نامه قهرمانانه علی صارمی و بهروز جاوید تهرانی و یک همبند آزاد شده او

علی صارمی یکی از زندانیان سیاسی که به خاطر هواداری از سازمان مجاهدین مدت 23سال از عمرش را در زندانهای شاه و شیخ گذرانده است.  صارمی آخرین بار در تابستان سال 1386 به جرم شرکت در مراسم نوزدهمین سالگرد قتل عام 30 هزار زندانی سیاسی، دستگیر شد. و اکنون پس از اوجگیری قیام مردمی و به ویژه قیام پرشور عاشورای گذشته آخوندهای درمانده و منفور که لرزه های سرنگونی را با گوشت و پوست خود احساس می کنند به تقلا افتاده و برای مرعوب کردن مردم از خیزش های بعدی علی صارمی را به اعدام محکوم کرده اند. حکمی که حتی در کادر قوانین ارتجاعی خود رژیم نیز بی اعتبار است. اما علی صارمی در یک اقدام متهورانه نامه ای سرگشاده منتشر کرده است که نشانه عزم راسخ او برای ادامه راهی است که برگزیده است. نامه علی صارمی نام او را به عنوان قهرمانی در زنجیر به همه جهانیان شناساند. به طوری که سایت ایلاف در خبری با عنوان«علی صارمی، مبارزی که باید با نلسون ماندلا مقایسه شود  نامه و وضعیت او را انعکاس داد.
  این نامه پرشور همچنین تاثیرات بسیار انگیزاننده ای روی دیگر زندانیان سیاسی به جا گذاشته است. بهروز جاوید تهرانی یکی از اسیران دلاوری که سالهای سال است در زیر سخت ترین شکنجه های دژخیمان قهرمانانه مقاومت کرده است به تأسی از علی صارمی بیانیه ای صادر کرده و موضع خود را با صراحت و شجاعت اعلام کرده است. همچنین یک زندانی همبند صارمی که به نوشته خودش دو ماه است از زندان آزاد شده و اکنون در سمنان به سر می برد نامه ای نوشته و ضمن معرفی علی صارمی موضع خود را نیز بیان کرده است.
آن چه که ذیلا ملاحظه می کنید متن این سه نامه است:

  

 

متن پیام آقای صارمی

به نام خدا
صبح امید که شد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
همزمان با اوجگیری قیام حق طلبانه مردم ایران برای نیل به آزادی و نجات میهن از دست استبداد، رژیم میخواهد با دستگیری و حتی اعدام شماری از مردم بیگناه به ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و جوانان مبادرت ورزد؛ تا شاید بدین وسیله جلوی خشم و اعتراض آنها را بگیرد. به همین دلیل با صدور حکم اعدامی که همین دیروز به اینجانب ابلاغ گردید، چه بسا که پروژه قتل عامی دیگر را کلیک زده است، آن هم در شرایطی که اینجانب حتی در چارچوب قضا و قانون همین رژیم هم مرتکب هیچ جرمی نشده ام مگر حضوری ساده برای ادای احترام و فاتحه یی برای زندانیان قتل عام شده در گورستان جمعی خاوران آن هم در دو سال و اندی قبل.
پر واضح است که حکم من هیچ مبنای قانونی نداشته و تنها میخواهند با اعدام اینجانب مردم وجوانان این میهن رامرعوب ساخته و آنها را درپیگیری مطالباتشان به وحشت اندازند لذا دراین ایام حسینی مناسب می بینم که یکباردیگر از زبان سرور آزادگان فریاد بر آرم که:
 اگر آیین محمد و اکنون میهن ما جز با ریختن خون من و امثال من به سامان نمی رسد پس ای طنابهای دار مرا در بگیرید
خون من قطعا ازخون نداها و دیگر جوانان که روزانه بر سنگفرشهای خیابان میریزد رنگینتر نیست و جز بر حقانیت، جسارت و افتخار ما نمی افزاید آن هم در ماه محرم و به دست شقی ترین آدمها .
در انتها همه جهانیان و انساندوستان را متوجه این موضوع می کنم که رژیم قصد دارد که من و امثال من و یا برخی از جوانان و زندانیان را به پای چوبه های دار بکشاند تا همانند ابن زیاد با نمایش اجساد آنها همه را مرعوب و متوحش سازد.
این را دادستان تهران ،لاریجانی رییس مجلس، و برخی مقامات جنایتکار رژیم برای ارعاب مردم با وقاحت تمام در تلویزیون هم اعلام کرده اند. ولی تردیدی نیست که چنین احکام و تهدیدهایی کمترین خللی در آماده بودن من و هموطنانم برای تحقق ایرانی آزاد به وجود نمی آورد.
و به عنوان پدری که حدود 23 سال از عمر خود را برای ازادی در این سرزمین و رژیم قبل و رژیم کنونی در زندان به سر برده است، به لاریجانی ها و دیگر جنایتکاران اعلام می کنم که:
گر بدین سان زیست باید پاک ،
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه ،
یادگاری برتر از بی بقای خاک
والسلام
 علی صارمی زندانی سیاسی گوهردشت
9دیماه 1388

نامه آقای بهروز جاوید تهرانی


وقتی که شنیدم که یکی از زندانیان سیاسی بنام علی صارمی به جرم شرکت در مراسم سالگرد جنایات رژیم بر قبرستان خاوران ( سال 1386 خورشیدی) به مجازات مرگ محکوم گردیده از غیبت خویش در آن مراسم که به دلیل حضور در زندان بود، شرمسار و متاثر شدم .

بر همه ما ثابت شد که رژیم جمهوری اسلامی دیگر قادر نیست نقاب دروغین اسلامی و انسانی خوش را حفظ نماید و مجبور به این گردیده که چهره پلید و خوی وحشی گری خویش را به همه جهانیان ثابت کند .این ماهیت رژیم از ابتدا هم از نظر هیچ انسان آزاده و فهیمی دور نبود.

اینجانب که خود یک زندانی سیاسی در زندان گوهردشت کرج می باشم . ضمن اعلام اینکه راه و طریق زندانیان همانند علی صارمی و تمام اسیران روز عاشورا راه و طریق بنده نیز می باشد. از جلادان آخوندی می خواهم که در مجازات این برادران و خواهرانم شریک باشم .
چه افتخاری از این بالاتر که در راه آزادی و وطن در کنار یاران کشته شوم . اگر خون بهای آزادی است من هم برای پرداختنش اعلام آمادگی می کنم. ما اولین شهدای این راه نیستیم و آخرین آن هم نخواهیم بود
زندانی سیاسی بهروز جاوید طهرانی
زندان گوهردشت کرج (رجائی شهر) بند 1 سالن 1
17 دی ماه 1388

علی صارمی به اعدام محکوم شد!!
(نامه همبند سابق علی صارمی)

1

خبر را اولین بار از زبان همسر فداکار، مهربان، همراه و همرزم او به صورت تلفنی شنیدم. چهارشنبه نهم دی ماه 1388 . سه روز پس از آن عاشورای خونین و تاریخی. با وجود آن که احتمال و انتظار این حکم می رفت و زمزمه هایش را از قبل شنیده بودم و خودش هم به جدی و شوخی مرتب می گفت، اما آن چه را که شنیدم شگفت انگیز و باورنکردنی بود. بعد از دو سال و چند ماه بلاتکلیفی و در حالی که تنها اتهامش فاتحه خوانی بر مزار زندانیان سیاسی قتل عام شده در سال 67 و دیدار از پسرش در شهر اشرف بود، حالا به اعدام محکوم شده بود. حکمش در زندان به او ابلاغ شد. امضا نکرد و به وکیلش حواله کرد. مهین خانم اگر چه در هنگام بیان جمله ی :« به علی حکم اعدام دادند» همان روحیه امیدوار و همان خنده همیشگی را داشت اما اضطراب و اندوه عمیقی در این خنده بود که فقط باید شنید و تجربه کرد ... من دیگر نفهمیدم چه گفتم و چه شنیدم. قرار گذاشتم که بعدا زنگ بزنم....

2

وقتی در تاریخ دهم فروردین سال 87 با حکم محکومیت چهار ساله وارد قرنطینه ی زندان اوین شدم، اولین کسی را که در آن جا دیدم علی آقا بود. همدیگر را در آغوش گرفتیم . مریض شده بود. لاغر بود. داروهای گواترش را مدت ها بود که نداده بودند و از همه مهمتر و بدتر این که توی محیط نامناسب قرنطینه گیر کرده بود. نمی دانستند به کجا و کدام بند منتقلش کنند. معتقد بودند هر جا که برود عده ای را دور خودش جمع می کند و به اصطلاح تشکیلات درست می کند. وقتی متوجه شدند که ما با هم آشنا هستیم فورا مرا به بند 350 منتقل کردند و در کمال مسرت چند روز بعد علی آقا را هم به همان بند آوردند و ما که یک جورهایی با هم هم پرونده بودیم هم بند هم شدیم و به این ترتیب من برای مدت یک سال و هفت ماه از فیض وجود او برخوردار بودم. راست می گفتند علی آقا مانند شمعی بود که پروانه ها را به سوی خودش می کشید.

3

آخرین لحظات با هم بودن ما در زندان هم، زمان انتقال به انفرادی 240 بود. در مسیر بین دو بند. به اتهام توهین به مقدسات مذهبی وسیاسی تنبیه شده بودیم. علی آقا بیست روز و من هفت روز. البته اتهام که چه بگویم یک افتراء کامل بود. جالبتر این که بر اساس همین افتراء برای علی آقا قرار مجدد هم صادر کردند. بعد از ظهر 25 مهر 88 بود که ما دو نفر را صدا زدند که ریاست با شما کار دارد. وقتی با همان لباس معمولی ، بدون آمادگی ، بدون امکانات و بدون وسایل رفتیم مثلا به دیدار ریاست بند، متوجه شدیم که در اطاق ریاست بسته است و در عوض سربازان آماده اند که ما را به بند 240 (انفرادی) ببرند. جایی که علی آقا قبلا بارها رفته بود. دو سه روز بعد و بدون پایان گرفتن تنبیه 20 روزه، علی آقا را به رجایی شهر منتقل کردند و من وقتی بعد از یک هفته از 240 برگشتم آخرین اطاق سیاسی ـ امنیتی بند 350 را هم تصرف شده و منحل دیدم. لوازم شخصی من هم به انبار بند منتقل شده بود. ظاهرا بنا نبود که دیگر در آن جا باشم. به این ترتیب عمر سالن پایین بند 350 به عنوان بند سیاسی ـ امنیتی به سر رسید. چند روزی به تنهایی و البته به سختی گذشت تا این که یکباره تصمیم به احیاء مجدد بند سیاسی گرفته شد و سیل زندانیان سیاسی سابق و بعد از انتخابات از بندهای دیگر و از جمله 209 روانه بند 350 شدند. هنوز در حال مزه مزه کردن دیدار و مصاحبت این همه زندانی سیاسی بودم که به ناگهان مرا برای آزادی خواندند. خبری که اصلا باور نمی کردم. بعدها فهمیدم ـ حکمش را گرفتم ـ که پرونده من به همراه چند نفر دیگر در دادگاه هم عرض تجدید نظر بررسی شد و حکم من شکست. از 4 سال به یک سال. به عبارتی از غلظت اتهام نامربوط من کاستند. البته تا آن تاریخ من یک سال و هفت ماه کشیده بودم. با یک طلبکاری هفت ماهه از دستگاه امنیتی ـ قضایی آزاد شدم. روز بیستم آبان ماه 1388. به این ترتیب هم زندانی بودن من پایان یافت و هم هم بند بودن با علی آقای صارمی. مردی که حالا دیگر در باغستان آزادی و آزادگی درخت تنومندی شدهاست.

4

علی آقا به احتمال زیاد بعد از آقای امیر انتظام بیشترین سابقه تحمل حبس در نظام حاکم را دارد. حدود بیست و دوسه سال از عمر شریف این مرد بزرگ و با صفا در زندان ها سپری شده است. علی صارمی اصالتا لرستانی است. بروجردی. اما بزرگ شده و ساکن تهران. جنوب تهران. خانی آباد. پیداست که پدرش مثل بسیاری دیگر برای فرار از تنگنای معیشت به تهران مهاجرت کرده و حاشیه نشین آن روز تهران شده بود. علی آقا از همان نوجوانی و جوانی دست به هر کاری می زد تا کمک خرج خانواده باشد. پیش از انقلاب به استخدام ارتش (گارد) در آمد اما به خاطر طینت پاک و پیدا کردن گرایش سیاسی از آن نیرو اخراج شد و سرانجام در همان نظام سلطنتی به دلیل فعالیت سیاسی به زندان افتاد . حضور فعال در انقلاب ، آشنایی با گروه های سیاسی ، درک عمیق و آگاهانه ی او از خواست ها و آرزوهای مردم ، علی آقا را مصمم به پافشاری بر آرمان های انقلاب کرد و این بار به خاطرهواداری از مجاهدین از تدریس در آموزش و پرورش محروم شد و بعد از ماجراها وسرکوب های سال 60 مثل خیلی های دیگر به زندان افتاد و طی سه دهه گذشته بیش از دو دهه از عمر گرانبهای خود را در زندان به سر برده است. به تناوب و با حکم های متفاوت. آخرین دستگیری: 19 شهریورماه 1386 . آخرین اتهام: حضور در خاوران و بزرگداشت زندانیان سیاسی قتل عام شده در سال 67. آخرین حکم: اعدام.

5

این حکم بر چه اساسی و به چه دلیلی صادر شد؟ آیا به خاطر فعالیت های سیاسی سی سال گذشته ی علی آقاست یا به خاطر ثبات قدم و پایداری او در مسیر حق طلبی، یا به خاطر شرافت انسانی و پاک نهادی او، یا برای حمایت از حق آزادی و فعالیت همه گروه ها از جمله مجاهدین، یا به خاطر صراحت و شفافیت مثال زدنی او در گفتار و رفتار شخصی، یا برای هراس افکنی و ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، یا ناشی از استیصال و درماندگی حاکمیت، یا ... پیداست که همه ی این موارد در صدور حکم دخیل بوده است اما سئوال اساسی هیچ یک از این ها نیست، سئوال اساسی این است که چرا باید چنین مردی و آن هم در سن یالای 60 سال به اعدام محکوم شود. مردی که بیش از سی سال از عمرش را صمیمانه و صادقانه در راه آزادی و رهایی مردمش سپری کرده است و مانند مرغ حق در تمامی این سالها تنها صدایی که از گلویش به گوش رسیده است نداو ناله حق حق بوده است. حق آزادی ، حق برابری و حق زندگی بهتر برای همگان. حقوقی که توسط حاکمیت بر باد رفت و اصلا می خواهند از یاد هم برود.

6

آقای صارمی نه هیچوقت منکر فعالیت های سیاسی خودش می شود و نه هرگز پشیمان از این فعالیت هاست و نه هرگز دست از آن ها برخواهد داشت. این ها را بیشتر و بهتر از همه، بازجوها، بازپرس ها و قضاتی که در طول این سال ها با او سروکار داشته اند می دانند. زندگی سی سال گذشته او هم گواه این مطلب است. اما آن ها که او را می شناسند از سینه ی گشاده، وسعت دید، آزادی خواهی و صلح طلبی او به شگفت می آیند. او یک آزادی خواه به تمام معناست. آزادی برای همگان حتی برای دشمنان. به همین دلیل مقوله ای به نام حرب و محاربه در قاموس آدمی با این پندار، گفتار و کردار نمی گنجد. در تمامی این سال ها او همیشه یک فعال سیاسی بود. یک مبارز صادق، پایدار و فداکار. اگر چه با عنوان هواداری از مجاهدین محاکمه و محکوم شده است اما به واقع مردانی مثل او دیگر فراجریانی و فراسازمانی هستند. مردانی که دیگر بر بام جامعه ایستاده اند و همه مردم حق دارند از هدایت و رهبری آن ها برخوردار شوند. بیش از سی سال طول کشید تا دریای پرتلاطم جامعه مرواریدهایی مثل او تولید کند. انسان هایی از این دست نماینده وجدان به بار نشسته ی این ملت هستند و به خصوص در همین ایام باید از آن ها بهره برداری شود. ایامی که امواج تند و بلند خشونت و انتقام جامعه ی ما را تهدید می کند. در چنین شرایطی به لنگر هایی مانند او بیش از پیش احتیاج است. اینان صرف نظر از پایداری سیاسی و وفای به عهد مبارزاتی به لحاظ خصلت های انسانی هم جزء چهره های شاخص و درخشان جامعه هستند. باید با او زندگی کرد تا درک نمود که چه می گویم. باید از آن هایی که با او زندان کشیده اند ، چه زندانی سیاسی و چه زندانی عادی پرسید که علی آقای صارمی کیست و چگونه آدمی است. مردی که در سن بالای شصت سالگی نه تنها فعال ترین آدم محیط خودش بلکه فداکارترین آن ها هم هست. ورزش می کند. مطالعه می کند. شور و نشاط جوانان را دارد. بی ریا به همه کارها می رسد. در اتاقی که او زندگی می کند گویی همه آسوده اند. بار همه را به دوش می کشد به درد دل همه گوش می دهد. به داد همه می رسد. با همه گرم می گیرد. روشنگری می کند. می آموزد. می آموزاند. و از همه مهمتر این که حبس می کشد، مرد و مردانه. چه عشقی در جان و چه شوری در سر اوست؟ خرد پیران را دارد و نشاط جوانان را. با این اوصاف چه کسی چنین حکمی را در حق او روا می دارد؟

7

این حکم به هر دلیل و با هر انگیزه ای صادر شده باشد کاملا نابحق و محکوم است. صرف نظر از تضاد و تعارضی که با همه ی ارزش های جهان شمول انسانی دارد، هیچ مبنای حقوقی ـ قانونی حتی با توجه به قوانین همین نظام ندارد. نه تنها مبنای حقوقی ـ قانونی ندارد بلکه حتی مبنای سیاسی هم ندارد. یعنی یک حرکت حساب شده ی سیاسی هم نیست چون هر حکمی در این زمینه و برای هر کس که باشد به ضد خودش تبدیل می شود. این حکم صرفا به دلیل استیصال و درماندگی حاکمیت صادر شده است. حاکمیتی که عملا شرایط را به سمتی برده است که برای خودش نه راه پیش گذاشته است و نه راه پس و از این رهگذر جامعه را با مشکل بزرگی مواجه کرده است. مشکلی که تنها با اتکا به خرد جمعی و ملی و با تکیه به روش های دموکراتیک قابل حل است. اگر نظام حاکم و به ویژه جناح غالبش به آن تن بدهد که چه خوب، در غیر این صورت سنت ها و قانونمندی های حاکم بر هستی اجتماعی با هیچ کس شوخی ندارد، به ویژه که مهلت های داده شده ی الهی در حال پایان گرفتن است و روز داوری نزدیک می شود.... زود است بدانند آنان که ستم کردند با چه انقلابی روبرو خواهند شد.
« ... و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون. » (آیه 227 سوره شعراء)
ریختن هر خونی در جامعه این کیفر الهی را نزدیک و نزدیکتر می کند. به خصوص اگر خون ستم دیدگان آزاده ای از نوع علی صارمی باشد. جا دارد که این سخن امام علی (ع) هم به حاکمان و قاضیان یادآور شود که در نامه اش به مالک اشتر نوشت: « ...فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام. فان ذلک مما یضعفه و یوهنه، بل یزیله و ینقله...». برای افزایش چیره گی خودت به ناروا خون مریز. پس براستی که این کار چیره گی تو را ناتوان و سست بلکه نابود می کند و به دیگری می سپارد. حاکمیت باید خیال خون ریزی و کشتار را از سر به در کند. این راه به همان سرانجامی می رسد که امام علی می گوید.

8

علی آقای عزیز، با سلام و ارادتی خالصانه، از حدود دو ماهی که از آزادی من و دور شدن از شما می گذرد کمتر لحظه ای بود که به یاد شما نباشم. به خصوص بعد از این حکم به ناحق صادر شده یاد و خاطر شما از یاد و خاطر من نمی رود. آشنایی و دوستی با شما از افتخارات زندگی من است. سعی می کنم قدر این دوستی را بدانم. از زبان حافظ شیراز می گویم:
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست
 حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم.
امیدورام که به زودی زود سوار بر بال پرنده آزادی به آغوش خانواده ودوستانت برگردی. آن روز یقینا دور نیست. از همین جا از گوشه اطاقم در شهرستان سمنان دست ارادت و محبتم را به سوی تو در زندان رجایی شهر دراز می کنم و در آرزوی دیدار مجدد تو خواهم بود.
ساعت 11 و 15 دقیقه شنبه شب 19 دی 1388
سید ظهور نبوی چاشمی