سردی بازار مکاره ولایت، اینبار بحدی است که باندهای حکومتی همچنان از ارائه لیست کاندیداهای مورد نظر خود طفره می روند. دلیل این واقعیت نیز در ذات و طبیعت منطقی دیکتاتوری ولی فقیه نهفته است، زیرا در فردای سوختن کارتهای قلابی رژیم مانند «اصولگرا و یا اصلاح طلب»، اکنون دیگر «پشمی» به کلاه ولایت برای راه اندازی شعبده بازی بعدی باقی نمانده است.
بازتاب این واقعیت را می توان در رسانه ها و یا دلسوزان حکومتی نیز بخوبی رویت نمود. برای نمونه یک کارگزار توسری خورده از باند اصلاحطلب در سخنانی از جمله اعتراف میکند: «جوانان دیگر استقبالی از اصلاحطلبان و اصولگرایان نمیکنند. صحنه سیاسی کشور برای اصلاحطلبان در شرایط فعلی چندان باثبات بهنظر نمیرسد و سدهای زیادی از جمله رد صلاحیت در مسیر آنها قرار دارد». (سایت حومتی شفقنا ۱۲ اسفند ۱۳۹۹)
بدین سان مشخص می شود که خامنه ای پیش از برگزاری هر آزمونی، با چاقوی «رد صلاحیت» از سوی شورای نگهبان وارد میدان شده و بدین سان اصلا تمایلی برای صدور مجوز به دیگر باندها را ندارد.
وی پیشتر مهندسی این دور از انتخابات را با جملاتی مانند «یک دولت جوان حزب الهی» به بیرون ساطع کرده و بدین سان بر خیال و اوهام تمامی باندهای رژیم را برای برگزاری یک انتخابات، حتی در شکل و شمایل یک نمایش نیز خط بطلان کشیده بود.
شوره زار ایندور از انتخابات بحدی است که تا زمان تنظیم این نوشتار، تنها دو نفر خود را بعنوان کاندید معرفی کرده اند. نخست پاسدار دهقان، مشاور نظامی بیت خامنه ای و دیگر علی مطهری، از باند مستقلین می باشند.
نشان به آن نشان که پیشتر صلاحیت مطهری برای انتخابات مجلس یازدهم از سوی شورای نگهبان رد شده بود، حال بقول سایت حکومتی رویداد ۲۴ ( ۱۲ اسفند ۱۳۹۹) «حالا مطهری اسب خود را برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم زین کرده»!!
بهرحال ابعاد این انجماد بحدی است که بسیاری در درون رژیم به تکاپو افتادهاند و با ارسال نامه و پیام به خامنهای تلاش دارند تا وی را برای یک ریل گذاری جدید سر عقل بیاورند.
به عنوان نمونه باید به نامه ۳۷ صفحه ای از سوی آخوند شیاد محمد خاتمی، رئیس جمهور اسبق نظام و یا هشدارهای مکرر از سوی پاسدار احمدی نژاد اشاره نمود، تا بدین سان پازل این بحران روشن تر گردد.
همچنین یک کارشناس مسائل سیاسی حکومت (سایت رویداد ۲۴ سیزدهم اسفند ۱۳۹۹) با اعتراف به وجود بحران اجتماعی و عمق تنفر مردم از کلیت نظام از جمله می گوید: «اقناع مردم به شرکت در انتخابات به مسائل زیادی بستگی دارد که مهمترین آن پذیرش موثر بودن نهادهای انتخابی در سرنوشت کشور است. درحال حاضر بخش عمدهای از مردم فکر میکنند که حتی در صورت تایید صلاحیت و انتخاب بهترین افراد نیز کار چندانی از ایشان بر نمیآید و تصمیمات در جای دیگری اتخاذ میشود».
به یقین این سخنان گوشه ای از ابعاد سیاست های مخرب خامنه ای برای قفل و منکوب نمودن صحنه سیاسی ایران، حتی در میان باندهای خودی نظام می باشد.
مشکل اصلی ولی فقیه همان وجود تضاد ماهوی بنام «ولایت» با جامعه جوان و پویای کشور می باشد. این واقعیت نیز در منطق خود همواره به بروز شکاف میان پست ریاست جمهوری و بیت ولی فقیه راه می برد که بارزترین شاخصه های آن وجود شقه در راس حکومت برسر مسائل راهبردی و کلیدی میان رئیس جمهور نظام و شخص ولی فقیه می باشند.
سخن از شقه و شکافی در بالای نظام است که بهترین بستر را برای خیزش های اجتماعی ایجاد می نماید و بدین سان به پروسه سرنگونی نظام آخوندی شتاب صد چندان میدهد.
مضافا براین واقعیت نیز باید به وجود یک نیروی پیشتاز در ایران با کانونهای شورشی اشاره نمود که به یقین کلیت نظام آخوندی را برای هر حرکتی علیه منافع مردم قفل نموده است.
نگاه تودههای بجان آمده که اکنون زیر ستم و ظلم بی پایان رژیم در حال جان دادن می باشند، همواربه نیروی پیشتاز جنبش می باشد. براین منطق شعار سرنگونی که یک استراتژی اصولی از سوی مجاهدین خلق می باشد، اکنون جای خود را در جامعه دردمند ما باز کرده و به امید تودههای بجان آمده تبدیل شده است.
طی بیش از چهاردهه اتاق های فکر ولی فقیه تلاش اکرده اند تا با راه اندازی انواع و اقسام باند های قلابی، بر وجود تنفر اجتماعی از حکوت خاک بپاشند و جامعه را به بیراهه ببرند، اما اکنون در فردای قیام دیماه ۹۶ و با سوختن تمامی کارتها در درون رژیم، باید گفت که دیگر خامنه ای مانده و حوض اش!.