درسرزمین تو ، هستی تورا
به تاراج نهاده اند .
ای گرسنگان به اعماق افتادهٌ میهنم
ــ آن سرزمین آفتاب سرخ و زر سیاه ــ
وقتی دربرابر نان های به صد کرشمه اینجا می ایستم
دلم می خواهد فریادکنان
پای گندمزاران و آسیاب های غنی جهان بچرخم
تا گرم و تازه ترین نان را برای شما
شاطری کنم .
ای کودکان درآرزوی یک عروسک
اگرم بهایی بود
چونان پیرعروسکی دلقک
پشت ویترین های رنگین غرب می نشستم
تا مگر به تفنن و تفریح
کودکی مرا باز خـَرَد .
ای دختران و پسران پشت درهای بستهٌ عشق ، منتظر
اگرم جوانی بود
به کوهستان ها ، فرهاد می شدم
به بیابان ها ، مجنون
عاشقان کامیاب جهان را با ناله وفریادهایم
برآن قلعه جن و جادو می شوراندم
تا درها باز و عشق ، آزاد شود .
آه
ای زنان و مردان همیشه سرگردان
عموجلیل ، شهربانو ، مریم جان
بابای صفدر ، ننه ی اصغر ، کاکای حیدر
آی بچه های آن محلهٌ آشنا :
ژاله ، شبنم ، شعله
ایرج ، بهمن ، آرش
دردتان به جان این دردمند
شفاخانه شما در کجای جهان است ، درکجا ؟
آنجا ، درهمان کوچه ها وخیابان های ممنوع
بغض های فروخورده را فریاد کنید
فریاد کنید وبا تهیدستانتان ، با گرسنگانتان ، با عاشقان و شوریدگانتان
بپاخیزید !
دیگر فریب کوتوالان پیررنگ دغلکار
و طبیبان دروغین همکاسه با مرگ وننگ را مخورید .
شادمانا ، شاد !
دیوارهای قلعه جن وجادو پوسیده است
و شما دریک صبح سرخ رستاخیز
نعره زنان سیلاب شوید
نعره زنان ، اشرف شعار .