در خیابانها در توان آنان نیست، انکار شیوه مبارزه بیشتر به خود زنی می ماند. حتی اگر به مبارزه ای که در حال حاضر در ایران در جریان است بی توجه باشند، باید پرسید برای آینده چه برنامه ی عملی دارند. نظرشان در مورد اعدام چیست؟ به جای توضیح برنامه و کارهای خودشان به امر و نهی دست می زنند و چوب تنبیه را بالا برده و از بایدها و نبایدها سخن می گویند.
اما امر و نهی به مقاومت ایران بیشتر از بحث اخلاقی در بطن و جوهر خودش، نفی ضرورت تشکیلات را بیان میکند، به قول یک انقلابی کبیر "تشکیلات تنها سلاح توده هاست" اما چون نمی خواهند و شاید جرأت آن را در خود نمی بینند که بگویید مردم نیازی به تشکیلات متعلق به خودشان ندارند و آن ها در مقابل خشم و قهر سازمان یافته ی دولتی تنها بگذارند. این تفکر انقلاب گریزی، و نقطه ی فرار از مسئولیت را آشکار می کند. مردم ایران شاهد هستند که تئوریسینهای سبزینه هم همین حرفها را میزدند و مردم را از اعمال قدرت خودشان بر حذر میداشتند، چرا که در این نقطه، به طور ماهوی، می بایست خودشان نیز به وأدی بذل و فدا قدم میگذاشتند، به قول خودشان "هزینه" میکردند! خوب عاقبت آن عافیت جوئی چه شد؟
همانطور که قبلا اشاره شد قیام های پی در پی در ایران نشان داد که زمینه ای برای میانه بازی وجود ندارد و رژیم توان کمترین اصلاحاتی را در جامعه ندارد. در حقیقت این رژیم است که نوع مبارزه را به مردم و مقاومت تحمیل کرده است و خواست سرنگونی نظام وابسته به هیچ پارامتر بین المللی نیست. برخی از وابستگان رژیم سعی بر آن دارند که خواست سرنگونی از سوی مردم و سرکوب از سوی رژیم را به تحریمهای آمریکا و سیاست ترامپ تعریف کنند. رژیم ولایت فقیه در پی حل کردن سختی هائی که بر دوش مردم است، نیست. کما اینکه تا به حال هم در هیچ زمینه ای و به خصوص کرونا و تهیه واکسن قدمی برای مردم بر نداشته است. بنابراین مبارزه با رژیم نه مشروط به عوامل خارجی است و نه محدود به یک گروه و یک سازمان. هر فرد و یا سازمان و یا جریان سیاسی که هدف و خواست اش آزادی مردم از یوغ ولی فقیه باشد، می تواند حول دو محور در صحنه مبارزه باقی بماند. یک نفی کامل ولی فقیه و نفی کامل سپاه. در حقیقت شناخت یک نیروی ملی با خواست سرنگونی شناخته می شود. نیروی ملی دچار تفکرات تعادل قوائی نمی شود. تاریخ مبارزات جهان و ایران دلیل این مدعا است. انقلاب مشروطیت را در آغاز یک یا نفر کلید زدند. سازمان مجاهدین مبارزه با دیکتاتوری شاه را به سه نفر آغاز کرد. هسته اولیه سازمان چریکهای فدائی خلق ایران شش نفر بودند. به جد باید گفت که مبارزه با رژیم نمی تواند در انتظار اتحاد صوری معطل بماند.
باور داشته باشیم کسانی که در حرف دم از اتحاد می زنند در عمل ارزش و اهمیت مبارزه را تقلیل داده اند.
با توجه به نکات گفته شده، سیمای آزادی اعتبار خود را از مبارزه ای می گیرد که سخنگوی آن است. کسب این اعتبار نه تصادفی است و نه اتفاقی. همه کسانی که برای ماندگاری و ارتقاء برنامه های سیمای آزادی به هر اندازه کمک مالی می کنند، بخوبی می دانند که پولهایشان صرف مبارزه برای سرنگونی نظام ضدبشری می شود. می دانند که برای استقلال نیروئی که به آن اعتماد دارند باید قیمت داد و به شعار کس نخارد پشت من را در صحنه عمل جان بخشید.