اسماعیل محدث: حکم دادگاه، حکم تاریخ


برای کسانی که منافعشان، مخصوصاً منافع مادی، به هر دلیل با منافع رژیم آدمخوار آخوندی گره خورده است مرغ یک پا دارد: در هر موضوعی که سازمان مجاهدین خلق یک‌طرف آن باشند، مجاهدین گناهکار آن قضیه می‌باشند و می‌بایست از طرف این جماعت مورد بازجویی قرار بگیرند.

این خود به تنهایی صف‌بندی افراد و نیروهای حاضر در صحنهٔ سیاسی ایران، که رژیم تمامیت‌خواه ولایت فقیه بر آن حاکم می‌باشد، را تشریح می‌کند. یعنی جماعت چند رنگی وجود دارند، که در هر رنگی، دشمن اصلی‌شان نیروی محوری مقاومت سازمان‌یافته برعلیه دیکتاتوری خون‌ریز حاکم بر ایران می‌باشد. البته این جماعت، برای خالی نبودن عریضه و حساب شده، هر از چند گاهی یکی هم به میخ می‌زنند، اگر‌ چه نقشی که برای خودشان در نظر گرفته‌اند کوبیدن مستمر بر نعل می‌باشد. طولانی شدن موضوع سرنگونی رژیم آخوندی، که تنها راه‌حل مشکلات کوچک و بزرگ مردم ایران می باشد و همه می‌دانند که سرکوب و تروریسم بی‌سابقهٔ رژیم آخوندی و امدادهای بی‌پیشینهٔ کم‌وبیش پنهان کشورهای اجنبی‌ دلیل اصلی آن می باشد، و سختی طاقت‌فرسای مبارزه با آن در افراد کم حواس و فرصت طلب، حس پشیمانی را نه تنها از انقلاب ضدسلطنتی، بلکه از هر انقلاب ایجاد می‌کند. این افراد نیروی انقلابی را دشمن تاریخی خود تلقی می‌کنند، اما مردم ایران در کف خیابان شعار سرنگونی می‌دهند. کسانی که در بررسی تاریخی در حوزهٔ اما و اگرها پرسه و درجا می‌زنند، می‌توانند به خودشان مدال پژوهشگر و تحلیگر و یا تاریخدان بدهند، اما بسیاری از این «خبرگان» از ورطهٔ انحطاط «قابل فهم» عبور کرده و مستقیماً با نیروی مقاومت خونبار درگیر می شوند و آن را دشمن اصلی خود تلقی می‌کنند. اگر به تعریفی مشترک از نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران برسیم، می‌توانیم معنای مقاومت را هم تعریف کرده و جای هر فرد و هر نیرو را مشخص کنیم. اتلاق صفت فاشیست به رژیم ولایت فقیه حاکم بر ایران دقیق نمی‌باشد، چرا که این رژیم به هر لحاظ از رژیم فاشیستی قرنها پس تر بوده و به همین دلیل بسیار خشن و وحشی‌تر از آن می باشد. شورای بزرگ فاشیسم با رأی اکثریت در سحرگاه ۲۵ژوئیه ۱۹۴۳ بنیتو موسولینی را برکنار کرد، و این رژیم دیکتاتوری در هر حال فرزند زمان خودش بود، اما تحفهٔ حکومت من درآودری مطلقهٔ «اسلامی» ساخت ذهن عقب ماندهٔ خمینی، حتی از سلفش شیخ فضل‌الله نوری که هفتاد سال قبل از روی کار آمدن خمینی بدار آویخته شد متحجرتر است. نظام تمامیت‌خواه مذهبی هیچ روزنه‌ای را باز نگاه نمی‌دارد، بنابراین بین او و دشمن اصلی‌اش هیچ فضایی اساساً وجود ندارد. به همین خاطر در مقابل نظام ولایت فقیه مبارزه در هیأت مقاومت تمام‌عیار معنا پیدا می‌کند و این مبارزه نه تنها حق بلکه وظیفهٔ همهٔ افراد و نیروهای جامعه می باشد. در این شرایط کسانی که به دشمن اصلی رژیم آدمخوار آخوندی «انتقاد»، بخوان دشمنی، می‌کنند و اصرار در این دشمنی شغل اصلی‌شان می‌شود جایگاه سیاسی شان، به‌رغم ادعاهای پر سر و صدا، مشخص است. افرادی که، به‌عنوان مشغلهٔ اصلی، به نیروی مقاومت خونبار در برابر رژیم خون‌ریز حمله می‌کنند، «نیروهای همشکل دست ساز» خود رژیم آخوندی می باشند. اغلب جنس مخالفت این افراد با مقاومت از جنس جنگ رژیم حاکم با مقاومت است. به‌نظر می‌رسد اکنون که پایان دورهٔ عشوه‌های شتری "رفرمیستها" با شعار «اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا!» در خیابانهای ایران مهر خورده است "منتقدان" مجاهدین خلق ایران هم‌چنان با خستگی به پیش می خزند.

این نیروها و افراد همکاسه با رژیم آدمخوار آخوندی عمدتاً سر بزنگاه با حملهٔ هیستریک به مجاهدین انجام وظیفه می‌کنند. زمانیکه روز ۱۶اوت سال۱۹۲۴ جسد جاکومو متئوتی، دبیر حزب سوسیالیست متحد ایتالیا و سرسخت‌ترین مخالف آن دورهٔ رئیس دولت فاشیست بنیتو موسولینی، که به خواست او و به وسیلهٔ چماقداران فاشیست ربوده و به‌قتل رسید، لوئیجی پیراندلّو تئاتر نویس بزرگ ایتالیا در روز ۱۷سپتامبر همان سال در حزب ملی فاشیست ثبت نام کرده و طی تلگرامی به رهبر نوشت: «عالیجناب، گمان می‌کنم که این لحظه برای من مناسب‌ترین زمان برای ابراز ایمان قوی خودم به شما و این‌که همیشه در سکوت در خدمت شما می‌مانم، می‌باشد. اگر حضرت عالی مرا قابل ورود به حزب ملی فاشیست برآورد کند، خواهش می‌کنم که این بزرگترین افتخار را با قرار دادن من در پایین‌تر جا و به‌عنوان ساده‌ترین عضو، نصیب بنده بکند. با تعلق خاطر تام». این‌که آیا پیوستن پیراندلّو به حزب موسولینی، که به‌خاطر قتل فجیع متئوتی که برای ایتالیا تکان‌دهنده بود و به این خاطر موسولینی در بحران گرفتار آمده بود، اتفاقی می‌باشد یا نه از حوصلهٔ این یادداشت کوتاه خارج می‌باشد؛ هر چه هست لوئیجی پیراندلّو در سال۱۹۳۴ و در اوج قدرت رهبر فاشیست ایتالیا برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شد. بعد از صدور حکم دادگاه آنتورپ بر علیه اسدالله اسدی یک مهرهٔ امنیتی دانه درشت رژیم با پوش دیپلماتیک و سه تن از مزدورانش، بنگاه سخن پراکنی با لحن «حرفه‌یی همیشگی» سؤال می‌کند:«پرسشهای زیادی بی‌پاسخ مانده از جمله این‌که چه شد هوادار سابق مجاهدین به دشمنی با آنها برخاست و یا مهمتر چه چیزی شاعر را بمبگذار کرد»! کیفیت قباحت این گزارش فقط با کیفیت ارزش یگانهٔ صدور دادگاه آنتورپ برعلیه رژیم آدمخوار آخوندی قابل فهم است. می‌بایست به امداد رژیم تروریست که دمش لای تلهٔ حقوقی گیر کرده شتافت و ورق را چرخاند و از مجاهدین که قربانی و شاکی این پرونده بودند، بازخواست نمود! البته نه به شیوهٔ شفاف، که اولین اصل حرفهٔ روزنامه‌نگاری است، بلکه با شیوهٔ بلندگوی روباه پیر زخم‌خورده که کارفرمای حقوقی‌اش، دولت بریتانیا، به کبیر سابق تنزل کرده و از رونق افتاده است. و باید این سؤال را مطرح که: «اما این گفته که این اصلاً نقشه بوده سیاه بازی بوده بین دولتهای اروپایی و مجاهدین باهم همدستی کردند و این داستان را اینها سیاه کرده‌اند خلاصه همه سیاه بازیه». باید به نعل زد و یقهٔ سازمان مجاهدین خلق، که قربانی و شاکی عملیات نافرجام رژیم تروریست بوده و در دادگاه پیروز شده، را گرفت که:«فرقه رجوی قطعاً که ارتباطات خودش با اینها در چه حدی بوده؟ روشنگری نمی‌کنند... این روشنگریها را نمی‌آیند بکنند که آقا رژیم چه پولی می‌داده؟ بابت چی می‌داده؟ برای چی می‌داده؟». برای در بردن رژیم آدمخوار آخوندی حاکم بر ایران باید اظهار داشت که:“ جنگ سازمان مجاهدین با حکومت ایران و اقدامات تروریستی حکومت ایران علیه سازمان مجاهدین ربطی به منافع ملی ایران نداشته، بلکه یک جنگ ایدئولوژیک بین دو جریان متفاوت از اسلام شیعه است که هر کدام خود را «برحق» پنداشته و برای حفظ یا تصاحب قدرت سیاسی، در حذف دیگری می‌کوشد». آیا کیفیت این موضعگیریها روشن نیست؟ آیا می‌توان، در فرای تعارفات کودکانه، تفاوتی میان جنس این طلبکاریها با جنس جنگ رژیم و مجاهدین مشاهده کرد؟

البته شیطان‌سازی مقاومت مردمی برعلیه رژیم عقب ماندهٔ آخوندی موضوعی تازه نیست و این خود دلیل بارز شکست ایدئولوژیک و سیاسی و اجتماعی رژیم در مقابل آلترناتیوش می‌باشد. از زمان استقرار مجاهدین خلق در آلبانی که دست رژیم آخوندی از انجام جنایت کوتاه شده و طرح‌های تروریستی‌اش به شکست انجامید، این شیطان‌سازی اوج گرفته و با حکم دادگاه آنتورپ به هیستری تازه‌ای تبدیل شده است. نقشه و برنامهٔ سرسام‌آور شیطان‌سازی مقاومت و مجاهدین، که اساساً رهبری آن را مورد هدف قرار داده است، در دستور کار رژیم آدمخوار آخوندی جایی ویژه پیدا کرده است. در نامهٔ مستند هادی ثانی خانی دبیرکل سازمان ملل‌متحد در مورد بخشی از فعالیت گستردهٔ رژیم آخوندی با به خدمت گرفتن مزدوران و صرف پول برای شیطان‌سازی و عملیات تروریستی برعلیه مقاومت ایران صحبت شده است. در این نامه هم معلوم می‌شود که رژیم آدمخوار آخوندی چگونه زبونانه به‌دنبال ضربه زدن به مجاهدین خلق خود را به آب و آتش می زند.

خوب است باز این موضوع بدیهی را مورد نظر قرار بدهیم: در مبارزه با یک رژیم تمامیت خواه، که رژیم ولایت فقیه مصداق بارز آن می‌باشد، نیروها به دو بخش تقسیم می‌شوند: نیروهایی که به نفع ثبات رژیم حاکم عمل می‌کنند و نیروهایی که به زیان آن. این موضوع علمی است و ثابت شده و این‌که این «مخالفان» رابطهٔ ارگانیک با رژیم و به‌طور خاص با دستگاه عریض و طویل سیستم اطلاعاتی آن دارند یا نه و یا این‌که در ازای خدمتگزاری اجرتی دریافت می‌کنند یا نه، موضوعی است کمّی و فرعی؛ حکم حقوقی دادگاههای مستقل و به‌خصوص روند قیام مردم داخل ایران و فعالیت‌های کانونهای شورشی در سراسر کشور موضع واقعی هر نیرو و هر فرد را در صحنهٔ سیاسی ایران روشن می‌کنند. مشروعیت، که نماد سرشت هر نیرو می‌باشد، تنها از مقاومت بر علیه رژیم حاکم کسب شد و بروز می‌کند. حکم نهائی، حکم تاریخ است که تعیین می‌کند چه کسی در خط مبارزه برای آزادی و دمکراسی در ایران و چه کسی در خط استمرار استبداد قرار دارد.