البته قضاییه آخوندها از فرط بیچارگی اعلام کرده بود که دو ماه پیش به فرانسه و آلبانی نیابت داده تا این محاکمه را انجام دهند و از انجاکه زمان مربوطه سپری شده سپری شده و هیچ پاسخی به این درخواست مسخره داده نشده ناگزیر خود بهدنبال برگزاری این دادگاه برآمده است.
پاسخ سازمان مجاهدین در این زمینه کوتاه، ساده و البته شفاف بود و بهخوبی نشان میدهد که در زمینه حقوقی چقدر دست مقاومت پر است.
پاسخ کلی سازمان این بود که:«اگر رژیم ریگی به کفش ندارد بلادرنگ باید موافقت خامنهای و روحانی و سر جلاد قوه قضاییه خود را برای شرکت در دادگاه بین المللی در لاهه یا ژنو یا هر دادگاه بین المللی دیگر تحت نظارت مللمتحد اعلام کند».
رهبر مقاومت هم در پیام خود این را یادآوری کرد که: «دادگاه آنتورپ و حکم تاریخی آن، دکان مزدوران رژیم در خارج کشور را چنان کساد و تخته کرده که قضاییه جلادان ناگزیر خودش به طور مستقیم کار را به عهده گرفته است».
وی همچنین اضافه نمود: «بار دیگر از خامنهای و روحانی و رئیسی دعوت میکنم، اگر جرأت دارند با ما به یک دادگاه بین المللی بیایند. آنها از این حقیقت و از این قانونمندی به کلی غافلند که هر کجا قطره ای قانون و ذرهای عدالت و انصاف وجود داشته باشد و در هر داد گاهی که بهطور نسبی هم که شده، داد گری و قانون حکومت کند بدون تردید ما برندهایم. به آخوندها و پاسدارانشان میگوییم که در تاراج و تجارت شما برندهاید اما در قانون و عدالت ما برندهایم».
به گمان نگارنده این پاسخ بسیار خوب و دندان شکنی است و نیازی نیست تا به موضوع دادگاه بیشتر پرداخته شود زیرا اساساً ارزش آنرا ندارد که حتی برای چند دقیقه هم که شده وقت با ارزش را صرف یک موضوع بیارزش بکنیم.
اما سؤال اساسی و بنیادین در اینجا این است که چرا دستگاه دیپلماسی رژیم همراه با قضاییه ان در یک کر همآهنگ و هم صدا به این نمایش مسخره دستزدهاند؟ آیا فکر کردند که کشورهای اروپایی و یا آمریکا مسئولان سازمان را به ایران میفرستند تا مورد محاکمه قرار بگیرند؟ قطعاً جواب منفی است و اساساً موضوع این نیست و خود آقایان هم به آن واقف هستند. پس واقعاً در پس این همه جارو جنجال چه هدفی نهفته است؟ پاسخ به این سؤال و فهم مقصود اصلی رژیم را میتوان بهسادگی از حرفهای سخنگوی وزارتخارجه رژیم بیرون کشید (تاریخ).
وی در کنفرانس مطبوعاتی خود در جواب یک خبرنگار که میپرسد آیا زمان ان رسیده است که سرکردگان این فرقه بخواهند دادگاهی و بعد محکوم شوند؟ پاسخ بسیار جالب است و سر نخ هم از همین جا بیرون میزند.
وی میگوید:«آنچه در این دادگاه دیده شد چهره منافقین (مجاهدین) است. شاید جوانان امروز فراموش کردهاند که اونها در داخل ایران چه جنایتهایی را انجام دادهاند.»
او در کنار حاشیهسازیهای مصنوعی در این جمله، اما آدرس اصلی را میدهد. «ما باید به جوانان در داخل ایران بگوییم» پس مشخص شد که مخاطب نه کشورهای خارجی بلکه جوانان ایران هستند و قضیه دادگاه هم مربوط به نقش مجاهدین در افکار جوانان است.
راستی سخنگوی وزارتخارجه رژیم از کدام جوانان حرف میزند؟ مگر نه این است که این جوانان مورد خطاب در رژیم آخوندی بدنیا آمدهاند، زیر نظر نظام آموزشی خود آخوندها بزرگ و تربیت شدهاند و در زندگی خودشان نه کلامی از مجاهدین شنیدهاند، نه متنی از مجاهدین خواندهاند و نه ارتباطی با مجاهدین داشتهاند! حال چه لزومی دارد که اینچنین دادگاه مسخرهای را راهاندازی کنند؟ تا به جوانان ایرانی بگویند که مجاهدین در ایران هیچ پشتوانه مردمی ندارند و از پایگاه اجتماعی هم برخوردار نیستند و گرایش به سمت آنها یعنی نابودی و نمونه ان هم زندگی همین چهل و دو نفر میباشد.
پاسخ به این پرسش بسیار ساده است و هر کس میتواند در ذهن خود به ان بیندیشد و جوابی قانع کننده بیابد. ولی خیلی مایلم که از دو منظر به ان نگاه کنم:
۱ـ آموزههای قرانی
۲ـ استراتژی کانونهای شورشی
یکی از آموزههای قرآنی را برای مدعیان مذهبی حاکم ارائه میدهم تا ببینند که نقطه ضعف اصلی در کجاست و با اینگونه دادگاهها نمیتوان خلأ شکست استراتژیکی را پوشاند و مانع روحیه انقلابی جوانان شورشی گردید. زیرا از منظر تاریخی و قرآنی سرنگونی در تقدیر این رژیم نهفته است.
أَلَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا کلمَةً طَیبَةً کشَجَرَةٍ طَیبَةٍ أَصْلُهَا ثَابت وَفَرْعُهَا فی السَّمَاء تُؤْتی أُکلَهَا کلَّ حینٍ بإذْن رَبّهَا ۗ وَیضْربُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ للنَّاس لَعَلَّهُمْ یتَذَکرُونَ (سوره ابراهیم ۲۴-۲۵)
آیا ندیدی خدا چگونه مثل زده؟ سخنی پاک که مانند درختی پاک است که ریشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. میوه اش را هر دم به اذن پروردگارش میدهد. و خدا مثلهایی را برای مردم میزند، شاید که آنان پند گیرند. .
وَمَثَلُ کلمَةٍ خَبیثَةٍ کشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجتُثَّت من فَوق الأَرض ما لَها من قَرارٍ (سوره ابراهیم ۲۶)
و همچنین «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین بر کنده شده، و قرار و ثباتی ندارد
آری شجره طیبه مجاهدین در قلب جوانان شورشی رسوخ کرده و آنها هستند که هدفمند بهدنبال خشکاندن و ریشهکن کردن شجره خبیثه ولایت هستند. ایادی رژیم برای خلاصی از سرنوشت محکوم فقط کافی بود که به این آیه قران رجوع میکردند و میفهمیدند که روش سرکوب و برپا کردن دستگاه ظلم نهایتاً به خسران در دنیا و آخرت منجر میشود (خَسرَ الدُّنْیا وَالاْآخرَةَ)
اما اگر از تفسیر ایدئولوژیکی ان بگذریم یک تفسیر سیاسی را هم میتوان ارائه داد. در پس این جمله که میگوید“ جوانان یادشان رفته که مجاهدین چه کار کردند». این حقیقت روشن نهفته است که باید مانع گرایش هر چه بیشتر جوانان به مجاهدین بشویم. در اصل با زبان دیپلماتیک میگوید که تمام ترفند های وزارت اطلاعات و شیطانسازیهای آن در طی این چهل و دو سال بینتیجه بوده و هر چه در این سالیان رشتهاند در قیامهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ با حضور کانونهای شورشی پنبه شده است.
حال این رژیم در هم شکسته میخواهد به جوانان شورشی بوسیله این دادگاه کذایی که بهجای تراز وی عدالت طناب دار سمبل آن است و در آن شیطان بهجای انسان حکم میکند، نشان دهد که بهدنبال مجاهدین رفتن یعنی بسوی مرگ رفتن و زندگی خود را از دست دادن. اما اگر از این خزعبلات عبور کنیم در حقیقت کل دستگاه قضاییه و خارجه رژیم به این واقعیت صحه میگذارند که استراتژی مجاهدین مبنی بر ایجاد کانونهای شورشی بسیار دقیق و بهجا بوده است. مجاهدین با تیز هوشی به این حقیقت در صحنه سیاسی کنونی ایران پی بردهاند که بدنه طغیان گر اجتماع بعد از عبور از سد اصلاحات آماده جهش و پرش نهایی است و در رگهای زنان و مردان شورشی بهجای خون، اراده مبارزه جریان پیدا خواهد کرد. این شورشگران قهرمان همان نیرویی هستند که توان برپایی آنچنان طوفان بنیان کنی در ایران را دارند که هم ریش ملایان را بسوزانند و هم ریشه آنها را از ایران برکنند. و اگر اراده شورشگران با مقاومت سازمانیافته پیوند خورده و از تجربههای گرانقدر سازماندهی برخوردار شوند، تمامی ترفندهای وزارت اطلاعات پیشاپیش محکوم به شکست است.
در کنار این حقیقت، اما یک واقعیت سرسختتر دیگر هم در مقابل این نسل بهپاخاسته وجود دارد، نسلی که درد و رنج را در عمق وجود خود لمس کرده است، خوب میداند که با ازدحام این همه شمشیر تشنه لب در دست مزدوران بسیجی هر روز قصه درد و رنج باز تکرار میشود و فصل غم به پایان نخواهد رسید و هر روز گل در نبود بهار فغانش در حنجره بسته میپیچد و درخت صنوبر باغ هر صبح نظارهگر ان است که چگونه ز چنگ شوم زمانه مرگ میچکد و مادرانی که فرزندان خود را یا بر تخت شکنجه و یا طناب دار از دست دادهاند، برای نجات میدانند که تنها به تخته پارهای چنگ زدهاند که ته ماندههای زورقی شکسته بر خون شناور است. با عنایت به این حقایق تلخ است که اراده مقاومت و مبارزه را باید صیقل زد و گفت، ما میتوانیم و باید بر مرثیه رنج، نقطه پایانی بگذاریم و بر روی شعر غم خط بطلان بکشیم. اراده آهنین این شیر زنان و کوه مردان که از دیار بیهقی و از نسل سربداران هستند شمشیر آبدار میدان کارزار خود را هر روز بیش از پیش در قالب کانونهای شورشی بران تر میکنند تا در روز قیام بر سر مرتجعین زمان فرود بیاورند. آنها با اراده خود کاری خواهند کرد که این بیدادگاه به دادگاه محکومیت تاریخی آخوندها تبدیل شود. جوانان رویایی در سر میپرورانند که به آنها این توانایی را میدهد تا تمامی موانع بر سر راه رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی را از میان بردارند. هر چقدر هم که این مسیر سخت و سنگین باشد، نمیتواند چشمانداز درخشان آینده را از آنها بگیرد.
به همین دلیل آشکارا میبینیم که سرکوب گران در این زمانه مغموم و دل شکسته و رنجور و خستهاند و در ژرفنای درد عمیقی نشسته و در گوشهیی ریزه خوار سفره ناکس ولایت گشتهاند و در همین زمان اما کانونهای شورشی بر فراز قلههای باور سفر کرده و بالهای خود را باز تر از همیشه به سوی خورشید رهایی میگشایند و خوب میدانند که در فلک آزادیخواهی ایران سقفی نمانده در این زمانه، پس میتوان پرواز کرد تا بیکرانه.