خلاصه این قصه عبرتانگیز تاریخی را عینا در زیر میآورم.
"شخصی دزدی در خانه دید، خواست او را بگیرد، دزد گریخت، دو سه میدان بهدنبال او دوید و نزدیک بود بگیردَش که دزدی دیگر فریاد برآورد: آی دزد، آی دزد!. صاحب خانه از ترس اینکه دزدی دیگر به خانهی او آمده و ممکن است به زن و بچهی او صدمهای بزند دست از آن دزد برداشت و سراسیمه به سوی خانه دوید.
صاحب خانه پرسید: دزد کو، دزد کو؟
دزد فریادگر پاسخ داد: بیا رد پای آن دزد را به تو نشان دهم، بیا این ردپا، برو تا به دزد برسی.
صاحبخانه گفت: احمق چه میگویی؟ من خودم دزد را پیدا کرده بودم میخواستم بگیرمش که تو فریاد کردی دزد، من هم او را رها کردم. حالا می گویی این رد پای دزد است.
هر کجا او میرود، این میرود
از طمع همدرد صاحب میشود
کاذبی با صادقی چون شد روان
آن دروغش راستی شد نهان
آن مقلد شد محقق چون بدید
اشتر خود را که آن جا می چرید
حکم عادلانه مجازات دیپلمات تروریست اسدالله اسدی و مزدوران در رکابش آب در لانه کفتاران سرازیر کرده است. خبرگزاری بسیج دانشجویی سپاه پاسداران مینویسد: با اینکه به دستور خامنهای بالاترین سطوح نظام برای آزادی اسدی تلاش کردند مجاهدین پروژهٔ نظام برای بازگرداندن اسدی به تهران را خنثیسازی کردند و در نهایت روز ۱۶بهمن، شد، آنچه نباید میشد! بسیج دانشجویی ادامه میدهد
گزارشهایی هست دربارهٔ اقدامات خطرناک بعدی آنها برای اقدامی مشابه علیه سایر دیپلماتها و مرتبطان نظام که در خارج کشور محسوس و نامحسوس در حال خدمت به نظام هستند.
اخیراً برخی از این حقوق بگیران خارج کشوری در یک فرار به جلوی مضحک طلبکار مجاهدین و مقاومت ایران شدهاند که چرا اسامی مزدوران پیشانی سیاه سربازان گمنام را علنی و افشا نمیکنند
یک ضربالمثل ایرانی میگوید: چوب که برداری گربه دزده حساب کار خودش را میکند. آنها بهوضوح میدانند که پادوهای هراسان گشتاپوی عمامه بسران در ینگه دنیا چه کسانی هستند. آنها البته بیش و پیش از هر کسی از چند و چون بده و بستانهایشان با اسداللههای محسوس و نامحسوس بهخوبی مطلعند. سایت حوزوی مؤسسه رهیافتگان اسلام نبوی در ۹ خرداد ۹۹ نوشت: "این که وزیر محترم اطلاعات با کارهای شبانهروزی خود برخی توابین منافقین مانند سلطانی، خدابنده، عزتی، حسینی، یغمایی، کریمدادی، مصداقی، پورحسین را استخدام کرده با انرژیگذاری کلان و البته تأمین مالی توابین را به رویارویی روانی با خود مجاهدین میکشاند بسیار عالیست اما آیا کافیست؟ کافی نیست به همان علت که در نهایت خود مقام معظم رهبری زنگهای خطر اندیشه التقاطی را به صدا درآوردند
روز ۳۰ژوئن ۲۰۱۸ من و تمامی اعضای خانوادهام – بیش از۱۰ نفر- از جمله شرکتکنندگان در کهکشان مجاهدین و مقاومت بودیم. در راه برگشت از این سفر بود که مطلع شدم آخوندهای جنایتکار قصد بمبگذاری و براه انداختن حمام خون در مراسم را داشتند. از آن لحظه تابهحال و تا همیشه زندگیم به این حادثه وحشتناک فکر کرده و خواهم کرد. اگر بمب در محل منفجرشده بود چه بر سر فرزندان ونوه هایم و ایضا هزاران هزار دسته گل و نونهالی آمده بود که در یک مراسم مسالمتآمیز شرکت کرده بودند. تصور این جنایت و لحظه انفجارهولناکش هرگز و هرگزاز خاطرهها زدوده نخواهد شد. روزهای بعد فاش شد که همان روز و درست همان لحظاتی که قرار بود بمب عمامه بسران در سالن صد هزار نفری منفجرشود، مزدوران، ایرج مصداقی و مسعود خدابنده در تلوزیون ایران انترناشیونال حاضر و آماده برای نمایشی تکمیلی بودند. آنها به فرموده و با سناریو از پیش ساخته شده به قطع و یقین قرار بود بمبگذاری را درگیریهای درون سازمانی قلمداد نمایند. سناریویی که بارها تکرار شده بود. در همه ترورهای منطقهیی و بینالمللی علیه مجاهدین و مبارزین همین ترفند را پیش کشیده بودند. آنها این درس و رسم جنایتکارانه را از امام دجالشان به ارث برده بودند. آنجا که خمینی پس از شکنجه و اعدام مجاهدین در همان اوایل حکومت ننگینش گفت: "مجاهدین خودشان خودشان را شکنجه میکنند تا بعد بتوانند مظلومنمایی بکنند." مزدوران پیشانی سیاه ملاها در خارجه، همچون مصداقی و هم قطارانش بهجای طلبکاری از مجاهدین و مقاومت بجاست تا دیرنشده اعتراف کنند و بگویند چی و چند و چگونه گرفتند؟! دوران بزن، بگیر، به قاپ و مزدوری بیهزینه سپری شده است.
از سرنوشت مهرداد عارفانی و نسیمه نعامی و امیر سعدونی و باطل شدن تابعیت و پاسپورتهای آنها عبرت بگیرند. عدالت و قانون در انتظارتان است. زمستان سیاه و خفتبار مزدوری در دیار فرنگ به سررسیده است. بهار شرافت و آزادی مردم ایران در راه است.