نوشته کوتاهی از اینجانب در خصوص اینکه "نباید مبارزه با اسلام را جایگزین مبارزه با رژیم کرد"، در سایت همبستگی ملی منتشر شد که در آن از فرد خاصی نام برده نشده بود و مخاطب عام مورد نظر بود. مخاطبینی که اینگونه القا می کنند که برای رهایی مردم ایران از چنگال نظام جمهوری اسلامی باید با کار به اصطلاح "فرهنگی" با "اسلام" مبارزه کرد.
البته به مصداق ضرب المثل "چوب را که بر داری، گربه دزده فرار می کند"! فردی که خود را متخصص بی بدیل تاریخ شناسی و شعر شناسی و ادبیات و مهمتر از همه سیاست و مبارزه با دیکتاتوری و آزادی و دموکراسی و احتمالا لحاف دوزی و صافکاری ماشین و ..... که اخیرا طرفدار سلطنت شده معرفی می کند و صبح تا شب در چند برنامه و تلویزیون اینترنتی علیه "اسلام" و مجاهدین خلق مشغول تهمت زدن و دروغ پراکنی است، برای پاسخ به نوشته کوتاه بنده قدم پیش گذاشت. آنهم با چه تبختر و توهمی. پنداری خود "دایی جان ناپلئون" بود که یک باره از قبر درآمده تا حق "انگلیسیا"! را کف دستشان بگذارد.
اگرچه برای پاسخ دادن به موضوعات مندرج در آن "یادداشت کوتاه"، نیازی به بی اعتبار کردن و کوبیدن نویسنده اش (یعنی بنده) نبود، اما گویی تاریخدان متوهم نامبرده (واربایانش) ضربه سختی خورده بودند. فیلسوف تاریخدان با بادی در غبغب، آن "یادداشت کوتاه" "بسته زبان"! را دارای سطح نازل ادبی و.... معرفی کرد و بعد به مدت یکساعت و چند دقیقه خط به خط آن یاداشت کوتاه "نازل"! را خواند و تفسیر کرد. لابلای حرفهایش نیز از دانش و تجربه و حجم مطالعات خود قدردانی و تشکر! کرد. فقط در کمال شگفتی دو نکته کوتاه را از قلم انداخت. یکی اینکه مجاهدین به قانون اساسی خمینی رای ندادند و بابتش بهای گران پرداختند. دوم اینکه مجاهدین خود پیشنهاد دهنده بسیاری از مواد اساسنامه و مصوبات شورای ملی مقاومت بوده اند که بعدا در برنامه ده ماده ای خانم رجوی خلاصه شدند، و همواره مدافع آنها بوده اند. از جمله این مواد دهگانه میتوان از مخالفت با اعدام، برابری حقوق زنها و مردها در حکومت آینده، حمایت از اعلامیه جهانی حقوق بشر و مهمتر از همه جدائی دین از دولت نام برد. البته این نکات از دید تاریخدان متوهم مهم نیستند و همینکه مجاهدین خود را مسلمان می نامند، برای آقای تاریخدان(وکارفرمای مربوطه ) خطرناک تر میشوند و تاریخدان موظف میشود حکم بدتر بودن آنها از آخوندها را بدهد .
تعجب من از این فیلسوف و تاریخدان متوهم که ظاهرا سلطنت طلب هم شده این است که چرا از آنچه در کتابهای تاریخ خوانده و از وقایع تاریخی برای تجزیه و تحلیل شرایط فعلی ایران استفاده نمی کند. مگر از قدیم نگفته اند که "هرکه نامُخت از گذشت روزگار.... هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار" و جدیدا هم نگفته اند که "گذشته چراغ راه آینده است"؟ اگر بنا را بر این بگذاریم که ایشان همه کتابهای تاریخ فارسی و غیر فارسی در خصوص ایران را به ادعای خودش چندباره خوانده، آنوقت باید از او پرسید از اینهمه که خوانده ای چه آموخته ای؟ حتما باید بتوانی به این سوال ساده پاسخ بدهی که در این دو هزار و پانصد سال؛ از کورش تا اکنون، چه قبل و چه بعد از آمدن اسلام به ایران، کدامیک از حکومتها از بی صلاحیتی و جباریت و دجالگری دچار فساد سیستماتیک و سراسری شده اند و حاصل این حکومتها و فسادشان برای ایران و ایرانی چه بوده است؟ اینجانب که نه فیلسوفم و نه تاریخدان، میتوانم سه مورد از این حکومتها را نام ببرم:
۱- سلطان محمد خوارزمشاه و حمله چنگیزخان مغول
باور بسیاری از مورخان و علاقمندان به تاریخ، آن است که هجوم لشکر جرّار مغول به ایران و کشتار وسیع مردم در اقصی نقاط این سرزمین کهن، ریشه در جُبن سلطان محمدخوارزمشاه و فساد دربارش و نیز اقدام نابخردانه حاکم شهر اُترار (در قزاقستان کنونی) در کشتار بازرگانان مغول به اتهام جاسوسی، اما در حقیقت برای غارت مالالتجاره آنها دارد. شاید سلطان محمد دستور قتل عام آنان را نداده بود ولی پس از ماجرا جانب حاکم خود را گرفت و از تسلیم وی ممانعت کرد. گذشته از آن اهانت دیگری نسبت به چنگیزخان روا داشت و آن صدور فرمان قتل سفیر او و تراشیدن ریش همراهان سفیر بود که برای درخواست تسلیم حاکم اُترار به دربار خوارزمشاه آمده بودند. این دیدگاه، البته اشتباه نیست. بیتردید فساد دربار و شخصیت ترسوی سلطان محمد خوارزمشاه و گریختن او از مقابل مغولان، راه را برای هجوم سراسری آنها به ایران هموار کرد تا بزرگترین اتفاق ویران کننده در تاریخ ایران را رقم بزنند.
۲- شاه سلطان حسین صفوی و حمله محمود افغان.
نیازی به توضیح زیاد در مورد وضعیت دربار و کشور و عوامل دربار در ایالات مختلف ایران نیست. همینقدر که بگوئیم دربار را آخوندها اداره می کردند و مجلسی همه کاره بود و بازار ریا و دروغ و حدیث سازی آخوندها پر رونق بود کافی است. شاه سلطان حسین؛ شاه نگون بخت صفوی، چند هزار حدیث "از حفظ" نقل میکرد و در کمترین کاری بدون استخاره تصمیم نمیگرفت.
نتیجه فساد دربار و رفتار نابخردانه و بسیار ظالمانه عوامل شاه؛ بخصوص در سرحدات شرقی، حمله محمود افغان و سالها جنگ و خرابی شهرها و به ویژه مرگ دردناک هزاران اصفهانی و از میان رفتن سلسله صفویه و به دنبال آن حکومت سالیان بیگانگان در ایران بود.
۳- فتحعلیشاه قاجار که داستان غم انگیز عهدنامه گلستان و ترکمانچایش هنوز بر سر زبانهاست و فساد دربار و نقش آخوندها در دربار و شکستهای ایران از روسیه نیاز به توضیح ندارد.
حال سوال از او این است که آیا حکومت آخوندها یا همان جمهوری اسلامی بیشتر از این حکومتها و حکومتهای فاسد دیگر در گذشته ایران، فاسد نیست ؟ کدام سیاست را پیش می بری که شباهت چشمگیر حکومت ملاها را با آن حکومتهای فاسد گذشته انکار میکنی ؟ آیا دسته بندیهای سیاسی در حکومت آخوندها؛ به دلیل فساد ماوراء تصور، تبدیل به باندهای مافیایی نشده اند؟ و بنابراین آیا نباید انتظار داشت که ادامه این حکومت مثل آن حکومتهای نام برده شده، به زودی سرنوشت بسیار شومی را برای کشور و مردم ما در پی داشته باشد؟ آیا نحوه برخورد آخوندها با مسئله کرونا و تصمیم خامنه ای در مورد واکسن کرونا و همچنین موشک زدن به هواپیمای مسافربری اوکراینی نشانه های این سرنوشت شوم نیستند؟
اینبار البته، وجود یک آلترناتیو انقلابی، فداکار، متشکل، فراگیر دارای استراتژی و برنامه مشخص برای براندازی رژیم که بعلاوه مورد حمایت بخش قابل توجهی از مردم ایران است، این امید را می پراکند که میتوان رژیم را قبل از متلاشی کردن کشور سرنگون کرد. آیا این یک شانس تاریخی و البته در شرایط فعلی تنها شانس برای مردم ایران نیست؟
و آیا تلاش برای گرفتن این شانس،خیانت به تاریخ ومردم ایران نیست.
نکته آخر اینکه:
تلاش رژیم و وزارت اطلاعاتش برای از میان برداشتن مجاهدین و متلاشی کردن شورای ملی مقاومت قابل فهم است.
خودفروشی و تلاش برای حذف سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت، آنهم به بهانه های مضحکی نظیر "مبارزه فرهنگی" علیه "اسلام" و با توهم بازگرداندن نظام سلطنتی به ایران، جز پیش بردن اهداف رژیم آخوندی ووزارت اطلاعاتش دلیلی دیگری نمیتواند داشته باشد .