ازبطن فروغ جاودان ازدل نور
ازساحل وازکوه وکمرمیاییم
ازخاک به خون تپیده چارزبر
ازشهروده وکوی وگذرمیاییم
درکوره پولاد دمیم جان دگر
برتارک رزم کارگرمیاییم
ازپیکرگلگون شده مام وطن
ازپینه پای برزگر میاییم
ما ازپس این شام سیه دست افشان
برچهچه ی مرغ سحرمیاییم
درآتش هرگلوله سرب مذاب
برسینه خصم خیره سر میاییم
یک دست سلاح ودست دیگر گندم
برسفره این خلق قدرمیاییم
گویی توکه این نسل ندارد پایان
یک بار دگر به پای سرمیاییم
لبخند بزن خلق من اینک گٍه توست
با سازونوا وشعر تر میاییم.