عارف شیرازی:‌ ترفندهای گشتاپوی آخوندی، سفیدسازی خائنین و مخدوش کردن مرزها

 

رژیم ضد بشری برای مقابله با دشمن اصلی خود(مجاهدین) همواره کلیه ابزارهای حکومتی را بکار گرفته است، از شکنجه و کشتار و قتل عام تا تبلیغات هیستریک در منابر و جمعه بازارها، تا بکارگیری صدها روزنامه و مجله، خبرگزاری و رادیو تلویزیون و سایتهای رسمی و پوششی و تا صدها کتاب و مقاله و فیلم و سریال.

اما از انجا که تبلیغات رژیم علیه مجاهدین را مردم کمتر باور می کنند و برد محدودی دارد از دهه ۷۰ بگفته کارشناسان حکومتی، بر روی بریده مزدوران سرمایه گذاری نمود. و با به خدمت گرفتن آنها در راستای جنگ روانی و شیطان سازی علیه مجاهدین سنگ تمام گذاشت تا حرفهای خود را از زبان انها بگوش جامعه رساند.

مصطفی کاظمی معاون سعید امام و مسئول امنیت داخلی وزرات اطلاعات در آن سالها گفته بود: «اگر توانستند فقط یک اسم بیاورید که علیه سازمان فعالیت کند و وصل به ما نباشد». (کتاب طرحها و توطئه های وزارت اطلاعات صفحه ۱۴۷).

این اعتراف بروشنی منشأء تمام ضدیت‌ها علیه مجاهدین را روشن کرده و گویای این واقعیت است که آبشخور لاطائلات کسانی که زیر نقاب «منتقد مجاهدین» و مخالف رژیم خو را پنهان می کنند وزارت بدنام می باشد. حرفها و ادعاهای این بریده مزدوران هم اساسا متوجه رهبری مجاهدین است. مزخرفاتی چون «فقدان آزادی در تشکیلات»، «شستشوی مغزی»، حق ورود و خروج نداشتن (سکت) «زندانهای مجاهدی»، «کشتارهای درونی»، «طلاقهای اجباری»، «همکاری با دشمن» وابستگی به عراق و حالا به عربستان و آمریکا.

هدف رژیم در یک کلام نابودی فیزیکی و یا دست کم مشروعیت زدایی از مقاومت مردم ایران می باشد.

راه آنهم مضافا بر اقدامات تروریستی، شیطان سازی و جنگ روانی برای تیرباران سیاسی رهبران مجاهدین است.

ابزارهای آنهم علاوه بر صدها رسانه رسمی و غیررسمی بریده مزدور به خدمت رژیم در آمده و خائنین قدیم و جدید می باشند.

در اینجا از پرداختن به سایر ابزارهای مورد استفاده رژیم از جمله سیاستهای استعماری و رسانه های آن، شبکه «خبرنگاران دوست» که چه بخاطر پول و یا بعلت منافع استعماری خود به آخوندها یاری می رسانند و نیز مهره هاو یا ریزشی هایی که رژیم در رسانه ها و یا ارگانهای بین المللی کاشته تا سربزنگاهها به کمک او بشتابند صرفنظر می کنم.

اما از آنجا که مزدوران لو رفته نیاز به سفید سازی و مزدوران در صحنه نیاز به حمایت دارند تا «حلوا حلوا شده» و به جامعه حقنه شوند لازم است عناصر خودفروخته دیگری در پشت صحنه آنها را «لانسه» کرده و به امر مقدس!! سفید سازی خائنین بپردازند و با مخدوش نمودن مرزهای خلق و ضد خلق فضای سیاسی را برای پذیرش تیرهای زهرآگین وزرات بدنام آماده کنند.

محمد جعفری همنشین شاگرد جلاد اوین چنین نقش خائنانه‌ای را به عهده دارد و در این رابطه با رذیلانه ترین شیوه‌ها خطوط گشتاپوی آخوندی را پیش می برد.

وی که در دو نظام سلطنتی و آخوندی در زندان بریده بود بمثابه یک نفوذی وارد ارتش آزادیبخش شد ولی سرانجام بدلیل شک اطلاعاتی و تلاش مستمر برای کسب اطلاعات، و بخاطر پراکندن جو یأس و نومیدی و بریدگی و تبلیغ ثبات رژیم از آنجا اخراج گردید (در این رابطه به اطلاعیه روشنگر مدیریت ضداطلاعات ارتش آزادیبخش با عنوان «محمدجعفری همنشین شاگرد جلاد اوین»، گزارشی از خواهر مجاهد مهناز بزازی مراجعه شود).

او در نقش یک متخصص سفیدسازی خیانت و مخدوش کننده مرز بین خلق و ضد خلق همواره خطوط رژیم آخوندی را در خارج پیش برده و در پشت صحنه به «لانسه کردن» سایر مزدوران پیشانی سیاه و سفید سازی آنها یا کمرنگ نمودن بار خیانت آنها مشغول بوده است.

همان مزدورانی که «محسوس ونا محسوس» در خدمت رژیم آخوندی با ماسک «منتقد مجاهدین» تولیدات اطاق مبارزه با نفاق در وزرات اطلاعات را بازنشر می دهند.

وی از اصلی ترین مهره های وزارتی در خارج کشور و مهمترین چهره پشت صحنه لجن نامه های ۹۲ و ۹۳ مزدور نفوذی بود تا آنجا که بسیاری از توجیهات خائنانه وی در نوشته هایش عینا و بدون نام بردن از وی در این دو لجن نامه آورده شده است.

وی نقش تئوریزه کننده خیانت همه خائنین طول تاریخ از «یهودا اسخریوطی» لو دهنده عیسی مسیح که به صلیب کشیدن او منجر شد تا خائنین زندانهای شاه و شیخ است و چهره آنها را از خیانت شستشو داده و سعی در تبرئه و یا کمرنگ کردن خیانت آنها نموده است.

این رویکرد خائنانه چند منظوره از یکطرف در راستای ریختن قبح و زشتی خیانت و همدستی با دژخیم می باشد و از طرفی بریدگی و وادادگی و تسلیم شدن خود و سایر بریده مزدوران مخفی شده زیر ماسک «منتقد» را توجیه می کند.

تا ضمن لاپوشانی خیانت خود و هم پالکی ها هم نان در اپوزیسیون رژیم بودن را بخورد و خود را مخالف رژیم جا بزند و هم خطوط گشتاپوی آخوندی علیه مجاهدین بمثابه تنها آلترناتیو موجود در صحنه را پیش ببرد و بعبارت عامیانه می خواهد «هم از توبره و هم از آخور بخورد». اینک بعنوان نمونه به برخی فاکتها اشاره می کنم.

۱ ـ توجیه بریدگی و ندامت با تجلیل از اقدامات شاه:

وی در خاطرات زندانش ضمن اسم بردن از شیوه های دفاع در دادگاه از شیوه بقول او «دستمال ابریشمی» یاد می کند و توضیح می دهد که در این شیوه متهم خودش را آگاهانه به آن راه می زند (راه ندامت و بریدگی) و در دفاع از انقلاب سفید و پیشرفتهای مملکت کاتولیک تر از پاپ می شود. وی سپس اذعان می کند “دوسه صفحه در مورد انقلاب سفید و درایت اعلیحضرت همایون نوشتم و دادم زیر هشت» (۲ خرداد ۹۲). این اعتراف به تنهایی گواه بریدگی او در زندان شاه می باشد.

۲ ـ «میهن پرستی» دو دیکتاتور پیشین و شکنجه گران ساواک:

وی در خاطرات زندانش در موارد متعدد به مجیز گویی از دو دیکتاتور سابق پرداخته است. «شاه و پدرش قدمهای بزرگی به نفع ایران برداشتند»... «اعلیحضرت البته میهنش را دوست داشت او حسن نیت داشت» توجه کنید که وی با عنوان اعلیحضرت از دیکتاتور سفاک یاد می کند. و درباره رضا خان قزاق بعد از ذکر کشتارهای او از آزادیخواهان مشروطه و غصب زمنیها در صفحات شمالی کشور و بعد از اشاره به وطن فروشی او در تمدید قرارداد دارسی می نویسد «رضاشاه هم خالی از عرق میهنی نبود و خدمات وی را هم باید در نظر داشت وی فقط در ظلم و بیداد خلاصه نمی شد».

می بینید که چگونه به غسل تعمید دادن دو دیکتاتور گذشته و کمرنگ کردن جنایات آنها پرداخته است. سرانجام می گوید در سفری که به مصر رفته بودم در محل دفن محمدرضا پهلوی «از صمیم قلب برای شاه فاتحه خواندم».

آیا این اظهارات صرفا از بلاهت سیاسی است و یا خط مشخص وزارتی می باشد که برای دیکتاتوری سلطنتی و بقایای آن دم تکان می دهد و یا بمنظور ریختن قبح جنایت و وطن فروشی و با هدف مخدوش کردن ارزشهای میهن دوستی و ... می باشد.

اما شنیع تر از موارد فوق ادعای مهین دوستی شکنجه گران ساواک می باشد:

وی می نویسد «کمالی (شکنجه گرساواک) و کمالی ها به اقتضای کارشان به ظلم و جنایت کشیده شدند(گویی شکنجه گر شدن را کسی به آنها تحمیل کرد و خودشان در به استخدام ساواک در آمدن انتخابی نداشتند). او کم شلاق نزده بود اما سیاهی محض و جانی بالفطره نبود... بسیاری از آنان واقعا وطنشان را دوست داشتند و نیتشان خدمت به ایران بود نه خیانت و جنایت». سپس ادامه می هد: “از یک زاویه ساواک خدماتی هم کرد، بعلاوه همه مأمورین (حتی در کمیته مشترک) از آزار و شکنجه زندانی کیف نمی کردند. کسانیکه در ساواک با انگیزه های میهن پرستانه خدمت می کردند کم نبودند»( ۲۸ آبان ۹۱) می بینید چگونه ارزشهای میهن دوستی و خدمت کردن به ایران را لوث کرده و مرز بین خلق و ضد خلق را مخدوش می کند. در اینصورت لاجوردی و حاج داود و سایر دژخیمان آخوندی هم حتما حسن نیت دارند و قصدشان خدمت به مردم است و سیاهی محض نیستند همچنین خامنه ای و سایر سردمداران رژیم هم عناصر با حسن نیت و میهن دوست می باشند پس دیگر نباید با آنها مبارزه نمود.

سخن از سفیدسازی جلادان و شستشو دادن دست و چهره آنها و کمرنگ نمون جرم و جنایتشان بعنوان تخصص ویژه این مزدور است. از اینرو پس از اینکه شاگرد جلاد اوین سعید شاهسوندی ـ دست آموز لاجوردی دژخیم، تیرخلاص زن قهار، لو دهنده صدها نفر از استان فارس و بویژه شیراز ـ بعد از خدمات شایان توجهش به گشتاپوی آخوندی برای لجن پراکنی و شیطان سازی علیه مجاهدین و بگفته خودش جهت «محاکمه مسعود رجوی» به خارج کشور اعزام شد و پس از گذشت بیست سال از تمام سوز شدنش با او به مصاحبه نشست تا ضمن تریبون دادن به مأمور پیشانی سیاه وزارتی هم به امر خیانت و نقل مکان به جبهه وزارت مشروعیت داده و قبح آنرا بریزد و هم مرز بین رژیم و ضد رژیم را مخدوش نماید و سرانجام خیانت خود و همپالکی هایش را ماستمالی کند.

بی جهت نبود که شاعر تواب و خائن که توسط سایت رهیافته در خرداد گذشته بعنوان یکی از خدمتگزاران و مواجب بگیران وزارت اطلاعات نامش ذکر شد بلافاصله برای او شروع به کف زدن نمود و او را «مدعی العموم راستکار و درست کردار» (البته در کادر مزدوری برای گشتاپوی آخوندی) وانمود کرد و نوشت:«اینهم حق همنشین است و هم حق سعید شاهسوندی و هم حق ماست که از تریبونی که برای ما شناخته شده است و گرداننده آن همنیش را می شناسیم حرفهای سعیدشاهسوندی را بشنویم». تنها سئوالی که باقیست اینکه چرا لاجوردی و سایر دژخیمان اعزام کننده شاگرد جلاد اوین به خارج کشور و نیز وزرای سابق وفعلی وزارت بدنام نباید از تریبون همنشین رسما استفاده کنند؟

بنظر می رسد تریبون های داخل کشوری رژیم آنقدر آبرو باخته اند که بایستی عناصری با ماسک “منتقد» تریبونی برای شاگرد جلاد اوین درست کنند تا خطوط گشتاپوی آخوندی را پیش ببرد.

سئوال دیگری که در اینجا وجود دارد اینست که لاجوردی و سایر دژخیمان و شکنجه گران رژیم جنایت کارترند و یا آنکس که دست و چهره آنها را شسته و آنها را غسل تعمید می دهد و از طریق میهن پرست معرفی کردن شکنجه گران ساواک می خواهد بطور غیر مستقیم وطن پرست بودن دژخیمان امروزی را به خواننده القاء کند و جنایت و خیانت آنها را مشروعیت بخشد؟

۳ ـ پاسداران بهترین فرزندان ایران:

در نمونه ای دیگر این متخصص مخدوش کردن مرزها و لوث کردن ارزشها، پاسداران ظلمت و تباهی را هم سنگ رزمندگان آزادی معرفی کرده و آنها را بهترین فرزندان ایران معرفی می کند: «در دهه پر ابتلاء شصت بهترین فرزندان ایران در مصاف با همدیگر در خون خویشتن غلتیدند هر کدام خود را هابیل و دیگری را قابیل پنداشت(دیماه ۹۱)

۴ ـ احترام به خائنین: در خاطرات زندان شماره ۱۴ نوشته است: به «حسین روحانی و احسان طبری احترام می گذارم».

این مجری خطوط گشتاپوی آخوندی در راستای ریختن قبح خیانت و همدستی با جلاد برای خائنین پیشانی سیاه چون حسین روحانی و احسان طبری احترام قائل است که البته مبین ماهیت مشترک این همنشین جلاد با خائنین مذکور می باشد.

۵ ـ حسن نیت و میهن دوستی دروغین «شاه کلید» توجیه خیانت:

وی در شناعت و رذالت مرزی نمی شناسد و نه تنها خائنین ۵۰ سال اخیر در ایران را غسل تعمید می دهد بلکه «یهودا اسخریوطی» که با لود دادن عیسی مسیح باعث به صلیب کشیدن او گشت را نیز سفید سازی می کند و می نویسد: «گاهی فکر می کنم داستان یهودا نیز اما و اگر دارد. چطور ممکن است یکی از حواریون مسیح آنقدر پست باشد که بخاطر ۳۰ سکه نقره که کتاب مقدس می گوید دوست نازنینش مسیح را به پلیس بشناساند، شاید یهودا میهنش را دوست داشته و درست یا نادرست راه و رسم مسیح را در ضدیت با آن می دید بهمین دلیل باین نتیجه رسید که بیایم به قیمت یهواد شدن و قیمت تف و لعن دنیا را به خود خریدن این کار را بکنم».

می بینید که این ماله کش خیانت چگونه با «شاه کلید» میهن دوستی دروغین و حسن نیت همه جنایتکاران و خائنین را تبرئه می کند، ۲ دیکتاتور سابق و شکنجه گران ساواک را میهن دوست و خدمتگزار وطن قلمداد می نماید، لودهنده عیسی مسیح که منجر به صلیب کشیده شدن وی شد را با ادعای پوشالی «شاید میهنش را دوست داشت» تبرئه می کند و باین ترتیب قبح خیانت و پشت کردن به مردم و همدستی با جنایتکاران را می ریزد، این مزدور نفوذی نه دیوانه است و نه ابله سیاسی بلکه خط مشخص وزارتی را برای مخدوش کردن مرزها، ریختن قبح خیانت، لوث کردن ارزشها (میهن دوستی و خدمت به مردم) پیش می برد تا باین ترتیب هم شکنجه گران و دژخیمان رژیم را با این توجیه خائنانه تبرئه کند، هم خامنه ای و سران حکومت را که حرث ونسل این میهن را برباد داده اند با این ترفند مبرا جلوه دهد و هم تمامی مزدوران و بلندگوهای خارج کشوری گشتاپوی آخوندی و همدستان وزارت بدنام را که زیر ماسک «منتقد» سنگر گرفته اند و «محسوس و نامحسوس» به خدمت گزاری به رژیم ضد بشری مشغولند را سفید سازی کند. پیداست که با این توجیه هر خائنی براحتی می تواند مدعی حسن نیت و قصد خدمتگزاری و ادعای میهن دوستی کند. وزارت اطلاعات این ترفند خائنانه را در ابتدای سال ۹۵ توسط نفوذی دیگر خود (تواب تشنه به خون) نیز بکار گرفت و با تبرئه نمودن یکی از سردمداران خائن جریان اپورتونیستی سعی نمود که خائنین امروزی را سفید سازی کند.

۶ ـ فضا سازی برای سایبری رژیم:

همنشین شاگرد جلاد اوین علاوه بر پیشبرد مستقیم خطوط وزارتی وظیفه ایجاد فضا برای سایبری رژیم دارد، وی در بسیاری موارد موذیانه اما رذیلانه با «نوک زدن به فضولات وزارتی» و با اشاره به کدهای لو رفته گشتاپوی آخوندی از قبیل «فرقه» «کشتارهای درونی»، «ترورهای درونی»، «همدستی با دشمن»، «وابستگی» «قدرت سیاسی بهر بهانه» منشأء پولهای سازمان و یا اشک تمساح ریختن برای شهداء و القای بی نتیجه بودن مبارزه و ... گفتمان های وزارت بدنام را در نوشته ها و یا فیسبوکش مطرح کرده است تا سایبری رژیم لوش و لجن های آخوندی را بر سر و روی مجاهدین بپاشند.

اما از آنجا که این مزدور گشتاپوی آخوندی با دم زدن مستمر از «بازنمایی امر واقع» وانمود می کند که می خواهد «از حلقه های مفقوده رازگشایی کند» باید او را خاطر جمع نمود که عملکردهای خائنانه او و همپالکی هایش بمثابه یک «امر واقع» قطعا «بازنمایی» خواهد شد و بعد از دادگاه آنتورپ و بویژه با وجود دفترچه سبز و ثبت آدرس، اسامی و مبالغی که مواجب بگیران حکومتی دریافت کرده اند موعد «رازگشایی» از «حلقه های مفقوده» فرا رسیده است آن حلقه مفقوده هم چیزی نیست جز اینکه او و دیگر جیره خواران حکومتی «کی، کجا، چگونه و به چه مقدار خود را فروخته اند.