اینکه این تفکرات عجیب و غریب و حتی بیمارگونه چقدر در پیشبرد این مهم موفق بودهاند را به تاریخ و قضاوت تودههای مردم میگذاریم. ولی نکتهیی که مهم است و خیلیها را آزار میدهد این است که چرا آن را حماسه گفته و قهرمان سازی میشود؟ بعضیها هم عاشورای مارکسیستی گفته! و بعضیها فاجعه! خود کشی! تروریست! و...
بهعلت اینکه کلام طولانی نشود، در این نوشته، نمیخواهم از شخص خاصی نام ببرم که آنوقت پرداختن به هر کدام از بیهوده گفتنهای آنها در حوصله این کلام نمیگنجد.
ابتدا به ساکن پدیدههای اجتماعی را باید به شکل دیالکتیکی و در ارتباط با سایر پدیدههای دیگر بررسی تحلیل و ارزیابی کرد والا هر ذهن مُرغی، برای انحراف اذهان عمومی در رابطه با سیاهکل هر یاوهای را میتواند بگوید و یا نشخوار کند.
تحولات و فراز و فرودهای که در مناسبات تولیدی پیش میآید بر بستر و رشد و گسترش نیروهای تولیدی و مولده در اقتصاد معنی و مفهوم پیدا میکند همچنین تغییر و تحولات در امورات اجتماعی و فرهنگی هنری از یک سیاست کلان سرچشمه گرفته که رابطه معینی با زیر بنای اقتصادی موجود دارد و مسائل فوق در پیوند با نیازهای داخلی و جهانی گره میخورد. اگر هر قدرت سیاسی از زاویه نیاز و مطالبات مشخص تاریخی تودهها پیش نرود، هیچ گریزی نیست که با نبردهای چه طبقاتی و چه اجتماعی مواجه خواهد شد که دو راه بیشتر، در پیشاروی ندارد.
راه اول، یا پای مطالبات بر حق تودهها خواهد رفت و یا راه دوم که بر حماقت و دیکتاتوری خود پا فشاری خواهد کرد. اینجاست که تحولات در یک جامعه رغم خواهد خورد و نیروهای اجتماعی سیاسی مبارزات معین خود را بر مبنای تاکتیکها و استراتژی خود شکل میدهند و در جهت رشد و تعمق آن شروع به کارزار خود مینمایند. در این کارزار ابزارها و شکل این نبرد، بر مبنای نوع رفتارهای خشن و جنایتکارانه دیکتاتورها اعمال میشود. بنابراین از طریق کشف تضادها و بروز این تضادها و تصادم آن به افکار عمومی جامعه، حقایقی شکل میگیرد که جهت چارهجویی آن باید راهحلهای متناسب با آن را ارزیابی و پیگیری نمود.
حال هنگامی که به حماسه و نبرد قهرمانانه در سیاهکل بر میگردیم مگر میتواند فارغ از تحلیل مذکور باشد؟ مناسبات تولیدی، اقتصادی سیاسی و اجتماعی و طبقاتی آن دوران مگر به غیر از این بود؟ بهقول عمادالدین نسیمی: ظالم اندر کشتزار خویش خواهد کاشت تخم ظلم، ظلم و شر در مزرعه البته عصیان پرورد. البته که هر حرکت اعتراضی و شورشی به ریشههای همان مناسبات موجود در همان جامعه معین بر میگردد. و اتفاقاً بر بستر همین بدبختیهای اقتصادی سیاسی و طبقاتی است که مبارزات، جاری میشود و اشکال معین خودش را متبلور میسازد و فداکاریها، مجاهدتها و قهرمانان خودش را هم پدید میآورد. اکنون کسی که بر بستر این خیزشها، پیشقراولان و قهرمانان و راهبران آن را نبینند، نمیخواهند واقعیات را ببینند. در هر حرکتی، قیامی و یا شورش و انقلابی طبیعتاً همه مداخله گران سهیم هستند و بسیار قابل ستایش ولی یک عده قهرمان هستند که میدانند که برای ادامه حرکت درست باید قید جان و هستی خود را بزنند و میزنند، شما چه نامی بر اینها اطلاق میکنید؟ کما اینکه رفقای سیاهکل همان تعداد مشخص و معین بودند که آگاهانه و داوطلبانه به نبردی نا برابر دست میزنند با علم به اینکه اگر تودههای مورد خطاب شان پای به میدان نگذارند، کشته و یا تیرباران خواهند شد کما اینکه، همین شد و تیر باران شدند ولی بذری که کاشتند از دیر باز تا به اکنون در سطح جنبش مسلحانه و حتی در این بحث مجمل هم ثمر داده و تبلورش را نشان داده است.
ابتدا باید خاطرنشان کرد که همین افراد و تفکرات یعنی اضداد هنگامی که میخواهند قمپزی در گفتگوهای تاریخی و سیاسیشان در کنند، باد به غبغب انداخته از فلان و بهمان قهرمان و یا قهرمان بازیهایی مثلا افراد یا گروه و جریانی در فرانسه، ویتنام و یا آمریکا ی لاتین و غیره نام برده و بحث خودش را به درجه بالای هیجان و استناد میرساند ولی وقتی صحبت از ایران و مبارزات زنان و مردان آن میشود که در طول تاریخ غمبار و خونبار خود دلاوری، شجاعت و قهرمان بازی کردهاند و سر فخر مردمشان را به آسمان برده است، اینچنین شر مگین، زبونانه، در پشت هزار پرده
مریی و نامریی ایدئولوژیکی یا بینشی مخفی میشوند که انگار نه انگار حس و تعلق خاطری به سرزمین و نیروی کار و زحمتی دارند که از آن بر خواستهاند. مگر مردم سایر دنیا اسطوره، حماسه، قهرمان، یل و پهلوان و غیره ندارند؟
مثلا افسانهها و اسطورههای آفریقائیان، یونان، چین و مصر باستان و دیگر کشورها که جنبه غیرواقعی دارند و روایت یا داستانی از تاریخ و تخیلات انسانی است را با خود هماکنون حمل نمیکنند؟ و یا هرکولها و حماسه و قهرمانیهای گوناگون که همان دلاوریها، شجاعت به خرج دادنها و بیباکی هاست که در اقصی نقاط دنیا دیده میشود، و به شکلی دیگر پارتیزانهای قهرمان فرانسوی و ایتالیایی در برابر فاشیسم و نازیسم، چهگوارا، ویکتور خارا و هزاران فرد و گروه فدا کار و قهرمانان دیگری را میشود نام برد که بهدنبال آنها از قهرمانانشان فیلم میسازند، ادبیاتشان را غنا میبخشند، حماسه سرایی میکنند، شعر، رمان، قصه و داستان و نمایشنامهها مینویسند و پیکر تراشیها کرده و نقاشیها میکشند و ترانه سرودها میسازند و در پروسه تاریخ شان همیشه آنان را به روز کرده و صیقلش میدهند و بهعنوان تاریخ شان که فراز و فرودها و رنج و ملالها کشیدهاند، را پاس میدارند و به آنچه بوده و بر آنان گذشته، هم افتخار میکنند و هم درسآموزی می نمایند.
ولی اگر در تاریخ ایران صحبتی از سیمرغ و زال بهعنوان افسانه، رستم و حماسههای آن، رزمها و قهرمانیهای مزدکیان، بابکیان، حلاجها، مشروطه وستارها، مصدق، سیاهکل یان، خسرو گل سرخیها، موسی خیابانیها، سارای مجاهد با دشنهای درقلب و آویزان از پا در کوههای چار زبَر، ستار بهشتیها، ندا آقا سلطانها، مبارزان و دلاوران کرد، بلوچ، آذری، عرب، ترکمن، لر، فارس و در کل مقاومت ایران چه تاریخی و چه رنج و شکنج چهل و دوساله در زمان همین حکومت نکبت ولایت فقیهی این همه قهرمانان و شیر زنان و کوه مردان سر بدار که برای آزادی پیکار کرده و بوسه بر دار زدند؛ اگر حماسه آفرینی و قهرمانی نکردهاند پس چه کرده و چه باید نامیده شوند؟ در هر کشوری قهرمانان در میادین متفاوتی وجود دارند اعم از ورزش، سیاست، هنر، جنگ و غیره منتهای مراتب اسطوره و افسانه سازی، بت سازی و مقدس کردن با قهرمان بودن فرق دارد و رفقای سیاهکل نه تنها حماسه آفرینی کردند بلکه قهرمانان آن نبرد نابرابر و معین آن تاریخ بودند و این است که بعد از نیم قرن هنوز نه تنها از یادها نرفته است بلکه رد پای آن عمل مشخص تاریخی تا به اکنون در اذهان و شعر و هنر و سیاست و... جاری و ساری است.
این اضداد به هزار تهمت و ناسزا و اما و اگرها آویزان میشوند تا یک رویداد مهم بخشی از تاریخ سیاسی مبارزاتی ایران را به باد فنا و به دست فراموشی سپارند. حال اینان بهدنبال کدام تاریخ و فرهنگ و آداب و رسوم مبارزاتی می گردند هنوز در پرده ابهام است.
آنچه که غمانگیز است و به نوعی هیستریک برخورد میکنند توهینهایی است که از سر افلاس و دریوزه گی سیاسی و عقده و یا از زاویه جاده صاف کنی و منزه کردن رژیمهای دیکتاتور و توتالیتر بهخاطر خیلی منافع مرئی و نامرئی، به هر توهین و ناسزاگویی روی میآورند.
هیچ کس مجاز نیست بیعملی، کم عملی و یا دریوزه گی سیاسیاش را در موارد معین و مشخص آن هم در میدان نبرد و در پشت نظریه و عملهای قهرمانانه دیگران پنهان کنند.
تا جایی که به نقد و بررسی پدیدهها و رویدادهای تاریخی و سیاسی بر میگردد خیلی هم به جا است که چه از زاویه تقویت و یا رد کامل یک حرکت یا نظریه معین انتقاد کرد ولی هنگامی که به ناسزا گویی غلطیده میشوی واز مقام تصمیم و تعین تکلیف و دشمنی برای محو یک پدیدهیی که بخشی از تاریخ بوده است بر میآیی، داستان متفاوت میشود. هنگامی که آدمهای معیوبی میگویند: "سیاهکل تکرار حماسه عاشورای شیعه منشعب از دین مارکسیست است و سیاهکل را فاجعه و فریب خوردگان توسط سیاست فریبکاری رهبران فاقد شعورشان ایجاد گشت" را مطرح میکنند؛ بخوانید این حدیث مجمل که ره به کجا خواهد برد و سر از کجای جنایتکاران تاریخی و اکنونی در میآورند. این اشخاص به قدر ی خرفت و نخود مغز هستند که حتی قوه فهم و شعورشان به این قد نمیدهد که بفهمند و بهقول ایشان"رهبران فاقد شعور"! که منظورش رفیق مسعود احمد زاده است را با چشمانی باز و بدون غرض و مرض مطالعه و ارزیابی کنند. اولاً که این رفیق، کبیر لقب گرفت که در نوع خودش بسیار ویژه است، مسعود کبیر نزدیک به ۲۵ساله بوده که در ۱۱اسفند ۱۳۵۰ به جوخه تیر باران توسط شاه جلاد سپرده میشود. منتها قبل از تیربارانش در بیداد گاه شاه که مسعود کبیر از شکنجه شدنش میگوید، طبق مشاهدات یک حقوقدان فرانسوی به نام آلبا که در این دادگاه حضور داشته و میبیند، مینویسد:"تمام وسط سینه و شکم او تودههای چروکیدهای ناشی از سوختگیهای بسیار عمیق دیده میشد. منظره وحشتناکی داشت. پشتش از آن هم بدتر بود". این از مقاومت کوه مانند مسعود کبیر، و از سوی دیگر با همان سن بسیار جوان فارغالتحصیل رشته ریاضی از دانشگاه تهران، نویسنده کتاب مبارزه مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک، مترجم کتاب انقلاب در انقلاب رژی دبره، و اولین کمونیست ایرانی بود که به ترجمه منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت فریدریش انگلس، مبادرت ورزید، که در این رابطه معتقد بود: بدون بهره گرفتن از غنای بینظیر کلاسیکهای مارکسیستی، درک ما از ماتریالیسم مارکسیستی و از آنجا ماتریالیسم تاریخی، نامکفی بوده و لاجرم برخورد خلاق و همهجانبه به شرایط جامعه و راهیابی عمیقاً انقلابی نا میسر خواهد بود". پس تا اینجای کار اینان هم شعور داشتند هم توانمند بودند هم برای بهای حرفشان جانشان را میدادند هم به پدیدهها علمی و دیالکتیکی برخورد میکردند هم ثابت کردند که خواستن توانستن است و تمام قد جلوی شاه جلاد چون سر و قامت برافراشتند وتاج فخر و ظفر بر سر برههای از تاریخ گذاشته و به قد و مقاومت مسلحانه انقلابی و کمونیستی ایران افزودند، همچنین رهبری شجاع و کاردان و مهمتر اینکه این دریوزهگان سیاسی وامانده گذشته و اکنونی را بهلحاظ بیعملی، بور و خوار و ذلیل کردند. نیز، این جاست که فعالان سیاسی اجتماعی باید انسانهایی راستین، صادق و شجاع باشند و آنچه در پس پرده حقیقت است را هویدا نمایید و در پوشش و ترفندهای دیگری به توجیه کارهای خود مبادرت نکنند. سیاهکل در متن یک جامعه مختنق سیاسی و دیکتاتوری پاسخ معینی با عمل انقلابی و جسورانه خود به تضادهای لاینحلی داد که پیش از این وجود نداشت و نقش آفرینی کرد. که البته به مذاق خیلیها بالطبع خوش نیست و آنرا اغراقآمیز و عاشورای مارکسیستها و حماسه سرایی و قهرمان پروری و غیره و ذالک قلمداد میکنند. خوب به دَرَک، که هر چه از دهانشان به بیرون پرتاب میشود به یقه خودشان سقوط میکند. شجاعت و دلاوریهایی که رفقای سیاهکل در عمل و اندیشهشان نشان دادند نیز خودش را در غالب شعر و موسیقی و داستان و قصه متبلور کرد، این حماسه است که قهرمانان مشخصی را هم، در بر میگیرد (شاید از نظر خیلیها قهرمان و یا پهلوان کسی است که فقط میتواند قاطری را با دندان بلند کند! این دیگر به خودشان مربوط است و در حوضه این بحث نیست). .
مگر در حماسهها و پهلوانیها، آن گرد و یا پهلوان مرگ را بر زندگی ننگین، ترجیح نمیدهد؟ مگر خسرو گلی سرخی نگفت: من نه برای جانم و نه برای عمرم چانه نمیزنم، من قطرهای ناچیز از حرمان خلقهای تحت ستم هستم و دلیرانه جانش را هم فدای خلقش و زحمتکشان کرد، خوب اگر اینان قهرمان نیستند پس کیستند و اگر هر سال برای این قهرمانان که جان عزیز و گرانبهایشان را تقدیم به رهایی ستم دیدگان کردند، گرامیداشت بگیرم، باید مورد لعن و نفرین و توهین های دهان دریدههایی قرار بگیریم که فقط گند چاله دهانی میکنند، که در جهت زدودن و محو تاریخ مبارزات خلقهای تحت ستم خزنده پیش میروند؟
به این بسنده میکنم که آسیاب کار خودش را میکند و جغجغه سر خودش را به درد میآورد.